سيا
تاريخ كودتاى
ننگين 28 مرداد
را منتشر مىكند:
به قلم
دكتر دونالد.
ن
ويلبر
تاريخ
نگارش: مارس 1951
تاريخ
انتشار: اكتبر
1999
اين كتاب
با مراجعه به
آقاى
ابوالحسن بنى
صدر ترجمه و
كامل شده است.
اين كتاب
اولين بار در
روزنامه
انقلاب
اسلامى
انتشار يافته
است
تاريخ
انتشاربصورت
كتاب : 25 خرداد 1382
برابر 15
يونى 2003
تهيه و
تنظيم از
انتشارات
انقلاب
اسلامى
تنظيم
براى سايت از
انتشارات
انقلاب
اسلامى
انقلاب
اسلامى: تاريخ
سيا از كودتاى
28 مرداد 32 را
بطور كامل
مىآوريم.
جاهائى را
سياه كردهاند.
مؤسسهاى
سياه شدهها
را خوانده و
اسامى سانسور
شده را يافته
است. ما با
مراجعه به
مدارك منتشر
شده، مىكوشيم
تاريخ سيا را
شفاف و كامل
كنيم.
اين
تاريخ و مدارك
را نيويورك
تايمز منتشر
كردهاست.
در
آغاز، علت
سانسور
اسامى،
خوددارى از
ايجاد خطر
براى
ايرانيانى
ذكر شدهاست
كه در كودتا
شركت
داشتهاند. اما
اين اسامى و
اسامى ديگرى
كه در تاريخ و
اسناد منتشره
نيامدهاند،
در مقالهها و
كتابهاى
منتشره،
بفارسى و
انگليسى
آمدهاند.
تاريخ
عمليات سيا و
انتليجنت
سرويس و عوامل
ايرانيشان را
از نوامبر 1952 تا
اوت 1953، گزارش
مىكند. در
«يادداشت
تاريخ نويس»،
ياد آور
مىشود كه آن
را دونالد ن.
ويلبر Donald N. Wilber، اين كتاب
را در مارس 1954
نوشته است. در
همان تاريخ
وقوع كودتا
،زيرا بايد
جريان كودتا
نگاشته و ضبط
مىشد. آن
روزها، اسناد
موجود و
حافظههاى افراد
شركت كننده در
آن، تازه
بودند. افزون
بر اين، كودتا
متضمن درسهائى
بودهاست كه
در عمليات
مشابه در
آينده مىتوانستهاند
بكار آيند.
مختصر تاريخ
را در آغاز
مىآورد.
تاريخ
مفصل و اسناد
از جمله اين
درس را
مىآموزند كه
الف - بدون
خيانت خائنان
و تن زدن
خادمان از
ايستادگى، كودتا
انجام
نمىگرفت و ب -
اگر تجربه
كنندگان تجربه
را رها
نمىكردند،
كودتا موفق
نمىشد.
در
پايان گزارش،
سيا درسهائى
را فهرست
كردهاست كه
قدرت امريكا
از كودتاى 28
مرداد 1332، براى
تكرار آن در
كشورهاى ديگر
بايد بياموزد.
اما اين گزارش
به انسانهائى
كه بخواهند
آزاد و مستقل
بزيند نيز
درسها
مىآموزد.
مهمترين اين
درسها را ،
بعد از نقل
برگردان گزارش
و پيوستهاى آن
به فارسى،
فهرست مىكنيم:
يادداشت
نگارنده
گزارش:
اين
گزارش كه
سرنگون كردن
مصدق، نخست وزير
ايران، عنوان
يافته است، در
مارس 1954، توسط
دكتر دونالد
ن. ويلبر Donald N. Wilber نگاشته
شدهاست. او
نقش فعالى در
عمليات ايفا
كردهاست. اين
مطالعه نوشته
شد چرا كه تا
كنون مدارك
آماده و در
دسترس
و خاطرهها در
حافظههاى
اشخاصى كه در
فعاليتها
شركت داشتند،
تازه بودند،
مىبايد
تاريخ عمليات
بزرگ ثبت
مىشد. افزون
بر اين، بنظر
عاقلانه رسيد
كه بر پارهاى
از نتايج حاصل
از ارزيابى
عمليات،
تاكيد و كامل
گردند و بشكل
رهنمودهائى
در آيند كه،
در آينده، در
عملياتى از
اينگونه،
مىتوانند
بكار روند.
اسناد
متعلق به
عمليات كه در
اين گزارش،
گزارش نقشه تى
پى آژاكس TPAJAX، شرح
شدهاند، در
شعبه ايران در
بخش خاورنزديك
و آسياى
جنوبى،
نگاهدارى
مىشوند.
تمامى
اسامى اشخاص
كه در اين
گزارش آمدهاند،
به دقت، بررسى
شدهاند تا
خالى از اشتباه
و كامل باشند.
كوشش جدى بكار
رفته است تا
نام و نام
خانوادگى هر
كس آورده شود.
هر بار كه نام
و نام ميانى
قيد نشده،
بخاطر آن بوده
كه اطلاع از
آن در اختيار
نبوده است.
دين ل.
داج Dean L. Dodge
بخش
خاور نزديك
افسر
مسئول تاريخ
مارس 1969
خلاصه
گزارش:
در
اواخر 1952، روشن
شد كه حكومت
مصدق در ايران
از رسيدن به
يك توافق بر
سر نفت با
كشورهاى غربى
ذينفع،
ناتوان است.
اين حكومت تا
مرحله خطرناك
تأمين كسر
بودجه به
شيوهاى غير
قانونى پيش
رفته بود.
مشروطيت
ايران، بخاطر
ادامه نخست
وزيرى مصدق،
بى اعتبار
گشته بود.
اينهمه بخاطر
تمايل او به
قدرت شخصى.
كشور كه با
سياستهاى غير
مسئولانه
مبتنى بر
هيجان، اداره
مىشد، شاه و
ارتش ايران را
بحد خطرناكى
ضعيف
كردهبود.
حكومت او، با
حزب توده
(كمونيست)
ايران،
همكارى
نزديكى پيدا
كرده بود. با
توجه به اين
عوامل، به اين
ارزيابى
رسيديم كه
ايران در خطر
واقعى رفتن به
پشت پرده
آهنين است.
اگر چنين
مىشد، يك
پيروزى براى
شورويها در
جنگ سرد و يك
عقب نشينى
بزرگ براى غرب
در خاورميانه
بود. جز طرح و
اجراى برنامه
مخفى
سرنگونى،
ديگر هيچ كارى
براى ترميم
وضع ميسر
نبود.(1)
هدف
نقشه تى.پى
آژاكس سرنگون
كردن حكومت
مصدق و بر
قرار كردن
حيثيت و قدرت
شاه و جانشين
كردن حكومت
مصدق با
حكومتى بود كه
ايران را با
سياستهاى
سازنده اداره
كند. بخصوص،
قصد بر سر كار
آوردن حكومتى
بود كه به
توافق
منصفانهاى
بر سر نفت،
نايل آيد
چنانكه ايران
از نظر اقتصادى
سالم و از نظر
مالى توانا به
پرداخت
تعهدات خويش
باشد. حكومتى
بر سركار آيد
كه بتواند حزب
كمونيست را كه
بطور خطرناكى
قوى شده بود،
سخت سركوب
كند.
هنگامى كه
بطور قطع مسلم
شد كه منافع امريكا
ايجاب
نمىكنند
مصدق بر قدرت
بماند و در
مارس 1953، وزير
امور خارجه،
سيا را از اين
امر آگاه كرد.
سيا دست بكار
تهيه نقشهاى
شد كه بنا بر
آن، از راه
عمليات
پنهانى،
حكومت مصدق
سرنگون
مىگشت. برآوردى
زير عنوان
«عوامل دخيل
در سرنگونى مصدق»،
در 16 آوريل 1953، (27
فروردين 1332)
بعمل آمد.
برآورد معين
كرد كه سرنگون
كردن حكومت
مصدق از راه
عمليات مخفى
ميسر است. در
آوريل، تصميم
بر اين شد كه
سيا مىبايد
با انتليجنت
سرويس تماس
بگيرد و طرح و
اجراى نقشه را
دو سازمان، با
همكارى با
يكديگر،
انجام دهند. در
اواخر آوريل،
تصميم گرفته
شد سيا و
انتليجنت
سرويس، در
قبرس، نقشه را
طرح و به نظر و
تصويب دو مركز
سيا و
انتليجنت
سرويس و
وزارتخانههاى
خارجه امريكا
و انگلستان،
برسانند. در
سوم ژوئن 1953، (13
خرداد 1332) سفير
امريكا در
ايران، لوى
وسلى هندرسون Loy Wesley
Henderson وارد
امريكا و بطور
كامل نسبت به
نقشه و
هدفهاى آن و
نير قصد سيا
در تدارك وسائل
مخفى براى
رسيدن به اين
هدفها، توجيه
و طرف شور شد.
نقشه
در 10 ژوئن 1953 (20
خرداد 1332) كامل
شد. همان
زمان، آقاى
كرميت روزولت Kermit Roosevelt، رئيس بخش
خاور نزديك و
شمال افريقا
در سيا (كه
حامل نظرهاى
وزارت خارجه
سيا و سفير
امريكا در
ايران، لوى
هندرسون بود)
و آقاى روژه
گوئيران Roger Goiran ، رئيس
پايگاه سيا در
ايران و دو
افسر نقشه
ريز، در
بيروت، ديدار
كردند. اين
گردهمآئى
براى آن بود
تا در باره
نقشه گفتگو
كنند. نقشه
عمليات، با
انجام
تغييرهاى
جزئى، در 14
ژوئن 1953 (14 خرداد 1332)
به انتليجنت
سرويس، در
لندن، ارائه شد.
در 19
ژوئن 1953 (29 خرداد
1332)،
نقشه نهائى عمليات
كه در لندن
مورد موافقت
آقاى روزولت
از سوى سيا و انتليجنت
سرويس قرار
گرفته بود،
براى تصويب، در
واشنگتن،
تسليم وزارت
خارجه و رئيس
سيا، آقاى آلن
دالى Allen W. Dullesو
لوى هندرسون،
سفير امريكا
در ايران شد. و
در لندن، نيز،
نقشه، براى
تصويب، تسليم
وزارت خارجه و
انتليجنت
سرويس شد.
وزارت خارجه
خواست، پيش از
موافقت با
نقشه، از
موافقت با دو
امر مطمئن
شود:
1 - حكومت
امريكا كمك
بايسته را در
اختيار
حكومتى قرار
مىدهد كه
جانشين حكومت
مصدق مىشود
.به ترتيبى كه
اين حكومت، تا
دريافت درآمد
نفت، بتواند
از عهده
هزينههاى
خود برآيد. و
2 - حكومت
انگلستان،
بطور كتبى و
در بيانى كه
وزارت خارجه
امريكا را
راضى كند،
نيات خود را
در رسيدن به
يك حل و فصل
خوب و منصفانه
بر سر نفت، با
حكومتى كه در
ايران جانشين
حكومت مصدق
مىشود،
اظهار كند.
رضايت
وزارت خارجه
در هر مورد
حاصل شد.
در
اواسط ژوئيه
1953، (اواخر تير 1332)
وزارت خارجه
امريكا و
وزارت خارجه
انگلستان
اجازه اجراى
نقشه تى. پى
آژاكس را
دادند و رئيس
سيا موافقت
رئيس جمهورى
امريكا را با
اجراى آن بدست
آورد. انتليجنت
سرويس با
همآهنگى با
سيا و سفير
امريكا در
ايران،
هندرسن،
پيشنهاد كرد
آقاى روزولت
فرماندهى
عمليات را در
تهران، در
مراحل واپسين
عمليات،
برعهده گيرد.
وزارت خارجه
امريكا تصميم
گرفت عاقلانه
اينست كه هندرسون
- كه بعنوان
مشورت به
واشنگتن آمده
بود - سفر خود
را به محل
مأموريت خود،
تهران، تا پايان
عمليات در
تهران، به
تأخير اندازد.
سيا و
انتليجنت
سرويس،
باتفاق،
ساماندهى كردند
تا كه در
جريان
عمليات، قبرس
مركز ارتباط بگردد.
يك افسر سيا
بطور موقت در
آن، مستقر بشود
و در واشنگتن،
اتصال حمايت
كننده اداره
بگردد. ارتباط
سه جانبه
سريع، با
استفاده از
امكانات سيا
ميان تهران و
قبرس و
واشنگتن برقرار
شد. زمان
انجام
عمليات،
اواسط ماه اوت
(اواخر مرداد)
معين شد.
در
ايران، عوامل
تبليغاتى سيا
و انتليجنت
سرويس
مىبايد، از
راه
روزنامهها،
دست نوشتهها
و روحانيان
تهران،
تبليغاتى را رهبرى
مىكردند كه
شدت روز افزون
پيدا مىكرد. هدف
اين تبليغات
تضعيف حكومت
مصدق بهر
ترتيب ممكن
بود. در
امريكا، مقامات
عالى حكومت
مىبايد
اظهاراتى را
مىكردند كه
هرگونه اميد
نخست وزير،
مصدق، را به
كمك اقتصادى
امريكا، بر
باد مىدادند
و اين اسطورهكه
امريكا از
رژيم مصدق
حمايت مىكند
را در ذهن
عموم
ايرانيان،
مىشكستند.
سرلشكر
فضل الله
زاهدى، عضو
سابق حكومت
مصدق، بعنوان
كسى كه بيشتر
از همه درخور
جانشين مصدق
شدن در مقام
نخست وزيرى
است، انتخاب
شد. زيرا او
تنها كسى بود
كه شخصيت اين
مقام را داشت،
به مخالفت
آشكار با مصدق
برخاسته بود و
هواداران
درخورى نيز
مىداشت. سيا
مىبايد با
زاهدى تماس
مىگرفت و او
را از نقشه
عمليات خود و
قصدش بر
نشاندن او
بمقام نخست
وزيرى، آگاه
مىكرد. او
مىبايد يك
دفتر نظامى
ايجاد مىكرد
تا كه سيا، با
همكاريش،
جزئيات نقشه
عمليات را
تعيين مىكرد.
از
آغاز، همكارى
شاه بخش اساسى
از نقشه را
تشكيل مىداد.
همكارى او
براى اينكه
پادگانهاى
تهران عمليات
مورد نظر را
انجام دهند و
قانونى
گرداندن جانشين
شدن نخست وزير
جديد، ضرور
بود. از آنجا
كه شاه نشان
داده بود كه
مردى بى تصميم
است، بنا بر
آن شد كه فشار
به او براى
اينكه همكارى
كند، اشكال
زير را پيدا
كند:
1 - خواهر،
دوقلو، قوى و
پر تحرك شاه،
شاهزاده اشرف
پهلوى،
مىبايد از
اروپا به
تهران مىآمد
و شاه را
وادار به عزل
مصدق مىكرد.
او مىبايد به
شاه مىگفت
مقامات
امريكا و
انگلستان با
او تماس گرفته
و از او
خواستهاند
به تهران آيد
و از شاه عزل
مصدق را
بخواهد.
2 - تمهيدات
لازم بعمل
آمدند تا
ژنرال نورمن
شوراتسكپف Norman
Schwarzkopf،
رئيس هيأت
مستشارى سابق
امريكا در
ژاندارمرى
ايران، كه
مورد علاقه و
احترام شاه
بود، به ايران
آيد.
شوارتسكپف
مىبايد نقشه
را براى شاه
تشريح مىكرد
و از شاه دو
فرمان، يكى
فرمان عزل
مصدق از نخست
وزيرى و ديگرى
فرمان نصب
زاهدى به نخست
وزيرى را
مىگرفت و شاه
را برآن
مىداشت ارتش
را فرا خواند
به تاج و تخت
وفادار بماند.
3 - عاملان
بومى
انگلستان كه
حسن نيتشان بر
شاه محرز بود،
مىبايد پيام
شوراتسكپف به شاه
را تقويت و
شاه را مطمئن
مىكردند كه
امريكا و انگلستان،
مشتركاً
تصميم به اين
اقدام
گرفتهاند.
4 - اگر
اقدامات بالا
نتيجه
ندادند، آقاى
روزولت، به
نمايندگى از
رئيس جمهورى
امريكا،
مىبايد شاه
را وادار به
امضاى دو
فرمان بالا
مىكرد. وقتى
فرمانها
امضاء
مىشدند، در روزى
كه بنا بر
نقشه معين شده
بود، سيا آنها
را در اختيار
زاهدى قرار
مىداد. در
روز موعود، شاه
مىبايد در
محلى، خارج از
تهران، اقامت
مىگزيد. و
زاهدى، مجهز
به فرمانها و
حمايت نظامى،
بدون بيم از
تغيير رأى شاه
و بدون اينكه
خطرى جان شاه
را تهديد كند،
حكومت را از
مصدق، مىستاند.
از راه
عوامل نظامى در
تهران، سيا
مىبايد تا
جائى كه ممكن
بود، مطمئن
مىگشت قواى
ارتش مستقر در
تهران از نخست
وزير جديد كه
مورد تأييد
شاه خواهد بود
، پشتيبانى
خواهند كرد.
اظهارات
مقامات دولت
كه در امريكا
بعمل آمدند،
اثر تعيين
كنندهاى بر
ايران و مصدق
داشتند و سهم
بزرگى در سقوط
مصدق يافتند:
1 - انتشار
نامه 9 ژوئيه 1953((18
تير 1332) پرزيدنت
آيزنهاور به
نخست وزير،
مصدق، در 29
ژوئيه 1953، روشن كرد
كمك بيشتر
امريكا به
ايران داده
نخواهد شد.
2 -
اظهارات وزير
خارجه امريكا
در كنفرانس
مطبوعاتى 28
ژوئيه 1953، حاكى
از آنكه «...
فعاليت روز
افزون حزب
كمونيست غير
قانونى در ايران
و چشم بستن
حكومت ايران
بر آن، موجب
نگرانى حكومت
ما گشته است.
دامن گستردن
فعاليتهاى آن
حزب و رويه
اغماض حكومت
ايران،
موافقت با كمك
به ايران را
مشكل
مىگرداند.»
3 -
اظهارات رئيس
جمهورى در
اجتماع فرمانداران
ايالات
امريكا در
سياتل، كه در
آن، پرزيدنت
آيزنهاور
تصريح كرد
امريكا، دست
روى دست، شاهد
رفتن كشورهاى
آسيا در پشت
پرده آهنين،
نمىشود،
اثرى قطعى
كردند.
در
همكارى با
وزارت خارجه،
سيا چند مقاله
در
روزنامهها و
مجلههاى
عمده امريكا انتشار
داد. وقتى
ترجمههاى
اين مقالهها
در ايران
منتشر شدند،
اثر روانى
منتظر را بر
ايران
گذاشتند و در
جنگ اعصاب بر
ضد مصدق سهم
پيدا كردند.
بعد از
فشار اشرف
پهلوى و ژنرال
شوراتسكپف و
بعد از چند
ديدار با
روزولت،
سرانجام، در 15
اوت 1953 (24 مرداد 1332)،
شاه فرمانهاى
درخواستى را
امضاء كرد.
روز عمليات 16
اوت (25 مرداد)
معين شد. با
همه احتياطها
در حفظ امنيت
عمليات،
بخاطر وجود
درزهاى
امنيتى در
ارتش ايران،
زمانى كه فرمانده
گارد شاه، با
دو كاميون
سرباز هوادار
شاه، مأمور
دستگيرى مصدق
شد، خود، توسط
قواى مسلح
برترى كه به
مصدق وفادار بودند،
خلع سلاح و
دستگير شد.
اين شد كه در
آن روز، نقشه
نظامى، در
اجرا، شكست
خورد. شاه، با
شنيدن خبر
شكست نقشه، به
بغداد گريخت.
كار او يك
اقدام
احتياطى بود و
در نقشه، تا
حدودى، پيش
بينى شده بود.
زاهدى، تحت
حفاظت سيا، در
خفا ماند. او و
افسرانش كه در
عمليات نقش
كليدى
داشتند، از
بيم توقيف
توسط قواى
انتظامى مصدق
كه به دنبال
مخالفان اصلى
بودند، مخفى
شدند.
اوائل
بعد از ظهر 17
اوت 1953 (26 مرداد 1332)،
هندرسون به
تهران بازگشت.
سرلشگر زاهدى
از راه كنفرانس
مطبوعاتى
مخفى و با
استفاده از
تسهيلات چاپى
سيا، به ايران
اعلام كرد كه
نخست وزير
قانونى ايران
است و اين
مصدق است كه
بر ضد او
كودتاى غير
قانونى كردهاست.
عوامل سيا
شمار فراوانى
فتوكپى از فرمانهاى
نصب زاهدى به
نخست وزيرى و
عزل مصدق از
آن، انتشار
دادند. انتشار
فرمانها
تأثير بسيار
زيادى بر مردم
تهران گذاشت.
آنها يكه
خوردند و
خشمگين شدند
وقتى دانستند
بخاطر اعمال
مصدق، شاه
مجبور
شدهاست كشور
را ترك گويد.
سفير امريكا
در بغداد،
برتون واى.
برى Burton Y. Berry،
با شاه تماس
گرفت و گفت،
برغم وضعيتى
با ظاهر
خصمانه، او
مطمئن است شاه
بزودى به
ايران بازخواهد
گشت. بعد از
آنهم كه شاه
از بغداد به
رم رفت، تماس
با او برقرار
شد. آقاى
روزولت و
پايگاه سيا در
تهران، بطور
پيگير گزارش
مىدادند كه
پيروزى ظاهرى
مصدق چشم فريب
است. علامتهاى
مشخص بسيار
گوياى آنند كه
ارتش هنوز به
شاه وفادار
است و
برگرداندن
وضعيت بر ضد
مصدق و بسود
شاه و زاهدى
ميسر است.
پايگاه به
وزارتخانه
هاى خارجه
امريكا و
انگلستان
فشار آورد
بيشترين كوشش
خود را بكار
برند تا شاه
قانع شود در
بياناتى علنى
و رسمى
ارتشيان و
عوام الناس را
به طرد مصدق و
پذيرفتن
زاهدى بمثابه
نخست وزير،
بخواند.
در 19
اوت 1953 (28 مرداد 1332)،
تظاهراتى
بطرفدارى
شاه، در ناحيه
بازار، سرگرفت
و دامنه وسيعى
پيدا كرد.
تظاهرات،
بخشى، خودجوش
و بروز دهنده
اعتبار
بنيادى شاه
بودند. عامه
از حركتى
هراسان شده
بودند كه
كمونيستها و
نيز، برخى از
جانبداران
جبهه ملى،
براى استقرار
جمهورى، آغاز
كرده بودند.
بخشى ديگر سازمان
يافته بود و
عوامل پايگاه
سيا به شروع تظاهرات
بسود شاه
برانگيخته
بودند. ارتش
بزودى به جنبش
هوادار شاه
پيوست و ظهر
آن روز، روشن
بود كه تهران
و نيز برخى از
استانها بدست
گروههاى مردم
و ارتشيان
طرفدار شاه
افتادهاند.
وضعيت چنان
بود كه نقشه
نظامى
مىتوانست به
اجرا گذاشته
شود. به
علامتى كه
پايگاه سيا داد،
زاهدى از مخفى
گاه بيرون آمد
تا رهبرى جنبش
را برعهده
بگيرد. او،
نخست، پيامى
راديوئى فرستاد
و گفت: حكومت،
حكومت او است.
ادارات ستاد
كل ارتش تصرف
شدند. خانه
مصدق ويران شد
و سياستمداران
و ارتشيان
جانبدار مصدق
دستگير شدند.
كمى
بعد، شاه به
ايران بازگشت
و استقبالى
مردمى از او
بعمل آمد.
شاه، از اينكه
مردم و ارتش
او عصيان
كردند و بر ضد
رقيبى چون مصدق
كينه توز و
حزب تودهاى
عصيان كردند
كه سوار بر
موج پيروزى
موقتى،
آشكارا،
استقرار جمهورى
را سامان
مىدادند،
سخت به هيجان
آمده بود.
براى نخستين
بار، شاه
احساس كرد كه
از مردم خود
اعتبارنامه
دارد. او با اين
عزم بازگشت كه
مهار ارتش را
سخت در دست
گيرد و سلطنت
كند.
انقلاب
اسلامى:1 - دست
آويز «سقوط
ايران در دست
كمونيستها و
رفتنش به پشت
پرده آهنين»، دروغ
بود. هم آن
روز، قدرت
امريكا و
همدست
انگليسيش
مىدانستند
كه دروغ
مىگويند.
مردم ايران
كودتا را بر
امريكا و
انگلستان و بر
«ايرانيانى»
نبخشيدند كه
براى حكومت
برآنها، عامل
قدرت خارجى
شده بودند. افكار
عمومى جهان
نيز كودتا بر
ضد مصدق و
برچيدن بساط
مردم سالارى
بقصد غارت
ثروت يك كشور
را بر امريكا
و انگلستان
نبخشيدند.
بدين قرار،
پوزش خواهى
خانم
آلبرايت،
وزير خارجه
امريكا،
نزديك به نيم
قرن بعد، پوزش
خواهى از مردم
ايران و نيز
جهانيان بود.
متن كامل
سخنان وزير
خارجه امريكا
را، بعنوان
سند مىآوريم:
پوزش
خواهى خانم
آلبرايت،
وزير خارجه امريكا
در حكومت
كلينتون:
انقلاب
اسلامى: در 27
اسفند 1378،
برابر 17 مارس 2000،
در انجمن
ايران و
امريكا، خانم
آلبرايت در
واشنگتن نطق
زير را ايراد
كرد. از آنجا
كه، معاون او،
اين نطق را
موضع رسمى
دولت امريكا
خوانده، يك
سند است. از
اين رو، ترجمه
بى كم و كاست آن
را در اختيار
خوانندگان
مىگذرانيم:
با
سپاس بسيار از
پرفسور امير
احمدى، سفير
پلترو Pelletreauعاليجنابان
اعضاى
هيأتهاى
ديپلماتيك،
همكاران
برجسته و
ميهمانان و
دوستان،
در
كنفرانس
امروز،
مجموعهاى
از سازمانها
حضور دارند.
نه تنها انجمن
ايران و
امريكا، بلكه
جامعه
آسيائى،
مؤسسه خاورميانه
و مدرسه خدمت
خارجى جورج
تون نيز در آن شركت
و حضور دارند.
غناى
صلاحيتهاى
حاضر در اين
اطاق عظيم است
و بر اهميت
ايران گواهى
مىدهد.
همانطور كه
مستمعان
مىدانند،
ايران يكى از
قديمىترين
تمدنهائى است
كه استمرار
جستهاند.
صاحب يكى از
غنىترين و پر
تنوعترين
فرهنگهاى
جهان است.
سرزمين ايران
تمامى يك طرف
از ساحل خليج
«فارس» و تنگه
هرمز را در بر
مىگيرد. از
اين خليج و
تنگه، بخش
مهمى از تجارت
نفت انجام
مىگيرد.
ايران ساحل
درياى خزر نيز
هست. با قفقاز
و آسياى ميانه
و جنوبى هم
مرز است. در آن
كشورها مواد
مخدر توليد و
از آن مرزها
مواد مخدر به
مقياس بزرگ بطور
قاچاق عبور
مىكنند.
چندين گروه
تروريستى
بزرگ در اين
كشورها مستقر
هستند و منابع
وسيع نفت و
گاز اين
كشورها تازه
دارد مورد
بهره بردارى
قرار مىگيرد.
در حال حاضر
نيز ايران
رئيس سازمان
كنفرانس
اسلامى است.
جاى
ترديد نيست كه
سمتگيرى
آينده ايران
نقش محورى در
اقتصاد و امور
امنيتى در قلمروئى
پيدا مىكند
كه بخشى مهمى
از جهانيان، عاقلانه،
آن را مركز
جهان
مىدانند. از
اين رو، من
اين فرصت را
براى بحث از
روابط امريكا
با ايران،
مغتنم
مىشمارم.
اميدوارم
كارى بموقع
مىكنم اگر سخنان
خود را با
آرزوى شاد
روزى، براى
امريكائيان
ايرانى تبار،
بمناسبت فرا
رسيدن سال نو
ايران و آغاز
بهار شروع
مىكنم: عيد
شما مبارك (به
فارسى).
از
ماوراى
درياها، همين
شاد روزى را براى
مردم ايران
آرزو مىكنم.
بهار
فصل اميد و نو
شدن است. فصل
كاشتن نهالها
است و اميد من
اينست كه
ايران و امريكا،
مىتوانيم
نهال روابط
جديد و بهتر
براى سالهاى
آينده را
بكاريم.
و در
اين چشم انداز
و از اين چشم
انداز است كه
امروز، من
مىخواهم از
آن با شما بحث
كنم. پرزيدنت
كلينتون،
بخصوص، از من
خواسته است به
اين جمع بيايم
و اين بحث را
با شما بكنم.
از كسى
پنهان نيست كه
دو دهه است
بيشتر
امريكائيان
در ايران،
نخست از خلال
تصرف سفارت
امريكا در 1979 و
گروگانگيرى،
شعارهاى نفرت از
امريكا و آتش
زدن پرچم
امريكا
مىنگرند. طى
سالها، اين
تصور بد را
سركوبگرى
حكومت ايران
در داخل اين
كشور و حمايت
از تروريسم در
خارج،
پشتيبانى از
گروههائى كه،
با توسل به
خشونت، با
جريان صلح خاورميانه
مخالفت
كردهاند و كوشش
براى توسعه
ظرفيت توليد
سلاح اتمى،
تقويت كردهاند.
پاسخ
امريكا،
سياست منزوى و
مهار كردن
بودهاست. ما
سخنان رهبران
ايران را بر
اينكه امريكا
دشمن است، حجت
مىشمرديم و
با ايران،
بمثابه يك
تهديد، رفتار
مىكرديم.
با
وجود اين، بعد
از انتخاب
پرزيدنت خاتمى
در 1997، ما شروع
كرديم به
تنظيم شيشههاى
عينكى كه از
خلال آن در
ايران
مىنگريستيم.
با اينهمه،
سياستهاى
خارجى مورد
مخالفت، همچنان
ادامه يافتند.
پويائيهاى
سياسى و اجتماعى
در درون ايران
شروع به تغيير
كردند.
در
پاسخ،
پرزيدنت
كلينتون و من
از اظهارات
رئيس جمهورى
جديد ايران در
باب گفتگو ميان
دو ملت،
استقبال
كرديم. ما
تماسهاى
فرهنگى و دانشگاهى
و ورزشى را
تشويق كرديم.
ما ترتيبات را
براى
آمريكائيانى
كه مىخواهند
از ايران ديدن
كنند، مساعد
كرديم. ما
خواست خود را
مبنى بر
گفتگوهاى
رسمى با
ايران، بر سر
مسائلى كه هر
يك از دو طرف
عمده
مىدانند،
اظهار كرديم.
و گفتيم ما
تحولات در آن
كشور را از
نزديك تعقيب
مىكنيم و
چنين كرديم.
حال،
ما به اين
نتيجه
رسيدهايم كه
زمان آن شده
است كه دامنه
ديدگاه خود را
دورتر بريم
زيرا روند
تحول در ايران
به بار آمده
است. نسل جوان
كشور جنبشى را
در پيش گرفته
است كه هدفش
جامعهاى
بازتر و تقرب
انعطاف
پذيرترى با
دنيا است. زن
ايرانى خود
را، از نظر
سياسى،
فعالترين و
پرتوانترين
زن كشورهاى
منطقه
گردانده است.
كارفرمايان
نوپا بى قرار
بر قرار شدن
روابط بارآور
از خلال
درياها هستند.
روحانيان
محترم بطور
روز افزون از
سازگارى ايمان
و آزادى و
تجدد و اسلام
سخن مىگويند.
برغم
تقلائى كه
براى بستن
دهانها و شكستن
قلمها
مىشود،
مطبوعات با
صلاحيتى بوجود
مىآيند. و
ايران، نه
تنها يك كه سه
انتخابات
بطور روز
افزون
دموكراتيكتر،
ظرف چند سال
انجام داده
است. نبايد
موجب تعجب
باشد اگر با
اين
توسعهها،
مخالفت شده
باشد و آنچه
بعمل درآمده
است از كمال
خود بسيار
فاصله داشته
باشد. تنبيهات
سخت در باره
انواع
مخالفان هنوز
بكار مىروند.
آزار مذهبى در
مورد بهائيان
و نيز در باره
ايرانيانى كه
به مسيحيت
مىگروند، اعمال
مىشود.
حكومتهاى
دنيا از جمله
حكومت ما،
نگرانى خود را
در باره دادرسى
13 ايرانى
يهودى ابراز
كردهاند كه
بيشتر از يك
سال است بدون
اتهام رسمى،
زندانى هستند
و حالا صحبت
از محاكمه
آنها در ماه
آينده مىشود.
ما در طرز اين
دادرسى و
نتايج آن،
بمثابه يكى از
بارومترهاى
روابط امريكا
با ايران
مىنگريم.
در
اواخر سال 1998،
چندين
نويسنده و
سياستمدار
پرمنزلت به
قتل رسيدند.
بظاهر توسط
عناصر نابكار
نيروهاى
امنيتى. و
همين هفته
پيش، يك مدير
پرمنزلت و
مشاور
پرزيدنت
خاتمى، در توطئه
قتلش، به سختى
زخمى شد.
همانند هر
جامعهاى، در
ايران، جريانهائى
چندى فعال
هستند. برخى
كشور را به
پيش مىرانند
و پارهاى
ديگر به عقب
مىكشانند. برغم
تمايل به مردم
سالارى، مهار
نيروهاى مسلح و
قوه قضائى و
نيروهاى
انتظامى در
دست مقام غير
انتخابى و
عناصرى از
سياست خارجى
كه ما بيشترين
نگرانى را در
باره شان
داريم، خوب نشدهاند.
اما
حركت در جهت
اصلاح داخلى،
آزادى و فضاى
باز قوت
مىگيرد.
ايرانيان
بيشتر از پيش،
بدون بيم با
پرزيدنت
خاتمى در
اظهارات 15 ماه
پيش، موافق
مىشوند. قول
او را
مىآورم: «آزادى
و كثرت
انديشهها
تهديدى براى
امنيت جامعه
نيست. بلكه
اين تحديد
آزادى است كه
امنيت جامعه
را تهديد
مىكند.
انتقاد كردن
حكومت و
سازمانهاى
دولتى، در هر
سطح، مخرب
نظام نيست.
بعكس لازم
است.»
بدينسان،
نسيمهاى
دموكراسى در
ايران تازه به
تازه مىوزند
و بسيارى از
انديشههائى
كه رهبران اين
كشور
بدآنهامى
پيوندند، تشويق
كنندهاند.
خطرى كه وجود
دارد اينست كه
ما بيشتر از
اندازه
خوشبين باشيم.
در حقيقت،
هنوز بسيار
زود است كه با
دقت بدانيم
گرايشهاى
مردم سالار به
كجا راه
مىبرند.
مسلم
است كه نيروى
محركه اول
تغيير ايدئولوژيك
نيست و عمل و
واقعيت گرائى
است. ايرانيان
زندگى بهترى را
مىخواهند.
آنها جامعه با
آزادى گسترده
مىخواهند.
دولتى
مىخواهند ك
حساب پس بدهد
و ترقى
وسيعترى
مىخواهند.
برغم بالا
رفتن قيمتهاى
نفت، اقتصاد
ايران در قيد
فقدان بهره
ورى، فساد و
كنترل بيش از
اندازه دولت
است. از جمله بخاطر
عامل
دموگرافيك،
ميزان بيكارى
بالاتر و
درآمد سرانه
پائينتر از 20
سال پيش است.
امر
مسلم اينست كه
ايرانيان بنا
بر اندريافت
خود، خط توسعه
را در پيش
مىگيرند. مردم
سالارى
ايران، اگر در
آينده شكوفه
كند، بى ترديد
ويژگيهاى خود
را، در انطباق
با سنتها و فرهنگ
اين كشور
خواهد داشت. و
همانند هر
تحول سياسى و
اجتماعى مردم
سالار، با مرحله
ها و زمان
بندى كه
ايرانيان
براى خود تهيه
و تنظيم
مىكنند،
انجام خواهد
گرفت.
پرسشى
كه ما از خود
مىكنيم
اينست كه چگونه
با اينها همه
مواجه شويم؟
در سطح ملت با
ملت، تشخيص
پاسخ مشكل
نيست.
امريكائيان
همچنان
دستهاى خود را
بسوى
ايرانيان
دراز مىكنند.
چيزهاى
بسيارند كه ما
از ايرانيان
مىآموزيم و
ايرانيان از
ما. ما بايد
بكوشيم دامنه
مبادلات خود
را توسعه
بدهيم. ما
بايد خود را
با دانشگاهيان
و رهبران
جامعه مدنى،
در كوشش مشترك
بخاطر منافع
مشترك، متعهد
كنيم. بديهى است
كه ما بايد با
قوت بيشترى
بكوشيم و
مهارت خويش را
براى توفيق
همكارى بكار
بريم.
اما
يافتن پاسخ،
وقتى در سطح
دو دولت مطرح
مىشود،
بغرنجتر است.
نياز به بحث
بيشتر نه تنها
از برداشتهاى
امروز و
اميدهاى آينده،
بلكه از گذشته
آشفته نيز. در
بهترين حالت، روابط
ما با ايران
نشان از
دوستيهاى
شخصى صميمانه
دارد. طى
سالها،
هزاران معلم،
مأموران بهداشت،
اعضاى
داوطلبان
بنياد صلح و
ديگران توان و
نيت خير خويش
را براى بهتر
كردن زندگى و
بهزيستى مردم
ايران بكار
بردهاند.
نزديك به يك
مليون ايرانى
ميهن ما
راخانه خويش
كردهاند.
بسيارى ديگر
از ايرانيان
در اينجا
تحصيل كرده
پيش از آنكه
به ميهن خويش
باز گردند و
دانش خويش را
در ميهن خويش،
به عمل
بگذارند.
در
واقع، برخى از
آنها، از
بهترين شاگردان
من در «جرج تون
اسكول آف
فارينى سرويس»
بودند. پس جاى
تعجب نيست اگر
زمينههاى مشترك
بسيار ميان دو
ملت وجود
دارند. هر دو
ملت، آرمانخواه
هستند. هر دو
ملت مغرور
هستند. هر دوملت
به خانواده
تعلق خاطر
دارند و
معنويت شناس و
مخالف سرسخت
سلطه خارجى
هستند.
اما به
زمينههاى
مشترك
عاملهاى ديگر
صدمه مىزنند.
در سال 1953، (1332)،
ايالت متحده آمريكا
نقش معنى دارى
در همساز كردن
عمليات سرنگونى
حكومت مردمى
نخستوزير
محمد مصدق بازى
كرد. حكومت
آيزنهاور بر
اين باور بود
كه عملياتش را
دلايل
استراتژيك،
موجه مىكنند.
ولى اين كودتا
آشكارا
بازگشت به عقب
و مانع رشد سياسى
ايران بود و
آسان مىتوان
فهميد چرا بسيارى
از ايرانيان ،
بخاطر دخالت
امريكا در امور
داخلى آنها،
همچنان
خشمگين هستند.
از آن
پس، بمدت يك
ربع قرن،
امريكا و غرب
حمايت جدى از
رژيم شاه
كردند. حكومت
شاه اقتصاد
كشور را توسعه
داد اما
مخالفان
سياسى را نيز
با خشونت
سركوب كرد.
همانطور كه
پرزيدنت
كلينتون گفت،
امريكا بايد
سهم خود را از
مسئوليت
مسائلى بر
عهده بگيرد كه
در روابط
ايران و
امريكا بوجود
آمدهاند. حتى
در سالهاى
اخير، وجوهى
از سياست
امريكا در
قبال عراق، در
دوران جنگ با
ايران، به نظر
مىرسد، به ويژه
در پرتو
تجربيات
بعديمان با
صدام حسين،
كوتهبينانه
بوده است.
با
وجود اين، ما
هم فهرست
گلايههاى خود
را داريم و
آنها جدى
هستند: اشغال
سفارت آمريكا
در تهران، نقض
مسئوليتهاى
بينالمللى
ايران و ضربه
روحى بر
گروگانها و
خانواده آنان
و همه ما بود. و
امريكائيان
بى گناه و دوستان
امريكا توسط
گروههاى
تروريست كشته
شدند كه توسط
حكومت ايران
حمايت
مىشدند. در
واقع، كنگره
هم اكنون
قانونى را تحت
بررسى دارد كه
بنا بر آن
دارائيهاى
ديپلماتيك و
ديگر ايران،
به جبران عمليات
تروريستى
اختصاص يابند
كه بر ضد
شهروندان
امريكائى،
بعمل مىآيند.
ما با كنگره
همكارى
مىكنيم تا
راه حلى را
پيدا كنيم كه
هم توقعات
عدالت را بر
آورد و هم
سابقهاى را
بوجود نياورد
كه منافع
امريكا را در
يافتن راه حل
ديپلماتيك و
يا ديگر
دارائيها به
خطر اندازد و
اميدها را
براى گفتگوى
موفق با ايران
از ميان
بردارد.
در
حقيقت، ما بر
اين باوريم كه
بيشترين اميد
به احتراز از
وقوع
تراژديهاى
مشابه در
آينده، در
اينست كه
تغيير در
سياستهاى
ايران را
تشويق كنيم و
بطور مشترك و
متوازن كار
كنيم تا از
اختلافها ميان
دو كشور
بكاهيم. نه
ايران و نه
ما، قادر به فراموش
كردن گذشته
نيستيم. گذشته
ما هردو را
مىترساند.
اما پرسشى كه
پيشاروى دو كشور
ما است،
اينست: آيا
بايد اجازه
داد گذشته موجب
منجمد شدن
آينده شود يا
بايد راهى
يافت تا
نهالهاى
روابط جديد را
بكاريم؟
روابطى كه ما را
در برخوردارى
از ثمرات، در
سالهاى
آينده، سهيم و
بر جلوگيرى از
وقوع
تراژديها توانا
كند.
بديهى
است كه از نظر
ما موانعى
وجود ندارند
كه رهبرى
شايسته و بينا
نتواند حل
كند. همانطور
كه برخى از
ايرانيان
خاطر نشان
كردهاند
ايالات متحده
روابط
دوستانهاى
با يكچند از
كشورها دارد
كه كمتر از
ايران مردم
سالار هستند.
با وجود اين،
ما نه قصد و نه
علاقه داريم
در امور داخلى
كشور مداخله
كنيم.
ما
اكنون سياست
تنشزدايى را
در پيش گرفتهايم
و مىخواهيم
با ايران
همكارى كنيم تا
آنچه را كه
پرزيدنت
خاتمى ديوار
بىاعتمادى
مىنامد
پايين آوريم.
ما اين
واقعيت را
برسميت
مىشناسيم كه
اسلام مركز
ميراث فرهنگى
ايران است و
نزاعى ذاتى
ميان اسلام و
امريكا وجود
ندارد. يا
بيشتر از اين،
ما مىبينيم
كه قلمروهاى
منافع مشتركى
توسعه پيدا
مىكنند. براى
مثال، هر دو
كشور ما در
ثبات آينده و
صلح خليج
«فارس»
علاقمنديم.
ايران
در همسايگى
خطرناكى
مىزيد. ما از
كوششهائى كه
خطر را كم كند
و مشوق
گفتگوهاى
منطقهاى به
قصد كاستن از
تنشها و ايجاد
اعتماد باشد،
استقبال
مىكنيم.
هردو
كشورهاى ما
دست بگريبان
نزاع با رژيم
قانون نشناس
عراق
بودهايم.
هردو علاقه
داريم از
تجاوز آينده
عراق پيشگيرى
كنيم.
و نيز
ما نگران بى ثباتى
و صدور غير
قانونى مواد
مخدر از
افغانستان
هستيم. ايران
بهاى سنگينى
بابت نزاع با
قاچاقچيان در
اين منطقه
مىپردازد.
مدتهاى دراز
ميزبان دو
ميليون
پناهنده
افغانى جنگ
داخلى اين
كشور بود و
هزاران تن از
ايرانيان در
جنگ با
قاچاقچيان
جان خود را
باختهاند.
بعلاوه،
در حال حاضر،
ايران سرآمد
كشورهاى جهان
از لحاظ مقدار
مواد مخدرى
است كه در سال
كشف و ضبط
مىكند. اين
قلمروئى است
كه در آن،
افزايش
همكارى ميان
امريكا و
ايران معنى دار
بوده است.
اما
چندين قلمرو
ديگر از منافع
مشترك
بالقوه، وجود
دارند. از آن جمله
هستند تشويق
روابط پايدار
ميان ارمنستان
و آذربائيجان
و توسعه
اقتصاد
منطقهاى و حمايت
از محلهاى
فرهنگى
تاريخى و حفظ محيط
زيست.
اينسان،
امكان روابط
عادىتر و روابط
مشترك
بارورتر،
وجود دارد.
اما اين امر
واقعيت پيدا
نمىكند اگر
ايران چشم
انداز رابطه
با امريكا را
همچنان تنگ
كند. همانطور
اگر ما به تنگ
كردن ديد خود
از ايران
ادامه دهيم.
وقتى
ما با تروريسم
و انتشار
اسلحه كشتار
همگانى
مخالفت
مىكنيم،
ضوابطى كه بكار
مىگيريم، نه
امريكائى كه
عمومى هستند.
استانداردها
چنان معين
گشتهاند كه
امنيت كشورهائى
كه توانائى
اندك دارند،
حفظ شود و حاوى
تكاليف و
الزاماتى است
كه بيشترين
كشورها از
جمله ايران
آنها را، به
اراده خود، بر
عهده گرفته و
امضاء
كردهاند.
وقتى
ما از پيشرفت
جريان صلح در
خاورميانه
حمايت
مىكنيم
،بسود عموم
عمل مىكنيم و
به برآوردن
خواستهاى
دهها ميليون
از مردم، از
عرب و اسرائيل،
از هر دين و
پيشينهاى
كمك
مىرسانيم.
وقتى
در باره حقوق
بشر سخن
مىگوئيم،
نمىكوشيم
ارزشهاى خود
را تحميل كنيم
بلكه بر اصولى
تأكيد
مىگذاريم كه
در منشور
جهانى حقوق
بشر قيد
شدهاند. هر
مردمى در هر
جاى جهان بايد
از آزاديهاى
بنيادى،
آزادى دينى، آزادى
بيان و حمايت
قانونى برابر
برخوردار باشند.
و وقتى
ما از ارزش
گفتگوى رسمى
با ايران صحبت
مىكنيم،
فهرست
محرمانه اى از
مقاصد داريم و
شروطى را معين
نمىكنيم.
انگيزه ما تنها
سود
واقعبينانه
از برقرار
كردن اين
رابطه در
بالاترين سطح
به ترتيبى است
كه بتوانيم
ديپلماسى را
در حل مسائل
به سود مردم هردو
كشور است.
در
ماههاى اخير،
رهبران ايران
از سياست تنش
زدائى ملت خود
سخن گفتهاند.
مدت كوتاهى
پيش، وزير
خارجه آقاى
خرازى گفت:
ايران آماده
است در مقام
يك لنگرگاه
ثبات و عامل
حل مسائل
منطقه و
بحرانها عمل
كند.
امريكا بر
اهميت ايران
در خليج «فارس» معترف
است و در
گذشته، ما سخت
كوشيدهايم
تا روابط مشكل
با چندين كشور
ديگر را بهتر
كنيم. به
روشهائى از
نوع تنش زدائى
و يا متعهد
شدن و يا
گفتگوى
سازنده و يا
روشهاى ديگر.
حالا نيز ما
همان سياست را
روش مىكنيم. ما
مىخواهيم با
ايران همكارى
كنيم تا ديوارى
را
فرو
ريزيم كه
پرزيدنت
خاتمى آن را
ديوار بى
اعتمادى
مىنامد. براى
آنكه اين
ديوار فرو
ريزد، ما بايد
بخواهيم بطور
مستقيم با يكديگر،
بمثابه دو ملت
سرفراز و
مستقل، گفتگو
كنيم و بر
پايههاى
مشترك،
معضلاتى را حل
كنيم كه ما را
از يكديگر جدا
نگاه
مىداشتند.
بمثابه قدمى
در بر افكندن
ديوار بى اعتمادى،
امروز، من
مىخواهم از
مجازاتهاى اقتصادى
صحبت كنم.
امريكا
مجازاتهاى
اقتصادى بر ضد
ايران مقرر
كرده است ،
زيرا نگران شيوع
توليد اسلحه
اتمى و بخاطر
وجود مقاماتى
است كه، در
تهران،
گروههاى
تروريست را
حمايت و تغذيه
مالى و كنترل
مىكنند. از
اين جملهاند
گروههائى كه
با بكار بردن
خشونت، با
جريان صلح خاورميانه،
مخالفت
مىكنند.
تا اين
تاريخ، توسعه
سياسى در
ايران، سبب
نشده است كه
نظاميانش به
كوشش مصمم خود
براى تحصيل
فنشناسى و
مواد و كمك
لازم براى
توليد سلاح اتمى،
پايان دهند.
و نيز
آن توسعه موجب
نگشتهاست كه
سپاه
پاسداران و يا
وزارت
اطلاعات و
امنيت دست از
تروريسم
بردارند.
تا
زمانى كه اين
سياستها
تغيير نكنند،
روابط نزديك
ميان دو دولت
ممكن نخواهد
شد و
مجازاتهاى
عمده برجا
خواهند ماند.
با
اينهمه،
مجازاتهاى ما
براى آنند كه
تغييرهايى در
سياست ايران
روى دهند
وگرنه به خودى
خود، هدف
نيستند و
هدفشان صدمه
زدن به
شهروندان بى
گناه نيز
نيست.
بدين
دليل بود كه
در سال گذشته،
بخاطر تأمين
سلامت مسافران،
من اجازه دادم
قطعات يدكى
مورد نياز
هواپيماهاى
مسافربرى به
ايران صادر
شوند كه پيش
از اين، به
ايران فروخته
شده بودند. و
پرزيدنت كلينتون
از محدوديت
فروش مواد
غذائى و
داروئى و پزشكى،
به كشورهاى
تحت مجازات،
از جمله ايران،
كاست . اين
تدابير بدان
معنى هستند كه
ايران
مىتواند
محصولاتى چون
ذرت و گندم از
امريكا بخرد.
و
امروز، من
اعلان مىكنم
كه قدم ديگرى
برمى داريم كه
امريكا را
قادر مىكند
از ايران فرش
و مواد غذائى
چون خشكبار،
پسته و خاويار
وارد كند. اين
قدم بيشتر
كردن منطقى
تعديلهائى
است كه سال
پيش بعمل آوردهايم.
و نيز براى
آنست كه به
ميليونها فرش باف،
كشتكار و صياد
ايرانى كه در
اين صنايع كار
مىكنند و به
همه مردم
ايران نشان
بدهيم كه امريكا
سوء نيتى نسبت
به آنها
ندارد.
قدم
دوم اينست:
امريكا در پى
لغو مقررات
غير لازم به
قصد بيشتر
كردن تماسها
ميان دانشگاهيان،
صاحبان حرف،
هنرمندان و
ورزشكاران و
سازمانهاى
غير دولتى
امريكا و
ايران است.
ما بر
اين باوريم كه
اين اقدام سبب
محكم كردن
مبانى تفاهم و
اعتماد
متقابل
مىشود.
قدم
سوم: امريكا
آماده شده است،
تا همراه
ايران، بر
كوششهائى
بيفزايد كه هدفشان،
احتمالاً،
رسيدن به حل و
فصل مطالبات
قانونى هر يك
از دو كشور
است.
حل
مشكل
دارائيهاى
توقيف شده
ايران كار
سادهاى
نيست.
بعد از سقوط
شاه، امريكا و
ايران موافقت
كردند كه
مطالبات
موجود از طريق
حكميت دادگاه
در لاهه،
تسويه شوند.
در 1981، بخش
بزرگى از
دارائيهاى
توقيف شده
ايران در دوره
بحران گروگانگيرى،
به ايران باز
گردانده شد.
از آن پس،
نزديك به تمام
مطالبات
خصوصى، از
طريق دادگاه
لاهه، حل و
فصل شدهاند.
حالا
هدف ما اينست
مطالبات كم
شما اما بسيار
اساسى كه هنوز
ميان دو دولت
حل نشدهاند
را از طريق
دادگاه لاهه
حل كنيم و اين
امر را براى يكبار
براى هميشه
پشت سر
بگذاريم.
قدمهائى كه
بر شمردم و
تدابير مشخصى
كه امروز
اعلام كردم
بيانگر ميل ما
به پيش رفتن
در جهت منافع
مشترك از راه
بهبود روابط
با ايران هستند.
اين قدمها
تلقى نيك ما
از چشم انداز
بازترى هستند
كه گرايشهاى
مردم سالار آن
كشور مىگشايند
و اميد ما
اينست كه
تغييرات
داخلى به تدريج،
در روابط
خارجى نيز،
اثرات ببار
آورد. اميد كه
ايرانيان
آزادى بيشتر
پيدا كنند و
اين آزادى را
از راه حمايت
از قانون بين
المللى و
پشتيبانى از
ثبات و صلح،
ابراز كنند.
بايد
اصرار بورزم كه با
اتخاذ ديدى
وسيعتر از
رويدادهاى
ايران، ما از
امورى غافل
نمىشويم كه
مدتهاى دراز
موجب نگرانى
شديد ما
بودند.
نگرش
ما به ايران
اينست كه
براستى به وعدههاى
خود وفا
مىكند. لنگر
ثبات مىشود و
در مخالفت با
توليد سلاح اتمى
و تروريسم،
عمل رهبرانش
با سخنشان
انطباق
مىجويد.
ما
دچار اين وهم
نيستيم كه
امريكا و ايران
مىتوانند
چند دهه
غريبگى را يك
شبه به آشنائى
بدل كنند.
تنها بر فرش و
پسته،
نمىتوانيم
رابطه
پختهاى را
بنا نهيم. اما
جهت روابط ما
بسيار مهمتر
از شتاب آنست.
ايالات متحده
هم مىخواهد
با حوصله و
گام به گام و
هم مىخواهد
با سرعت زياد
در اين جهت حركت
كند بستگى به
ايران دارد كه
كدام يك از دو
روش را بر
گزيند.
دوشنبه
آينده روز اول
سال نو براى
ايران و روز
شروع بهار
براى ما است. و
راست است كه
زير اين
آسمان، براى
هرچيز فصلى
است. مطمئناً،
زمان آن شده
است كه امريكا
و ايران فصل
نوى را آغاز
كنند. فصلى كه
در آن، اعتماد
متقابل رو به
افزايش باشد و
گرمى جانشين
زمستان
طولانى و سرد
نارضايتى متقابل
ما بگردد.
ما
بايد بپذيريم
كه در دنياى
امروز،
تقسيم
بزرگ ديگر
ميان شرق و
غرب يا شمال و
جنوب و يا
ميان اين با
آن تمدن نيست.
امروز، در
هرجا، تقسيم بزرگ
ميان مردمى
است كه هنوز
در در قيد
مفاهيم و
پيشداوريهاى
گذشته هستند
با مردمى كه
خود را آزاد
كرده و نويد
آينده را در
آغوش گرفتهاند.
امروز، بنام
دولت و مردم
ايالات متحده
امريكا ايران
را فرا
مىخوانم در
نوشتن فصل
جديد تاريخ
مشتركمان، به
ما بپيوندد.
بگذار ما از
اختلافهايمان
باز سخن گوئيم
و در غلبه بر
آنها سخت
بكوشيم. بگذار
منافع
متقابلمان را تصديق
كنيم و در
پيشبرد آنها سخت
كوش باشيم.
بگذار
شجاعانه در
باره امكانات آينده
فكر كنيم و در
تحقق بخشيدن
به آنها، سخت
كوش باشيم و
اين سال جديد
و فصل اميد را
به واقعيت بدل
كنيم تا كه دو
ملت ما، زندگى
سالمتر و
بهتر بيايند.
در
انجام اين
رسالت، در اين
صبحگاه، من
متعهد مىشوم
بهترين
كوششهاى خود
را بكار برم.
با احترام،
خواستار
تفاهم، مشورت
دادن و حمايت
عموم هستم.
با
سپاسگزارى
بسيار.
قدمهاى
نخستين:
نمايندگان
انتليجنت
سرويس
انگليس، با
نمايندگان
قسمت خاور
نزديك و
افريقا، در طول
ماههاى
نوامبر و
دسامبر 1952 ، در
واشنگتن،
ملاقات كردند.
قصد گفتگو در
باره نقشهها
براى معضل
ايران بود.
نمايندگان
اينتليجنت سرويس
آقايان
كريستوفر
مونتاگ
وودهوس Woodhouse، كه
بتازگى رئيس
پايگاه اين
سازمان در
ايران شده بود
و ساموئل فال Falleعضو
اين پايگاه در
تهران و جون
بروس لوكهارت Lokhart، نماينده
انتليجنت
سرويس در
واشنگتن
بودند. نمايندگان
قسمت
خاورنزديك و
افريقاى سياه
، عبارت بودند
از: آقايان
كرميت
روزولت، رئيس
قسمت و جون ه.
ليويت Leavitt، رئيس
شعبه ايران و
جون و.
پاندلتون Pandletonمعاون
قسمت و جيمس آ.
دارلينگ Darling، رئيس
شعبه شبه
نظامى قسمت.
ملاقات
دستور از پيش
معين شدهاى
نداشت. هيأت
انگليسى
پيشنهاد
عمليات سياسى
مشترك را براى
سرنگون كردن
نخست وزير
ايران، مصدق،
آورده بود.
قسمت
خاورنزديك و
افريقا بهيچرو
قصد بحث در
باره اين
مسئله را
نداشت و براى
آن، آماده
نشده بود.
ملاقات بدون
اخذ تصميم
پايان يافت.
تنها پذيرفت
كه عمل سياسى
پيشنهادى
انگليسها را
مطالعه كند.
انقلاب
اسلامى: كرميت
روزولت
كودتائى را كه
خود او رهبرى
كرده بود،
تاريخ كرده
است با گزافه
نويسها در
باره خودش.
اما
وودهاوس نيز
خاطرات خويش
را انتشار
داده و به
فارسى، با
عنوان «اسرار
كودتاى 28
مرداد» (شرح
عمليات چكمه
-آجكس)، منتشر
شدهاست. او
در نيمه ژوئن 1952
وارد ايران
شدهاست.
مىگويد با
چرچيل مربوط
بوده و
پيشنهاد براندازى
حكومت مصدق را
به حكومت او
داده و ايدن،
وزير خارجه در
اين حكومت،
گفته است ما
بدون
امريكائيها
نمىتوانيم
حكومت مصدق را
بر اندازيم و
او، وودهاوس،
امريكائيها
را با ساقط
كردن حكومت
مصدق موافق
كردهاست.
دانستنى است
كه انگليسها
كودتاى 28 مرداد
را «عمليات
چكمه» و
امريكائيها
«آجكس» مىخوانند.
* ژنرالى
كه با
امريكائيها
مراجعه مىكند
كه آماده
كودتا كردن
است:
در
مارس 1953،
تلگرامى از
پايگاه
سيا در تهران
دريافت كرديم
كه بنا بر آن،
سرلشگر باتمانقليج
(اسم را سياه
كردهاند) به
سفير امريكا در
تهران، لوى
هندرسون،
مراجعه
كردهاست كه آيا
امريكا از عمل
نظامى براى
سرنگون كردن
مصدق حمايت
مىكند يا
خير؟ ملاقاتى
انجام مىگيرد
كه در آن،
افراد ستادها
و افراد
پايگاه سيا
حاضر بودند.
كلمات احتياط
آميزى به ستاد
تعليم داده شد
كه به ژنرال
بگويد. پاسخ بهيچرو
امريكا را
متعهد
نمىكرد ،اما
علاقه امريكا
را نسبت به
اين فكر،
آشكار
مىگرداند.
براساس
پيشنهاد
ژنرال و علائم
ديگر، در مىيافتيم
كه مخالفت با
مصدق وسعت
مىگيرد. با
توجه به رويه
يكسره مخرب و
بى محاباى
نخست وزير،
مصدق، ژنرال
والتر بدل
اسميت Walter Bedell Smith، معاون
وزارت خارجه
امريكا، به
اين تصميم رسيد
كه امريكا
ديگر نبايد
حكومت مصدق را
تأييد كند.
بايد حكومت
جانشينى را
ترجيح دهد كه
هيچيك از
اعضاى جبهه
ملى عضو آن
نباشند. تغيير
سياست به سيا
ابلاغ شد و به
قسمت خاور
نزديك و
افريقا نيز
ابلاغ شد كه
مجاز است عمليات
برانداختن
حكومت مصدق را
بسنجد. وزارت خارجه
و سيا،
باتفاق، لوى
هندرسون،
سفير، و رئيس
پايگاه سيا،
روژه
گوئيران Goiranاز
سياست جديد و
اجازه تدارك
عمليات، آگاه
كردند. در 4
آوريل 1953، رئيس
سيا يك بودجه 1
ميليون دلارى
در اختيار
پايگاه
تهران گذاشت.
پايگاه
مىتوانست
صرف ساقط كردن
حكومت مصدق
كند. به
هندرسون،
سفير و رئيس
پايگاه
اختيار داده
شد كه با
توافق يكديگر
و بدون نياز
به تصويب
واشنگتن، هر
طور مصلحت
دانستند، پول
را خرج كنند.
انقلاب
اسلامى: نام
«ژنرال» سياه
شدهاست. مارك
گازيوروسكى،
استاد علوم
سياسى كه ترجمه
تحقيق او را
در باره
كودتاى 28
مرداد، در انقلاب
اسلامى
خواندهايد،
او را سرلشگر
باتمانقليج
مىنويسد. او
بعد از كودتا،
سپهبد و رئيس
ستاد ارتش شد.
در لحظههاى
تعيين كننده،
او ترس بخرج
داد و پنهان
شد. با وجود اين،
وقتى كودتا با
موفقيت انجام
گرفت، زاهدى او
را رئيس ستاد
كرد.
بر
اطلاعى كه در
متن گزارش سيا
آمدهاست،
اين اطلاع را
مىافزائيم:
دانستنى است
كه زاهدى
مشغول تهيه
تلگرام به شاه
مىشود و
باتمانقليج
مىگويد: تيمسار!
چرا
مىخواهيد او
را
برگردانيد؟
از او جز
مزاحمت بر
نمىآيد. رفته
است بگذاريد
همانجا بماند.
زاهدى
مىگويد بنا
بر نقشه، او
بايد برگردد!
در
صفحه 54 گزارش،
در شمار
نامها، نامى نيز
از ژنرال
شيبانى آمدهاست.
جز اين نام،
دو نام ديگر
نيز توسط
ايرانيان
نظامى برده
شدهاند:
سرتيپ اخوى -
اما در ايام
كودتا، اخوى
سرهنگ بوده
است -كه
ارتشبد فردوست
او را طراح
نقشه كودتاى 28
مرداد
مىخواند - و
سرتيپ سياسى
كه سرهنگ
افراشته و
ديگران، او را،
در كودتا،
صاحب نقش مؤثر
مىشمارند.
سيا
نام دو عامل
اصلى خود را
سياه كردهاست.
يكى از آنها
كيوانى است.
اگر همان كيوانى
باشد كه معاون
ساواك و رئيس
قسمتآموزش
آن بود، شمار
«ژنرالهاى» در
كودتا، با
زاهدى، حداكثر
6 تن بودهاند.
اما بنا
برگزارش،
1 - شاه
ترسان و بى
تصميم بوده و
در تهران حاضر
نشده دو
فرمان، يكى
عزل مصدق و ديگرى
نصب زاهدى را
امضاء كند. دو
متن را زير
نظر سيا، در
تهران آماده و
در شمال، به
امضاى شاه رساندهاند.
در پى شكست
كودتاى 25
مرداد، او به بغداد
گريخته است.
2 - زاهدى،
حتى از تشكيل
يك دفتر نظامى
در مانده و
سيا آن را
تشكيل
دادهاست. و
3 -
باتمانقليج،
به مخفيگاه
مىگريزد و
4 - اخوى،
به قول
فرودست، خود
را به بيمارى
مىزند و روى
نشان نمىدهد.
5 - در
گزارش سيا،
اسمى از سرتيپ
سياسى نيست.
6 - سرتيپ
فرزانگان به
امريكا رفته و
تبعه امريكا
شده بود. در
كودتا، با
درجه سرهنگى
شركت داشته
اما در ارتش
سمت نظامى
نداشته است.
7 -
در صفحه 54
گزارش،
«ژنرال» ديگرى
را، در شمار
كسانى
مىآورد كه در
كودتا بودهاند
و او سرتيپ
شيبانى است.
با
توجه به اين
ناتوانى
نظامى مطلق، پرسيدنى
است چگونه
كودتا موفق
شد؟ حزب توده
و سازمان
افسرى او چرا
وارد عمل
نشدند؟ و...
خواهيم ديد كه
آيا در قسمتهاى
بعدى گزارش،
پرسشها
پاسخهاى
درخور پيدا
مىكنند يا
نه؟
در 16
آوريل 1953،
مطالعه
سنجيدهاى با
عنوان «عوامل
مؤثر در
سرنگون كردن
مصدق»، تكميل شد.
مطالعه به اين
نتيجه رسيده
بود كه تركيبى
از شاه و
زاهدى، با كمك
افراد سيا در
محل و حمايت
مالى، اقبال
خوبى براى
سرنگون كردن
حكومت مصدق
پيدا مىكنند.
بخصوص اگر اين
تركيب بتواند
توده را هرچه
وسيعتر به
خيابانها
درآورد و بخش
قابل ملاحظهاى
از قواى ارتش
مستقر در
تهران، از
اجراى اوامر
مصدق سر
بپيچند.
انقلاب
اسلامى: بنا
بر گزارش سيا،
زاهدى را نه
شاه و نه
انتليجنت
سرويس، بلكه
سيا بر
گزيدهاست. با
وجود اين، وود
هوس مىگويد
وقتى در ماه
نوامبر 1952، به امريكا
رفته، طرحى با
خود داشته اما
نمىخواسته
است
امريكائيها
گمان برند او
بخاطر منافع انگلستان،
مىخواهد از
كيسه امريكا خرج
كند. مدعى است
وزارت خارجه
انگليس
فهرستى از
اسامى 15 تن از
سياستمداران
تهيه كرده بود
تا هريك مورد
موافقت
امريكا قرار
گرفت، جانشين
مصدق شود.
افراد اين
فهرست در سه
گروه «قديمىها»
و «جديديدها» و
«بيابينىها»،
گروه بندى شده
بودند. زاهدى
كه در
گفتگوهاى دو طرف،
مورد قبول
قرار گرفته
بود، در گروه
سوم بود.
تماس
بعدى نيز با
ژنرال (همان
كه نامش سياه
شدهاست) بعمل
آمد.
انگيزههاى
او جدى بودند
اما زود آشكار
شد او نقشه
مشخصى ندارد و
در واقع، در
آن موقعيت
نيست كه بر ضد
مصدق وارد عمل
شود.
زاهدى
كه يك زمان
عضو هيأت
وزيران مصدق
بود، از هيأت
وزيران بيرون
رفته و اينك
تنها شخصيت
عمده ميان
مخالفانى است
كه مخالفت
خويش را آشكار
كردهاند. بدينخاطر،
پيروان
بسيارى را به
خود جلب كردهاست.
در آوريل 1953،
پايگاه
سيا، از طريق
سرگرد اريك
پولارد Pollard، وابسته
نيروى دريائى
در تهران، با
زاهدى تماس
پوشيدهاى را
بر قرار كرد. در ژوئن
1953، براى اينكه
تماس پوشيده
با زاهدى
كارآمدتر و
مطمئنتر
بگردد و نيز
به دلايل
امنيتى،
فرزند زاهدى،
اردشير زاهدى
را بعنوان
واسطه تماس
برگزيديم. بعد
از 21 ژوئيه 1953،
تماس با ژنرال
زاهدى را مستقيم
كرديم.
انقلاب
اسلامى:
سرلشگر
زاهدى، از دشمنان
سپهبد رزم آرا
بود. در
انتخابات
تهران، او
رئيس شهربانى
كل كشور بود و
مانع از
مداخله رئيس
ستاد (رزم آرا)
ارتش شد و با
وجود تقلبها،
مصدق و 7 تن
ديگر از جبهه
ملى به
نمايندگى
مجلس انتخاب
شدند. وقتى
نفت ملى و مصدق
نخست وزير شد،
او مصدق را
بزرگتر از
امير كبير
توصيف مىكرد.
در نخستين
هيأت وزيران
مصدق، او وزير
كشور شد. در
وزارت او
غائله 23 تير روى
داد. اين كافى
نبود، او
اسناد كودتاى
رزم آرا را
برد و به شاه
تحويل داد.
ناگزير شد
استعفاء كند.
از آن زمان،
مخالف شد!
@تهيه
پيش نويس
نقشه:
در
اواخر آوريل
1953، دكتر
دونالد ن.
ويبلر، مشاور
پوشيده قسمت
خاورنزديك و
آفريقاى سياه
، برگزيده شد
كه به نيكوزيا
برود و از راه همكارى
نزديك با
انتليجنت
سرويس،
نقشهاى براى
سرنگون كردن
مصدق، تهيه
كند. فرض ستاد
اين بود كه
برنامه گذاران
طرحى را تهيه
خواهند كرد كه
آنها مىتوانند،
با بصيرت،
اجرايش را
توصيه كنند.
در 13 مه
1953، مباحثات
ميان ويلبر و
افسر اينتليجنت
سرويس، نرمن
ماتو داربى
شاير Norman Matthew
Darbyshireآغاز شدند.
آقاى ه. جون
كلينس Collins، رئيس
پايگاه
انتليجنت سرويس
در قبرس نيز،
در گفتگوها
حضور داشت.
آقاى دربايشير
كه مسئوليت
شعبه ايران را
نيز بر عهده
دادشت، چندين
سال در ايران
گذرانده بود و
در زبان روان
بود. مباحثات
در 30 مه 1953 به
نتيجه رسيدند
و در 1 ژوئن (11
خرداد 1332 )،
پيشنويس نقشه
عمليات به
ستاد مخابره
شد.
گفتگوهاى
باز، بقصد
بازبين تمامى
شخصيتهاى مهم
در صحنه سياسى
ايران، انجام
شدند. تصور ما
اين بود كه
ژنرال زاهدى،
مهمترين سياستمدار
مخالف مصدق،
تنها كس بود
كه دستش از لحاظ
داشتن حامى،
پر بود. بنا بر
اين تصور،
مىخواستيم
بدانيم چه
اشخاص و
عناصرى را
مىتوانيم در
فهرست حاميان
او بگنجانيم.
زود آشكار شد
كه دكتر ويلبر
و آقاى
دربايشير
ديدگاه مشابهى
نسبت به
شخصيتهاى
ايرانى دارند
و از عوامل ذيمدخل
در صحنه سياسى
ايران، ديد
براستى مشابهى
دارند. در طول
مباحثات،
اختلاف
نمايان و برخورد،
پديد نيامد. و
نيز آشكار شد
كه انتليجنت
سرويس از
اينكه، در
اجراى نقشه،
از سيا پيروى
كند، كاملاً
راضى است. بر
ويلبر مسلم شد
كه انگلستان
از اينكه
موافقت
امريكا را براى
همكارى بدست
آوردهاست،
بسيار راضى
است و مصمم
است كارى كه
شركت امريكا
در عمليات
صدمه بزند،
نكند. در همان
زمان، از خلال
واقعيتها،
مسلم شد كه
سيا از لحاظ
پول و نفرات و
امكانات، از
انتليجنت
سرويس مجهزتر
است.
ويلبر
گفتگوهائى را
پيرامون سه
مجرائى كه
براى انجام
نقشه بايد بر
قرار شوند، گزارش
كرد. اين
مجارى براى بر
قرار كردن
ارتباط فورى
با واشنگتن و
نيكوزيا و
تهران بودند.
پيامى كه از
يكى از سه
مجرا به يكى
از اين سه محل
مىرسيد، با
سريعترين
وسيله بايد به
دو محل ديگر
نيز فرستاده
مىشد. اين
راه، پايگاه
مخابرات
خاورميانه Middle East
Communications Authority )MECA(
بود. پايگاه
مخابرات چند
ميل بيرون از نيكوزيا
قرار داشت. (از
نابختيارى،
ارتباط ميان
نيكوزيا و
تهران آن
سرعتى را كه
بايد،
نمىداشت. در
طول اين دوره،
بيشتر از 45،
كابل مبادله
شد.)
مباحثات در
نيكوزيا به
معرفى كردن نفرات
دو طرف
انجاميد. محور
ارتباط
انتليجنت سرويس،
در قلمروهاى
مختلف، نظامى
و مجلس و رهبرانى
مذهبى، مطبوعات
و داشهاى شهر
و
سياستمداران
و ديگر چهرههاى
با نفوذ،
برادران
رشيديان
بودند. وقتى
اين اطلاع به
پايگاه تهران
مخابره شد،
ارزيابيش اين
شد كه
اغراقآميز
است و به
رشيديانها و نفرات
انتليجنت
سرويس، بيش از
اندازه بها داده
شدهاند. حاصل
اين شد
انتليجنت
همچون ما،
ضعفهاى
رشيديانها را
مىشناخت اما
يكى از قوتهاى
بى و چون
چرايشان اين
بود كه بر ضد
مصدق، حاضر
بودند از جان
و مال خود
بگذرند. در
روزهاى سخت
اوت 1953،
رشيديانها
اين قوت را از
خود بروز دادند.
انقلاب
اسلامى:
رشيديانها سه
برادر، به
اسامى سيف
الله و قدرت
الله و
اسدالله
بودند. پدر
آنها، حبيب
الله رشيديان در
خدمت
انگلستان بود
و فرزندان خود
را نيز بخدمت
آنها درآورد.
غيرت
اين
رشيديانها به
ارباب انگليسى،
بيشتر از خود
او بودهاست.
وودهوس
مىنويسد: در
ماه نوامبر 1952
كه او براى
گفتگو با
امريكائيها
در باره سرنگون
كردن حكومت
مصدق به
واشنگتن
مىرود و قرار
مىشود كه
عمال انگليسى
كارى نكنند،
او به رشيديانها
اطلاع مىدهد
قرار بر متوقف
كردن موقت
فعاليتهاى ضد
مصدق شد و او
نمىتواند
براى او پول
بفرستد.
رشيديانها به
هزينه خود، به
فعاليتها
ادامه
مىدهند. و
نيز خاطر نشان
مىكند كه
«برادرها» سخت
ضد امريكائى
بودند و بزحمت
آنها را قانع
كرديم كه در
كودتا، با
امريكائيها
همكارى كنند.
وودهوس از يك
ايرانى ديگرى
نام مىبرد كه
مدير كل يك
وزارتخانه
بودهاست و به
سفارت مراجعه
كرده و اظهار
آمادگى كرده
است براى ساقط
كردن حكومت
مصدق، از
اوامر او
فرمان ببرد.
وزير آن
وزارتخانه استعفاء
كرده بوده و
اين شخص در
هيأت وزيران شركت
مىكرده و
گزارش
گفتگوها و
تصميمات را به
او
مىرساندهاست.
تا
اينجا، خواه
آنها كه به
امريكائيها
مراجعه
كردهاند و چه
كسانى كه به
انگليسها رجوع
كردهاند،
«ايرانى»
بودهاند. بنا
بر قاعده نيز
تا كسانى حاضر
نشوند به كشور
خود خيانت
كنند، بيگانه
نمىتواند بر
آن كشور مسلط
شود.
در پى
نماينده
اينتليجنت
سرويس، دكتر
ويلبر نيز
نفرات سيا را
معرفى كرد.
پيش از سفر
ويلبر به
نيكوزيا،
تصميم گرفته
شده بود كه چه
نفراتى بايد
به انتليجنت
سرويس معرفى
بشوند. البته
در ازاء
نفراتى كه
انتليجنت
سرويس معرفى و
براى اجراى
نقشه وارد عمل
مىكرد. در
ستاد،
پذيرفته شده
بود كه هويت
عاملان اصلى و
مهم پايگاه سيا در
تهران كه نقش
حياتى
داشتند،
جليلى و كيوانى
و (؟) نبايد
آشكار شود.
آنچه در ديدار
نوامبر 1952 به
انتليجنت
سرويس اطلاع
داده شده بود،
اين بود كه
سيا دو عامل
اصلى در ايران
دارد. بنا بر
اين لازم بود
بجاى اين دو
عامل، جليلى و
كيوانى، دو
نفر معرفى
شوند. اين كار
شد: دو تن به دو
مقام مهم
منصوب شدند.
يكى به رياست
پايگاه
و ديگرى به
معاونت (اسامى
سياه شدهاند)
آن. تا آنجا كه
ما مىدانيم،
جليلى و
كيوانى، در
طول عمليات،
بر برادران رشيديان
شناخته نشدند.
(زير نويسها
سياه شدهاند)
در طول
گفتگوهاى
نيكوزيا،
مدام با تهران
و واشنگتن،
بخصوص با
پايگاه
تهران، ارتباط
بر قرار بود.
چرا كه
اطلاعات
مأخوذ از آنها
به تهيه نقشه،
كمك مىرساند.
گفتگوها
اينك به يك
رشته پيش
فرضهاى اساسى
محصور مىشد
كه تهيه نقشه
و شكل نهائى
آن، برآنها
استوار مىشد.
تصميم گرفته
شد كه جزئيات
نقشه
عملياتى،
بايد در بر
گيرنده پيش
فرضهائى از
اين قبيل
باشد: 1 - از ميان
نامزدهاى بالقوه،
زاهدى تنها
كسى است كه
شجاعت و
استوارى لازم
را براى جلب
حاميان دارد. 2 -
شاه با بى
ميلى تمام
حاضر به عمل
مىشود و بايد
او را مجبور كرد.
3 - روشن است كه،
در اين كار،
قواى نظامى
ترجيح
مىدهند از
شاه پيروى
مىكنند. 4 -
عمليات بايد،
در صورت
امكان، صورت
قانونى يا شبه
قانونى داشته
باشند و نه
كودتائى بيرون
از قانون. 5 -
درست پيش از
روز شروع
عمليات ساقط
كردن حكومت
مصدق، افكار
عمومى بايد
مساعد اقدام
عليه مصدق
بگردند. 6 - قسمت
نظامى كار وقتى
مىتواند با
موفقيت اجرا
شود كه پايگاه سيا
نقشه را با
ايرانيانى كه
زاهدى معين
مىكند، مورد
باز بينى قرار
گيرد. 7 - حكومت
جديد تدابير
احتياطى لازم
براى مقابله
با واكنش حزب
توده، اتخاذ
كند. برخى از
اين پيش فرضها،
پيش از آنكه
تهيه نقشه
كامل شود، به
رمز، به تهران
و واشنگتن
مخابره شدند.
واكنشهاى پايگاه تهران و
ستاد كل،
همواره با آراى
تهيه كنندگان
نقشه موافق
نبودند. پايگاه اصرار
مىورزيد كه
احساسش اينست
كه شاه حاضر
نمىشود
قاطعانه بر ضد
مصدق عمل كند.
ستاد كل
مىپرسيد: آيا
بهتر نيست كس
ديگرى را نامزد
كنيم؟ آيا
بهتر نيست
ايرانيان خود
رهبرى عمليات
ساقط كردن
مصدق را عهده
دار شوند؟ بهررو،
موافقت شد كه
پايگاه سيا در
تهران بنا بر سياست
جديد، بايد از
راه مطبوعات،
حمله تبليغاتى
به مصدق را
شروع كند.
پايگاه
دستو را به
عاملان خود و
به
رشيديانها،
عاملان انتليجنت
سرويس، ابلاغ
كرد. گروه
هنرى سيا، (؟)
مأمور شد
تعداد بسيارى
كارتونهاى ضد
مصدق تهيه كند.
ملاقاتها
چند روز قطع
شدند وقتى يكى
از رشيديانها
اجازه خواست
ايران را ترك
كند. اجازه
خروج گرفتن در
دوره مصدق كار
آسانى نبود*
* در زير
نويس، جالب
مىبيند
يادآور شود
رشيديان
اجازه خروج را
نه از هر
طرفدار مصدق
كه از شخص
دكتر فاطمى
وزير خارجه
گرفت. اين امر
نظر ديرين سيا
را تأييد
مىكرد كه بنا
بر آن، گاه
بگاه، فاطمى
نسبت به
انگليسها روى
موافق نشان
مىداد و
مىخواست با
مخالفان حكومت
مصدق و
انگليسها
حسابى باز كند
تا اگر حكومت
مصدق سقوط
كرد، دستش
بجائى بند
باشد. بطور
قطع او
مىدانست كه
رشيديان عامل
انگليسها است.
در
ژنو، او با
افسر سيا،
نورمن داربى شاير Norman Darbyshireديدار
كرد. او نه
تنها
داربايشير را
نسبت به وضعيت
موجود توجيه
كرد ،بلكه
جوابهاى
مقبولى به
يكچند از
پرسشهاى خاص
داد. بايد
خاطر نشان كرد
كه پايگاه
انتليجنت
سرويس در
نيكوزيا با استفاده
از تعليم
ديدهترين
مخابراتچيهاى
خود، با بى
سيم، هفتگى،
با
رشيديانها،
در تهران، در
تماس بود. اين
تماس، به
فارسى، البته
در زمان محدود
بود. بيشتر
محدود شد وقتى
بعد از بازگشت
داربى شاير از
ژنو، به او
گفتيم قواى
مسلح ايران
اينك دستگاه
گيرنده را
دارد كه
مىتواند
مخابرات بى
سيم را شنود
كند.
آقاى
ژرژ آ. كارول George A. Carroll (كه به
معاونت
اطلاعات
خارجى در
تهران معين شدهبود)،
در 29 مه، وارد
نيكوزيا شد.
تا واكنشها و
نظرهاى ستاد
كل را براى
تكميل پيش
نويس نقشه،
ابلاغ كند.
پيش نويس در 1
ژوئن 1953( 11 خرداد 1332
)، به ستاد كل
مخابره شد
(متن مخابره
شده در ضميمه
الف
آمدهاست).
وقتى
قرار شد
نيكوزيا مركز
ارتباط باشد،
معلوم شد
نقائصى نيز
دارد: از ستاد
كل دور و مركز
سيا دور بود و
بدتر اينكه
مخابرات انتليجنت
سرويس بسيار
ناقص بود.
چنانكه
هرگونه اطلاعى
پيرامون
شخصيتها،
بخصوص اعضاى
قواى مسلح
ايران، بايد
از پايگاه
تهران و ستاد
كل گرفته
مىشد.
وقتى
پيش نويس نقشه
مخابره شد، با
انتليجنت
سرويس توافق
شد كه رونوشت
آن بايد به لندن
برده شود و تا
پيش از 15 ژوئن (25
خرداد)، نظرهاى مركز
انتليجنت
سرويس در آن
ملحوظ شود. در
اين فاصله،
همانطور كه با
اداره مركزى سيا
توافق شده
بود، سيا بايد
در بيروت،
نقشه را با
دقت مطالعه
مىكرد و
نتايج آن را
به لندن مىفرستاد
تا بهنگام
بررسى
انتليجنت
سرويس، در
نقشه ادغام
شود. كارول تا
چند روز بعد
از اتمام تهيه
پيش نويس در
نيكوزيا ماند
تا كار بر روى
جنبه نظامى
نقشه را شروع
كند. بعد از
پايان اجتماع
بيروت، او
براى چند روز
ديگر بهمين
قصد به
نيكوزيا باز
گشت. بايد ياد
آور شد كه
خانم هلن ا.
مورگان Helen E. Morgan، نماينده
سيا در
نيكوزيا،
حمايت
جانانهاى از
افراد سيا كه
در نيكوزيا
كار
مىكردند، بعمل
آورد.
@تحكيم
نقشه عملياتى:
در بعد
از ظهر 9 ژوئن( 19
خرداد )،
كسانى كه بايد
در مباحثات
شركت
مىكردند:
آقايان كرميت روزولت،
رئيس قسمت
خاورنزديك و
افريقا در سيا
و رئيس عمليات
كه با نقشه از
لندن آمد و
كارول، با
هواپيما، از
قبرس آمد و
روژه
گوئيران، رئيس
پايگاه
تهران كه با
خودرو از دمشق
آمد و ويلبر
كه از قاهره
با هواپيما
آمد.
صبح 10
ژوئن (20 خرداد )،
گفتگوها شروع
شدند و بمدت 4
روز ادامه
پيدا كردند.
قرار بر اين
بود كه صبح
زود گفتگوها
را شروع كنيم
و تا حدود 2 بعد
از ظهر ادامه
دهيم. بعد،
عصر هنگام،
دوباره جمع
شويم. دستور
اول كار آزمون
مجدد تمامى
عاملها و
عناصر صحنه
سياسى ايران
در پرتو
اطلاعات جارى
و اطلاعات
درخورى بود كه
رئيس پايگاه
تهران در
اختيار
مىنهاد. بعد
از همه اين
كارها، اصول
راهنمائى كه
در پيش نويس
آمده بودند،
پذيرفته شدند.
قسمت به قسمت
نقشه، مورد
تأمل جمع
شدند. هدف
اجتماع اين
بود چسان به
هر قسمت از
نقشه ساخت و
قوت بايد بخشيد.
در بازديد
عمومى تغيير
جهتى انجام شد
كه موجب سالم
شدن تمامى
فكرهاى بعدى
شد. در حقيقت، در
نقشه، واكنشى
در نظر گرفته
شده بود كه
بايد در قبال
قوى ترين
عناصر
جانبدار مصدق،
مثل رهبران
ايل قشقائى،
بايد ابراز
مىشد. اما
حالا تصميم
گرفتيم كه
كوششهاى بايد
صرف بزرگ كردن
و بيشتر كردن
نيروهاى ضد
مصدق شوند. فرض
راهنما اين
بود كه حاميان
مصدق، وقتى
رهبرشان از
صحنه خارج شد،
واكنش نشان
نخواهند داد.
رئيس
پايگاه سيا در
تهران، پيشنهاد
كرد كه يك
نقشه بديل
براى سرنگون
كردن مصدق نيز
تهيه شود. بنا
بر اين نقشه،
امينى - قشقائى
محور مىشدند.
پايگاه سيا
اين نقشه را
تا پايان
موفقيتآميز
عمليات تى.پى.
آژاكس، زنده
نگاه داشت.
شنبه
بعد از ظهر،
گروه آخرين
جلسه خود را
تشكيل داد و
صبح روز بعد، 14
ژوئن (24 خرداد )،
افراد آن، با
هواپيما، به
مقصدهاى
چندگانه خود
پرواز كردند.
روزولت و
ويلبر، در 15
ژوئن (25 خرداد )،
وارد لندن
شدند و در
شماره 54
برادوى Broadway، ساختمان
انتليجنت
سرويس، به
رؤساى آن، گزارش
كار را دادند.
از پيش نويس
كار گروه در
بيروت،
رونوشتى وجود
ندارد. اين شد
كه از نو كار
كردند و پيش
نويس «لندن» را
تهيه كردند.
گفتگوهاى
لندن
در يكى از
اطاقهاى
كنفرانس
ساختمان
شماره 54
برادوى انجام
شدند. در خور
يادآورى است
كه در اين
اطاق ، بر تابلوئى،
با رنگ قرمز،
نوشته شده
بود: «ميهمانان
خود را
مهاركن». از
سوى انتليجنت
سرويس، سرگرد
موريس م. فيرس Firth و نورمن
داربى شاير كه
از قبرس، از
راه ژنو، آمده
بود حاضر
بودند. در
آنجا، او
اسدالله رشيديان
را، براى بار
دوم، قبل از
باز گشت به
ايران، ديده
بود.
بنا بر
موقع، سرگرد
پادى ج. كين Keenكه
چند كشور
خاورميانه را
در اداره خود
داشت، نيز در
گفتگوها شركت
مىكرد.
مونتاگ
وودهوس، يكى
از
بالامقامترين
افسران
انتليجنت سرويس
در ملاقاتى
شركت كرد و
اندك شركتى
بيش در كار
نكرد.
از
زمانى كه
گفتگوها شروع
شدند، روشن شد
كه مقامات
انتليجنت
سرويس تفسير
مهمى در باره
نقشه ندارند.
در باره نقشه
بيروت نيز،
حرفى جز
اصلاحات
عبارتى
نداشتند.
همانطور كه در
نيكوزيا
نمايان شد، در
لندن نيز
معلوم گشت
امريكائيها
مجازند نقشه
را هرطور
مىخواهند،
اجرا كنند. با
وجود اين،
آشكار بود كه
آنها اعتماد
وافرى به نقشه
و اجراى
موفقيتآميز
آن داشتند و
گفتند به
رشيديانها
دستور خواهند
داد بطور كامل
از فرامين پايگاه سيا در
تهران، اطاعت
كنند.
در
ديدار نهائى،
حاضران رهبرى
آينده عمليات
را باز بينى
كردند. مقامات
انتليجنت سرويس
گفتند آنها
فكر مىكنند
مدتى وقت لازم
است تا از حكومتهاى
خود موافقت يا
عدم موافقت با
نقشه و اجراى
آن را بدست
آورند.
روزولت و
ويلبر، در 17
ژوئن (27 خرداد )،
لندن را ترك
گفتند و
روزولت ظهر
روز 18 ژوئن (28
خرداد )، به
اداره خويش،
بازگشت. در
آنجا، نقشه،
بلادرنگ باز
سازى و تايپ
شد. متن در
ضميمه ب آمده
است و از خلال
گزارش روز به
روز عمليات،
نيز، خوانده
مىشود.
انقلاب
اسلامى:
پرسيدنى است
كه چرا ايرانيان
به امريكا و
انگليس براى
كودتا مراجعه
مىكنند اما
در تهيه نقشه
كودتا شركت
ندارند؟
گازيوروسكى،
بدرست، خاطر
نشان مىكند
كه ويلبر،
شركت كننده در
تهيه و اجراى
نقشه و
نويسنده
گزارش آن، در
ايرانيان
بديده تحقير
مىنگرد و
مدعى است آنها
توانائى
طراحى نقشه و
اجراى آن را
ندارند!
و ما
مىپرسيم: اگر
«ايرانيانى»
كه در مقام
خيانت به وطن
خويش، به آنها
مراجعه كردهاند،
به
توانائيهاى
خويش تكيه
مىكردند، چرا
به نوكرى
بيگانه و
خيانت به وطن
خويش تن
مىدادند؟
امريكا و
انگليس نيز از
قاعده عمومى
پيروى مىكردند:
نوكران
وفادار را از
ميان رذلها و
بى كفايتها
انتخاب كنيد
تا همواره
فرمانبردار
باشند.
تصميمها
گرفته شدند:
فعاليت آغاز
شد:
از
زمان
ديدارهاى
بيروت و لندن
كه بالنسبه در
فاصله زمانى
كوتاه برگذار
شدند، يعنى از
رفتن تا
بازگشتن
روزولت، مراكز
فرماندهى
كارى نداشتند
انجام دهند.
با وجود اين،
در برقرار
كردن ارتباط
خاص و نزديك
با وزارت
خارجه موفقيت
بدست آوردند.
اين امر كه نقشه
عمليات تدارك
شدهاست،
تنها بر افراد
معدودى از
وزارت خارجه
اطلاع داده شد
و بايد خاطر
نشان كنيم كه
امنيت
اطلاعات تا
زمان عمليات
بسيار عالى
حفظ شد.
در زير
نويس، كسانى
از وزارت
خارجه امريكا
را كه از نقشه
كودتا بر ضد
مصدق آگاه شدهاند،
نام مىبرد:
جان فوستر
دالس، وزير
خارجه و ژنرال
والتر بدل
اسميت، معاون
وزارت خارجه
هاريسون فريمن
ماتيو،
دستيار وزير
امور خارجه و
هانرى
آ، بيرود
معاون
دسستيار وزير
امور خارجه،
جون دورن فورد
جنرگان رابط و
جيمس لمپتن برى.
اداره
يونان و تركيه
و ايران، در
دو نوشته، نظر
خويش را در
باره آن اظهار
كرد: يكى نوشته
كاملاً سرى
بتاريخ 6 ژوئن 1953
(16 خرداد )، با
عنوان
«پيشنهاد در
باره تغيير
حكومت در
ايران» و ديگرى،
كاملاً سرى
بدون تاريخ و
با عنوان
«تدابيرى كه
حكومت ايالات
متحده براى
حمايت از جانشين
مصدق بايد
اتخاذ كند».
در
وظيفه افسران
وزارت خارجه
نبود كه در
باره نقشه
كودتا، تصميم
هائى عالى را
اتخاذ كنند.
وزارت خارجه
اين امر و
همكارى را
پذيرفت. مىبايد
از دولت
انگليس تضمين
ستانده مىشد كه
در باره
جانشين حكومت
مصدق، تا
زمانى كه مسئله
نفت حل
نشدهاست،
انعطافپذير
باشد.
آقاى
لسلى هربرت
ميتچل Leslie Herbert Mitchell، افسر
سفارت
انگلستان
(نماينده
انتليجنت سرويس)،
مأمور ارتباط
با سيا، خود
به اين امر پرداخت
و تضمينها را
از حكومت
انگلستان
گرفت. تضمينها
در شكل يك
يادداشت ()memorandum، در 23 ژوئيه
1953 (1 مرداد 1332 )، از
سوى روژه ملور
مكينس Roger Mellor Makins از سفارت
انگلستان به
معاون وزارت
خارجه امريكا،
تسليم شد.
(رونوشت آن
ضميمه C اين گزارش
است.) و نيز، از
طرف وزارت
خارجه امريكا
كمك مالى
درخورى به
حكومت جانشين
حكومت مصدق،
پيش از تصويب
نقشه كودتا،
معين شود.
در
همان ايام،
گفتگوها ميان
مقامات سيا و
سفير امريكا
در ايران،
هندرسون (در
واشنگتن، او
در سوم ژوئن،
براى مشورت،
آمده بود)، در 8
ژوئن، شروع
شدند. (اين
مباحثات در
يادداشت ضبط شدهاند).
بنظر رسيد
سفير از نظر
پيشين خود عدول
كردهاست.
نقشه بر اين
پايه ريخته
شده بود كه
شاه همكارى
مىكند. اما
سفير گفت بر
چنين پايهاى
نمىتوان
نقشه ريخت و
اجرا كرد.
زيرا شاه
فرمان نصب
زاهدى را به
نخست وزيرى،
تا وقتى مجلس
رأى تمايل
ندهد صادر
نخواهد كرد.سفير
كه همواره
همكارى
صادقانهاى
مىكرد، غرق
در انديشه
يافتن
پيشنهادهاى
سازندهاى
بود و خود
پذيرفت
بازگشت خود را
به تهران، به
تعويق
بياندازد و به
سفر اروپا
برود. از لحاظ
نقشه، حضور
سفير امريكا
در تهران، در
روزهاى اجراى
آن، بجا تشخيص
داده نشد.
بعلاوه، اينطور
تشخيص داده شد
كه ادامه غيبت
سفير، عاملى مهم،
در جنگ
اعصابى
است كه بر ضد
مصدق بايد
براه
مىانداختيم.
موافقت مقامهاى
زير در
تاريخهاى
زير، با نقشه
كودتا، اخذ
شد:
- رئيس
سيا در 11 ژوئيه
1953( 20 تير 1332 )
- رئيس
انتليجنت
سرويس در 1
ژوئيه 1953( 10
تير 1332 )
- وزير
خارجه انگليس
در 1 ژوئيه 1953( 10
تير 1332 )
- وزير
خارجه امريكا
در 11 ژوئيه 1953( 20
تير 1332 )
- نخست
وزير
انگلستان، 1
ژوئيه 1953( 10 تير 1332 )
- رئيس
جمهورى
امريكادر 11
ژوئيه 1953 ( 20 تير 1332 )
انقلاب
اسلامى: براى
آنكه
خوانندگان آمران
امريكائى و
انگليسى
كودتا را
بشناسند،
بجاست
بدانند، در
انگلستان،
حزب محافظه كار
و در امريكا
حزب
جمهوريخواه بر
سر كار
آمدهبودند.
همانطور كه در
كودتاى خرداد
60، در امريكا
حزب
جمهوريخواه
زمامدار و در
انگلستان،
حزب محافظه
كار بر سر كار
بودند. و
- رئيس
سيا، آلن
دالس، برادر
جان فوستر دالس،
وزير خارجه
امريكا بود.
- رئيس
انتليجنت
سرويس سرجان
سينكلر. او از 1951
تا 1956 رئيس اين
سازمان بود.
- وزير
خارجه
انگلستان،
آنتونى ايدن بود.
- وزير
خارجه امريكا
جون فوستر
دالس بود.
- نخست
وزير
انگلستان
وينستون
چرچيل بود.
- رئيس
جمهورى
امريكا،
دوايت
آيزنهاور بود.
براى
آنكه واپسين
تصويب و يا رد
نقشه كودتا
ميسر شود،
پايگاه سيا
مأموريت يافت
فعاليتهاى
مجاز براى
انجام نقشه را
شروع كند.
افزون بر
اجازه عمومى
ماه آوريل كه
پايگاه سيا در
تهران را قادر
به خرج يك
ميليون دلار
در حمايت از
زاهدى مىكرد،
در 20 مه، اجازه
مخصوص يافت كه
هفتهاى يك ميليون
ريال (هر دلار
امريكا، 90
ريال بها داشت)
براى جلب
حمايت
نمايندگان
مجلس ايران،
خرج كند.
در
اواخر ماه
ژوئن، پايگاه
سيا با برادران
رشيديان تماس
مستقيم
برقرار كرد و
نقش آنها و
كسانى را كه
در تماس با
آنها بودند،
در اجراى
نقشه، به آنها
ابلاغ كرد.
در
مراكز
فرماندهى، در
22 ژوئن (1 تير )،
براى حمايت از
عمليات آماده
سازى پايگاه
سيا در تهران،
دو گروه، با
شاخه 4 شعبه
خاورنزديك،
تشكيل شد. يك
گروه به
سرپرستى
كارول Carrol كه در
اواسط ژوئن،
از نيكوزيا
باز گشته بود،
مأموريت يافت
مطالعه پهنا
نگرى در باره
جنبههاى
نظامى
عمليات، بعمل
آورد. (گزارش كارول
در باره جنبه
نظامى ضميمه D
اين گزارش
است.) قصد اين
بود كه به
زاهدى و دفتر نظامى
كه او بر
مىگزيند،
نقشه عمليات
در ميان
گذاشته شود تا
اگر تغييرى را
لازم
مىبينند،
پيشنهاد كنند
وگرنه آن را
تصويب كنند.
احساس مىشد
كه هر كوششى
بايد بعمل آيد
تا ايرانيان پرحرف
و اغلب غير
منطقى را به
موضعى آورد كه
هر كس بداند
عمل خاصى كه
انجامش از او
خواسته مىشود،
چيست. صحت اين
احساس به
اثبات رسيد
،وقتى به
اثبات رسيد كه
ايرانيان از
حفظ امنيت در
نخستين
عمليات
سرنگونى،
ناتوان شدند.
گروه
ديگر كه ويلبر
Wilber آن را سر پرستى
مىكرد،
مأموريت داشت
جنگهاى روانى
را برعهده
بگيرد كه جزئى
از نقشه
بودند. مديريت
اين دو گروه و
رابطه با
پايگاه
سيا در تهران
در دست جون
هنرى والر John Henry Waller، رئيس
شاخه 4 شعبه
خاورنزديك
بود.
در
واسط ژوئن،
كارول به
تهران رفت. او در
لندن توقف كرد
تا برنامه
نظامى خود را
با افسر انتليجنت
سرويس، نورمن
داربى شاير Darbyshire، موضوع
گفتگو كند.
سرانجام، او
در 21 ژوئيه( 30 تير
)، به تهران
رسيد. گروه
ويلبر
رهنمودهاى
خود را از راه
تلگرامها و
مكتوبها، به
پايگاه سيا، ابلاغ
مىكرد. مضمون
آنها گوشت دار
كردن استخوان
بندى جنگ
روانى، منظور
در نقشه كودتا
بود.
توسط گروه،
شمار قابل
ملاحظهاى از
مقالات ضد
امريكائى
نوشته
و يا طرحهاى
اوليه شان
تهيه شدند. در
همان حال، گروه
هنرى سيا مدام
سفارشات گروه
را ، براى تهيه
كارتون و
برنامههاى
راديوئى ضد
مصدقى را آماده
مىكرد.
بعلاوه،
هنرمندان
مأموريت
يافتند پوسترهائى
را بكشند كه
در آنها، شاه
زاهدى را به مردم
ايران معرفى
مىكند.
نوشتهها و
تصاوير در 19
ژوئيه( 28 تير )،
با پست ويژه
به تهران برده
شدند. در 22
ژوئيه(31 تير )
پايگاه سيا
مواد
تبليغاتى را
ميان چندين
عامل توزيع
كرد. آنچه بر
سر اين
نوشتهها و
تصاوير آمد را
در صفحات
آينده تشريح
خواهيم كرد.
در آن
زمان، دستور
اجراى نقشه از
مقامات ذيربط
واصل شد. قسمت
خاورميانه
سيا لايقترين
افراد را
مأمور اجرا
نقشه كرد:
روزولت، رئيس
قسمت، رئيس
عمليات در
تهران شد. جون
ه. لويت John H. Leavittبه
نيكوزيا
فرستاده شد تا
با پايگاه انتليجنت
سرويس در تماس
باشد و سه خط
ارتباطى را كه
قبلاً ايجاد
شده بود، بر
قرار نگاه
دارد. نايب
سرهنگ استفن
جونسون ميد Stephen Johnson Meade مأمور شد
بنمايندگى
سيا، در
پاريس، با
شاهزاده
اشرف، خواهر
پركارمايه شاه،
در تماس باشد.
ژوزف س.
گودوين، رئيس
پايگاه در
تهران،
مأموريت
يافت، نقش
رئيس ستاد فرمانده
عمليات،
روزولت، را بر
عهده بگيرد.
نخست در
واشنگتن و سپس
در تهران، به
ژرژ كارول، رئيس
اداره
اطلاعات
خارجى در
تهران را يافت
و مسئوليت
اجراى قسمت
نظامى عمليات
واگذار شد.
دكتر دونالد
ويلبر مأمور
شد جنبههاى
تبليغاتى را
در طول عمليات
برعهده بگيرد.
او، از نزديك،با
گروه هنرى سيا
براى تهيه
مواد تبليغاتى،
كار كرد. جون
والر كه از
مأموريت خود،
در مقام رئيس
اداره
اطلاعات
خارجى در
تهران باز
مىگشت،
مأموريت يافت
كه تا پايان
عمليات آژاكس
(كودتا)،
مسئوليتهاى
اداره مركزى
سيا را در
پشتيبانى از
عمليات را
برعهده گرفت و
رابط سيا با
وزارت خارجه و
وزارت دفاع
شد. و نيز، روژه
گوئيران،
رئيس پيشين
پايگاه سيا در
تهران كه
روزهاى اجراى
نقشه آژاكس در
تهران نمىماند،
مراحل اوليه
عمليات را در
تهران، رهبرى
كرد. در اينجا
بايد خاطر
نشان كنيم كه
آقاى
گوئيران،
بيشتر از هر
افسر ديگرى،
بمدت 5 سال،
پايگاه را از
توانائيها و
امكاناتى برخوردار
كرده بود كه
ارزش و ضرورت
خود را در عميات
آشكار كردند.
5 - افزايش
فشار به شاه:
هم از
روزهاى اول
معلوم شد كه
با توجه به
مردد بودن شاه
،وى بايد تحت
فشار قرار
بگيرد تا نقش
خاص خود را
بازى كند. اين
شد كه در
نقشه،
تدابيرى
منظور شدند تا
او را، يكبار
براى هميشه،
از ترس
بيمارگونهاش
از «دست پنهانى
انگليس» آزاد
كنند و او را
مطمئن كنند كه
انگستان
قوياً از او
حمايت خواهند
كرد و هر دو
كشور جازم
شدهاند بر
اينكه مصدق بايد
برود. تدابير
همچنان حاوى
چنان فشارى به
شاه بودند كه
او امضاء كردن
را بر امتناع
از آن رجحان
نهد.
در 23
ژوئن، در
مراكز
فرماندهى،
تاريخهائى كه
پيامها بايد
براى شاه
ارسال شوند،
معين شدند. در
تاريخهاى تعيين
شده، پيامها
ارسال شدند:
كار
اول توجيه
والاحضرت
اشرف بود كه تصور
مىشد در آن
تاريخ در
پاريس است.
قرار شد در
حوالى 10 ژوئيه (19
تير )در پاريس
تماس گرفته شد
و او در حدود 20
ژوئيه (29 تير )به
تهران
بازگردد و پيام
به شاه را به
او تسليم كند.
اسدالله رشيديان
كه هنوز در
ژنو بود،
مأمور شد به
او تلفن كند و
او را براى
ديدار با
داربى شاير،
افسر
انتليجنت
سرويس و ميد،
افسر سيا
(انتليجنت سرويس
مراكز
فرماندهى را
مطمئن كرده
بود كه اين
تلفن به
پاريس، هر
زمان ميسر
است). در 10 ژوئيه( 19
تير )، ميد با
هواپيما وارد
لندن شد و
بلافاصله،
باتفاق داربى
شاير، به پاريس
رفتند. امر
پيش بينى
نشدهاى روى
داد: والاحضرت
اشرف در پاريس
نبود. تا 15
ژوئيه( 24 تير )
طول كشيد تا
كه اسدالله
رشيديان او را
در ريويرا Rivieraملاقات
كند. اسدالله
رشيديان
گزارش كرد كه
او، بهيچرو،
شوقى به انجام
نقش
پيشنهادى، از
خود نشان
نداد. با وجود
اين، روز بعد،
نمايندگان
«رسمى»، دو
ملاقات با او بعمل
آوردند. او
پذيرفت هركار
را كه از او
بخواهند،
انجام دهد.
اشرف گفت:
ورود او به
تهران، واكنش
شديد مطبوعات
طرفدار مصدق
را بر مىانگيزد
و اميدوار است
توان خود را
بكار مىبريم
و آن را خنثى
مىكنيم. ميد
به لندن بازگشت
و به روزولت و
لويت گزارش
كرد. آنگاه به
پاريس بازگشت
و تا رفتن
اشرف به
تهران، در
تماس نزديك با
او باقى ماند.
(مطالعه ميد
در باره منش
اشرف در فايل
آژاكس است.)
اشرف،
همچون يك
مسافر عادى،
با هواپيماى
مسافر برى، در
25 ژوئيه( 3 مرداد
)، وارد تهران
شد. همانطور
كه پيش بينى
شده بود،
بازگشت بدون
اجازه او به
تهران،
طوفانى واقعى
برانگيخت. نه
از شخص شاه،
نه از حكومت
مصدق اجازه
بازگشت به تهران
را نخواسته
بود. هر دو
خشمگين بودند.
شاه نپذيرفت
او را ملاقات
كند اما پذيرفت
نامهاى كه
اشرف آورده
بود، بواسطه
سليمان
بهبودى، عامل
انتليجنت
سرويس در
دربار و رئيس
يوتات
سلطنتى،
دريافت كند.
او، در طول اين
دوره، جان
نثارى واقعى
خود را به
اثبات رسانيد.
نامه اين خبر
را در برداشت:
ژنرال
شوارتسكف،
براى ديدن شاه
به تهران
خواهد آمد. او
نيز، بهمان
شيوه به تهران
مىآيد كه
اشرف آمد. شاه
از خبر آمدن
ژنرال حسن
استقبال كرد و
خواهر خود را
عصر 29 ژوئيه (7
مرداد
)پذيرفت.
ديدار طوفانى
آغاز شد اما
با آشتى پايان
پذيرفت. روز
بعد، او سوار
هواپيما شد و
به پاريس
بازگشت. او برابر
نقشه از كشور
خارج شد اما
به مطبوعات
طرفدار مصدق
اينطور
وانمود شد كه
او بر اثر
واكنش
مطبوعات
طرفدار مصدق
ناگزير
شدهاست
ايران را ترك
گويد.
فرستاده
دوم، اسدالله
رشيديان، عامل
اصلى
انتليجنت
سرويس، وارد
صحنه شد.
برابر نقشه،
كار اول
رشيديان اين
بود كه شاه را
قانع كند او "سخنگوى
رسمى حكومت
انگلستان"
است. براى
آنكه شاه
مطمئن شود، او
جمله كليدى را
انتخاب كرد و قرار
شد در تاريخ
معينى، بخش
فارسى راديو
بى بى سى، آن
را، در برنامه
خود، پخش كند.
در لندن، داربىشاير،
اقدامات لازم
را بعمل آورد
تا كه جمله
توسط بى بى سى
پخش شود. در 30 ژوئيه(
9 مرداد ) و بار
ديگر در 31 آن
ماه، اسدالله
رشيديان را
بحضور پذيرفت.
او جمله را از
بى بى سى
شنيده بود. با
وجود اين، او
وقت مىخواست
وضعيت را
بسنجد. با
اينهمه،
اسدالله
رشيديان توانست
شاه را براى
ملاقات با
فرستاده
امريكا، ژنرال
شوارتسكف،
آماده كند. او
تأكيد كرد كه
اين فرستاده
نيز همان پيام
را به او
خواهد رساند
تا تضمين
مضاعفى بر
همكارى نزديك
انگلستان و
امريكا در
اجراى نقشه
كودتا باشد.
شوارتسكف را
مديران
اجرائى نقشه
از آن رو بر
گزيده بودند
كه او در
ايران
دوستانى داشت
و از احترام
شاه برخوردار
بود. او در
سالهاى 1942 تا 1948،
رئيس هيأت
مستشارى
امريكا در
ژاندارمرى
ايران بود. در 26
ژوئن 1953( 5 تير 1332 )،
جون والر،
رئيس شاخه 4
شعبه
خاورنزديك
بنزد او رفت.
در 19 ژوئن، در
اداره مركزى
سيا، توجيه
شد. او با كمال
ميل مأموريت
را پذيرفت. او
گفت او اين شهرت
را دارد كه
حقايق ناخوش
آيندى را كه
ديگران از شاه
پنهان
مىكردند، به
او مىگفت. او
مطمئن بود كه
مىتواند
موافقت شاه را
با پيشنهادى
كه مأمور
دادنش به شاه
بود، بدست
مىآورد. به
شوراتسكف،
مأموريتى
پوششى داده
شد. او مأمور
سركشى كوتاهى
از لبنان و
پاكستان و مصر
شد تا كه
بازديدش از
تهران، توقف
كوتاهى بر سر
مقصد اصلى،
تلقى شود.
شوارتسكف در 21
ژوئيه، امريكا
را بقصد بيروت
ترك گفت.
مأموريت
شوارتسكف اين
بود كه از شاه دو
فرمان و يك
نامه را بگيرد
كه در نقشه
كودتا، بطور
كامل تشريح
شدهبودند.
اين دو فرمان
و يك نامه
عبارت بودند
از: 1 - فرمان نصب
زاهدى به
رياست ستاد ارتش
و 2 - نامهاى
خطاب زاهدى
حاكى از
اعتماد كاملش
به او. اين
نامه بكار
زاهدى در قانع
كردن افسران
براى شركت در
عمليات
كودتا، بنام و
بخاطر شاه
مىآمد. و 3 -
فرمان خطاب به
تمامى
ارتشيان، در
تمامى سلسله
مراتب، بر حمايت
از رئيس ستاد
قانونى. احساس
شد آسانتر مىتوان
شاه را به
صدور اين
فرمانها قانع
كرد تا صدور
فرمان عزل
مصدق. و نيز
باور بر اين
بود كه اقدام
براى جانشين
كردن حكومت
مصدق با حكومت
ديگرى، از
طريق مجلس،
انجام خواهد
شد.
برخى
از حوادث 21
ژوئيه( 30 تير )،
ضربه هائى
شدند كه
محافظه
كارترين
عناصر را كه
سخت از مصدق
حمايت كرده
بودند، بيدار
كردند.
تظاهرات در
سال روز 30 تير،
روز قيام بر
ضد حكومت قوام
و كوششهائى
بعمل آمدند كه
بقصد حل مشكل
نفت انجام
مىگرفتند. بر
همگان مسلم
بود كه جمعيتى
را كه حزب
توده گرد
آورده بود،
بمراتب از
جمعيتى بيشتر
بود كه جبهه
ملى جمع كرده
بود. و اين امر
بيشتر از هر
امر ديگرى اعلان
خطر به افكار
عمومى شد: حزب
توده در حكومت
مصدق قدرتى
بتمام بدست
آوردهاست. در
اين زمان،
افراد پايگاه
سيا در چندين
جبهه فعال بودند.
كار زار
تبليغاتى بر
ضد مصدق، شتاب
و وسعت
مىگرفت. به
(عباس مسعودى)
صاحب روزنامه
(اطلاعات)،
مبلغ 45 هزار
دلار، قرضه
شخصى داده شد.
باور بر اين
بود كه او
روزنامه خود
را در اختيار
هدف ما قرار
دهد.
انقلاب
اسلامى: محقق
امريكائى،
گازويوروسكى
كه توضيحات
خود در باره
گزارش سيا را
انتشار
دادهاست، بر
اينست كه
اسامى سياه
شده، روزنامه
اطلاعات و
صاحب آن عباس
مسعودى هستند.
از اين اشاره
كه «باور بر
اين بود»،
مىتوان نظر
محقق را صائب
دانست. زيرا
اين عباس
مسعودى بود كه
وقتى كودتا،
در 25 خرداد
شكست خورد،
نعل وارونه
زد. در 28 مرداد
كه كودتا موفق
شد، او نيز به
خدمت دولت
كودتا بازگشت.
اداره
مركزى مواد
تبليغاتى را
تهيه و از
طريق پايگاه
سيا، در
اختيار
اسدالله رشيديان
قرار مىداد.
در
پايان ماه، يك
كارزار
كاملاً جداگانه
كه برنامه
گذارى خاصى
داشت، بسود
شاه و بر ضد
مصدق، در
آذربائيجان،
بعمل درآمد.
نقشه موازى و
بديل، براى
ارتباط نزديك
با گروه (؟)،
براى انصراف
توجه از نقشه
تىپىآژاكس TPAJAXو كشف
نقشهها، به
قوت خود باقى
ماند. گفتگو با
(؟) ادامه يافت.
در فرصتى،
پايگاه
سيا پيشنهاد
كرد يكى از
برادران به
اين منطقه
فرستاده شود و
اداره مركزى
بلافاصله در
پى آن شد
وسيله اين سفر
را تدارك كند.
انتليجنت
سرويس كه از
اين گفتگوها
آگاه
شدهبود، پيشنهاد
كرد تسهيلات
خود را براى
برانگيختن عصيانهاى
ايلى در (؟) در
اختيار
بگذارد.
انقلاب
اسلامى:
علامتهاى
سئوال داخل پرانتزها،
قسمتهائى
هستند كه در
گزارش سيا، سياه
شدهاند. اما
مىدانيم كه
در منطقه
اصفهان و با
بختياريها
گفتگوها
انجام
مىشدهاند.
بنا بر اين،
به احتمال
زياد، منطقه،
منطقه
بختيارى است و
گفتگوها با
خانهاى
بختيارى
انجام
مىگرفتهاند
و انگليسها در
اين منطقه
مىخواستهاند
عصيان براه
بياندازند.
يكبار نيز، به
سردستگى
ابوالقاسم
بختيارى
ياغيان به
ياغى گرى برانگيختند.
اما
كرميت روزولت
كه عمليات
كودتا را رهبرى
مىكردهاست،
در كتاب خود،
«ضد كودتا»، از
مأموريت
گودوين و
ملاقات
محرمانهاش
با خسرو و
محمد حسين
قشقائى، در
روز 27 خرداد،
خبر مىدهد.
محمد ناصر
صولت قشقائى،
رئيس ايل
قشقائى، در
خاطرات خود
مىنويسد: گودوين
پيشنهاد كرده
بود 5 ميليون
دلار بگيريد و
زاهدى را به
ايل قشقائى
ببريد و در
آنجا، فرمان
نخست وزيرى را
كه شاه بنام
زاهدى صادر
كرده، اعلان
كنيد و زاهدى
را برداريد
بيائيد بطرف تهران.
دو نفر از
خودتان وزير
بشويد و يك
نفر هم سفير.
كليه
اختيارات
فارس و جنوب
هم با شما.
ماهى 5 ميليون
دلار هم
مىدهيم تا
مرتب از آن
سهم بگيريد.
دو
برادر او پاسخ
مىدهند ما با
مصدق همكارى
كردهايم و
نمىتوانيم
به او خيانت كنيم.
اين
مراجعه، روز 27
مرداد انجام
گرفته و ربطى
به پيشنهاد
انتليجنت
سرويس پيدا
نمىكند.
براى
رهبرى كودتا،
سيا و
انتليجنت سرويس
به چند شخصيت
نظامى، از
جمله سرتيپ
محمود امينى،
مراجعه
كردهبودند.
آن زمان،
سرتيپ امينى
فرمانده
ژاندارمى بود
و نپذيرفت در
كودتا شركت
كند.
حالا
ديگر پايگاه
سيا در تماس
مستقيم با
زاهدى بود. در 21
ژوئيه( 30 تير )،
او از تحصن
مجلس بيرون
رفته بود. بعد
از چند ديدار،
گوئيران، رئيس
پايگاه
كه مقام خود
را ترك مىگفت
و گودوين،
رئيس جديد آن،
گزارش كردند
كه زاهدى فاقد
توان رهبرى و
انرژى و نقشه
مشخص است. هر دو
به اين نتيجه
رسيدند كه
بايد از
نزديك، اداره
و رهبرى شود و
برنامههاى
عمل لازم بايد
براى او تنظيم
شود.
انقلاب
اسلامى:
شخصيتهائى كه
سيا از شاه
سابق و زاهدى
و اشرف پهلوى
و... ترسيم
مىكند، خود
گوياى اين
واقعيتند كه
آنها كه قدرت
را مدار
مىكنند، بر
استعدادهاى
انسانى خويش نيز
آگاه نيستند.
استعدادها را
تباه مىكنند
و انسانهائى
زبون مىشوند
و اينسان آدمك
خيمه شب
بازيهاى قدرتهاى
خارجى
مىگردند.
بديهى است اگر
توانائيهاى
انسانى خويش
را پرورده
بودند، ديگر
چرا به قدرت
خارجى پناه
مىبردند و
عامل آنها در
سلطه بر ايران
مىشدند؟
در 26
ژوئيه( 4 مرداد
)، افرادى كه
نقش كليدى
داشتند در
محلهاى خود
مستقر شدند:
روزولت و
شوراتسكف در
تهران بودند.
لويت بمدت چند
روز در
نيكوزيا بود.
و سفير امريكا
در تهران، لوى
هندرسون به
سالزبورگ
آمده بود. در
آنجا، دو
هفته، دل
نگران اما همكار
ماند. در
نيكوزيا،
لويت با كفايت
كار مطمئن
كردن مقامات
انتليجنت
سرويس را به
انجام رساند.
آنها مدام
مىگفتند
بقدر كافى و
مرتب اطلاع
دريافت
نمىكنند.
مقارن اين احوال،
اين مقامات
سيا، يك رشته
پيشنهادهاى ارزشمند
از لندن
دريافت كردند
و در اختيار
گذاشتند. از
آن جمله بود
نقشه هائى با
تمام جزئيات
براى از كار
انداختن مركز
تلفن.
با
ورود روزولت
به تهران،
وضعيت از نو
مطالعه شد.
بمنزله جزئى
از اجزاى جنگ
اعصاب بر ضد
مصدق، بنا شد
مقامات عالى
رتبه امريكا، تماس
خود را با
مقامات عالى
رتبه حكومت
مصدق كم كنند.
از ويليام
وارن، رئيس
اصل چهارم
امريكا در
ايران،
خواسته شد
تماسهاى
معمولى خود را
با حكومت كم
كند. از رئيس
هيأت مستشارى
امريكا خواسته
شد با افسرانى
كه در حمايت
از مصدق استوار
بودند، رفتار
غير
دوستانهاى
در پيش بگيرد.
در اين مرحله،
تصميم گرفته
شد محتوا و
تعداد
فرمانها و
نامهاى كه
شاه بايد
امضاء مىكرد،
تغيير داده
شوند. قرار شد
شاه تنها يك
فرمان صادر
كند و آن
فرمان نصب
زاهدى به رياست
ستاد ارتش بود
و نيز نامهاى
بنويسد كه
اعتراض بود به
عمل غير
قانونى حكومت
در انجام رفراندوم
در باره
انحلال مجلس.
همانطور كه
ماه ژوئيه
بپايان مىرسيد،
افراد پايگاه
سيا مأمور جنگ
تبليغاتى بر
ضد مصدق، فعاليت
ضد مصدقى
سياستمدارانى
را گزارش
كردند كه پيش
از آن، حامى
مصدق بودند: (؟)
انقلاب
اسلامى: علامت
سئوال داخل
پرانتز،
اسامى هستند
كه سيا سياه
كردهاست. اما
طرفداران
مصدق كه به
مخالفت
برخاسته بودند
و در كودتا
نقش بازى
كردند، عبارت
بودند از
آيةالله
كاشانى و دكتر
مظفر بقائى و
ابوالحسن
حائرى زاده و
حسين مكى و
على زهرى و
عبدالقدير
آزاد و شمس
قنات آبادى. به
ترتيبى كه
قسمتهاى بعدى
گزارش سيا
روشن خواهند
كرد، از
اينان، نقش
كاشانى و
بقائى مستقيم
و بسيار تعيين
كننده بودهاست.
از
اظهارات
آيزنهاور در
كنفرانس مطبوعاتى
استفاده
بهينه بعمل
آمد. به
پيشنهاد سيا،
او اين
اظهارات را
بعمل آورد:
وسعت گرفتن فعاليتهاى
حزب غير
قانونى
كمونيست در
ايران و رويه
اغماض حكومت
در قبال آن،
موجب نگرانى
دولت امريكا
است. اين
وضعيت اعطاى
كمك به ايران
را بسيار مشكل
مىكند. در
خواست شد
مطبوعات
امريكا
وكارزار
مطبوعاتى بر
ضد مصدق را
منعكس كنند و
مقاله هائى را
كه افراد گروه
جنگ تبليغاتى
تهيه
مىكردند،
منتشر كنند.
در 1 اوت(
10 مرداد )، دو
روز بعد از
آنكه شاهزاده
اشرف
ايران را ترك
گفت و شاه جملهاى
را شنيد كه بى
بى سى پخش
كرد، جملهاى
كه بايد او را
قانع مىكرد
اسدالله
رشيديان
سخنگوى
انگلستان
است،
شوارتسكف
ملاقاتى
طولانى با شاه
بعمل آورد.
شاه از ترس
اينكه
ميكرفونها كارگذاشته
شده باشند،
ژنرال را به
اطاق بزرگ رقص
برد. در وسط آن
ميزى گذاشته
شده بود و دو
صندلى. هر دو
نشستند. شاه
از امضاى
فرمان و نامه
امتناع كرد.
عذرش اين بود
كه از وفادارى
ارتش اطمينان
كامل ندارد.
بعلاوه او
بايد پيشاپيش،
تك تك وزيران
حكومت جانشين
(زاهدى) را تصويب
كند. و او بايد
وقت داشته
باشد تا خود،
ارزيابى
شخصيش را از
احتمال
موفقيت يا شكست
كودتا، بعمل
آورد. شاه گفت
اگر مصدق از راه
رفراندوم
مجلس را منحل
كند، بنا بر
قانون اساسى،
او اختيار
كامل پيدا
مىكند مصدق
را عزل
و نخست وزيرى
را كه خود بر
مىگزيند، جانشين
او كند. اين
ديدار، با يك
رشته ديدارها،
دنبال شد.
برخى از آنها،
ميان روزولت و
شاه و بعضى
ديگر ميان
رشيديان و
شاه. در اين
ديدارها،
فشارهاى سختى
بر او وارد
مىشدند تا
مگر بر رفتار
متزلزل و بى
تصميمى شاه
غلبه شود.
در 2
اوت( 11 مرداد )،
روژه
گوئيران، كه
در خدمت
طولانى خود
تجربههاى
ارزشمند
تحصيل كرده
بود، تهران را
ترك گفت تا در اداره
مركزى سيا،
مشغول خدمت
شود. با آنكه
دانش او در
مرجله تهيه
نقشه تى پى
آژاكس بيش از
آن بكار آمد
كه بتوان
ارزيابى كرد،
بنظر رسيد كه رفتن
او در اين
موقع،
مىتواند
عامل مهمى در
جنگ اعصاب بر
ضد مصدق باشد
و بهنگام
اجراى نقشه،
توان مقابله
را آن را كاهش
مىدهد.
انقلاب
اسلامى:
گازيوروسكى
يادآور مىشود
كه برغم نقشى
كه گوئيران در
تدارك مقدمات
كودتا بازى
كردهبود، با
كودتا موافق
نبود. از اين
رو او را
تغيير دادند.
غير از او، دو
تن از متخصصان
ايران در سيا
نيز با كودتا
مخالف بودند.
در اين
وقت، گوردن
هانرى ماتيسون
Gordon
Henry Mattison،
مستشار سفارت
امريكا در
تهران و روى
ملكم ملبورن MelbourneRoy Malcolm، افسر
سياسى ارشد،
در باره نقشه
تى پى آژاكس توجيه
شدند و با
رزانت،
مدديار گشتند.
ماتيسون در
مصاحبه با (؟)،
رهنمود
پايگاه سيا را
در كوشش موفقى
براى منصرف
كردن توجه
گروه (؟) از
نقشه
تى.پى.آژاكس،
بكار برد.
انقلاب
اسلامى: اگر
مراد همان
گروه و اشخاصى
باشند، كه بنا
بر «در طرح
موازى» سيا با
آنها ارتباط
گرفتهاست،
پيش از اين در
بارهشان
توضيح داده
شد.
در طول
اين دوره،
مصدق، همچون
هميشه، در حال
آماده باش،
مىكوشيد
ابتكارى در
كار آورد و
قرار از
مخالفان روز
افزون خويش،
بستاند. توجه
او به مجلس
منعطف شد. در
مجلس،
مخالفان قوت
مىگرفتند. در
14 ژوئيه( 23 تير )،
او از
نمايندگان
حامى حكومت
خواست استعفاء
كنند. تنى چند
از نمايندگان
كه بى طرف و يا
مخالف خجول او
بودند نيز، استعفاء
كردند. در
جمع، 28 تن
استعفاء
كردند. اداره
مركزى اصرار
ورزيد
نمايندگان
مخالف مصدق تشويق
شوند بر مقام
نمايندگى خود
باقى بمانند و
در مجلس متحصن
شوند. تدبيرى
كه ساخته و
پرداخته شد
اين بود كه
نمايندگانى
كه استعفاء ندادهاند،
مجلس قانونى
را تشكيل
مىدهند. اين
تدبير، تا
حدودى از
عوامل تقويت
باور مصدق به
لزوم انحلال
مجلس شد. عمل
انحلال مجلس،
او را
ديكتاتور
بلامنازع
ايران مىكرد.
بخصوص كه دز
دوره
اختيارات او،
چند ماه باقى
مانده بود. با
وجود اين، بنا
بر قانون
اساسى، تنها
شاه اختيار
انحلال مجلس
را داشت و
مصدق براى
انحلال مجلس
بايد راهى
مىجست. راه
حلى كه او
يافت،
رفراندوم بود.
در آن مردم به
پاسخ آرى يا
نه، با انحلال
مجلس موافقت
يا مخالفت مىكردند.
رفراندوم
بطور آشكار و
ملموس قلابى
بود. در 4 اوت،
رفراندوم در
سراسر كشور
انجام شد. حدود
2 ميليون
«آرى» گفتند و
چند صد نفر
نيز، «نه»
گفتند. اين
مانور، آنسان
كه مصدق پيش
بينى كرده
بود، قرين
موفقيت نشد و
روشن بود كه
نقض قانون
اساسى نيز
شدهاست.
رفراندوم و
نتايج آن،
فرصت و مجوزى
را فراهم كرد
تا كه مطبوعات
مخالف مصدق كه
تحت اداره سيا
و انتليجنت
سرويس بودند،
او را آماج
حملات سخت بى
رحمانه خود
كنند. عمل
رفراندوم
اعلان خطرى شد
به با
ثباتترين
عناصر جامعه
كه وطن دوست
بودند اما
اينسان نقض
تقلبآميز
قانون اساسى
را نيز بر
نمىتافتند.
در طول
روز رفراندوم
پايگاه سيا
گزارش وضعيت
را با جزئيات
آن مىداد.
كوششهاى متعدد
عاملان پايگاه
در بهره
بردارى از غير
قانونى بودن
اين رفراندوم،
پيش و در روز
همه پرسى،
گزارش شدند. و نيز،
همه اظهاراتى
كه از سوى
رهبران مذهبى
بعمل آمدند بر
غير قانونى
بودن
رفراندوم،
تأكيد
گذاشتند.
پايگاه
خاطر نشان
كرد كه 20 نشريه
مخالفت سختى
را با مصدق
بعمل
مىآورند و 15
كارتون ضد
مصدق كه سيا
تهيه كرده
بود، در هفته
رفراندوم، در
اين مطبوعات،
انتشار پيدا كردهاند.
انقلاب
اسلامى: چند
تذكر مهم:
1 - از آن
زمان تا
امروز، كودتا
كنندگان و آنها
كه گمان
مىكنند اگر
رفراندوم
نمىشد، كودتا
نيز انجام
نمىگرفت، بر
غير قانونى بودن
همه پرسى،
اصرار
مىورزند. آيا
در قانون اساسى
سابق، همه
پرسى منع شده
بود؟ خير. آيا
در حقوق، «اصل
اباحه» وجود
ندارد و بنا
بر اين اصل،
آنچه ممنوع
نشده، مباح
نيست؟ و آيا
بنا بر آن قانون
اساسى،
حاكميت با
مردم كشور
نبود و رفراندوم
يكى از
مهمترين
روشهاى ابراز
اين حاكميت
نيست؟ چرا.
بنا بر اين،
رفراندوم قانونى
بود.
2 - اما
همانطور در
اين قسمت از
گزارش مىخوانيم
و در قسمتهاى
ديگر آن نيز
خواهيم خواند،
سيا و
انتليجنت
سرويس در كار
خريدن نمايندگان
مجلس
بودهاند. بنا
بر اين، عزل
مصدق توسط
مجلس غير
محتمل
نبودهاست.
مصدق خود گفته
است 30 تن از
نمايندگان را
خريده بودند.
مىتوانستند
10 نفر ديگر را
نيز بخرند.
بنا بر اين،
از نقشه و كار
امريكا و
انگيس آگاه
بود.
اگر
تجربه وجود
نداشت، تجربه
خرداد 1360مىگويد
كه عزل توسط
مجلس ميسر
بودهاست. بخصوص
كه رجايى نخست
وزير منتخب
مجلس و منصوب
شاه بود وبنى
صدر رئيس
جمهورى منتخب
مردم بود و
عمل مجلس اول
ملاتاريا،
يكسره خارج از
قانون اساسى و
همانطور كه
هاشمى
رفسنجانى نوشتهاست
، بدستور
خمينى بود.
3 - گزارش
سيا آراى
موافق را حدود
2 ميليون نفر
ذكر كردهاست.
همه پرسى كه
در آن تقلب
نمىشد، آن زمان،
بيشتر از اين،
رأى دهنده
پيدا نمىكرد.
زيرا الف -
زنان حق رأى
نداشتند و ب -
شهرها رأى دادند
و ج - محدوديت
سنى وجود داشت
و د - رأى قلابى به
صندوقها
ريخته نشدند.
4 - بر
خلاف ادعاى
سيا، شاه حق
انحلال مجلس
را نداشت. بعد
از تير اندازى
به شاه در 15 بهمن 1327،
مجلس مؤسسانى
قلابى تشكيل
دادند و آن
مجلس اختيار
انحلال مجلس
را به شاه داد.
مصدق نه آن مجلس
و نه آن
اختيار را
پذيرفت. بمحض
انتخاب شدن به
نمايندگى
مجلس
شانزدهم،
نخستين كارش، ارائه
طرح كان لم
يكن اعلام
كردن مجلس
مؤسسان قلابى
و مصوبات آن
بود.
5 - اما «رهبران
مذهبى» كه به
دستور
فرماندهى
عمليات آژاكس
رفراندوم را
مخالف قانون
اساسى
خواندند، عبارت
بودند از آيات
الله كاشانى و
بهبهانى:
* طرفه
اينكه كاشانى
در تحريم نامه
خود، «شركت در
رفراندوم
خانه برانداز
كه با نقشه اجانب
طرح ريزى شده»
را تحريم كرد.
و امروز روشن
مىشود كه
مضمون تحريم
او را نيز
فرماندهى عمليات
آژاكس تهيه
كرده بود!
*
بهببهانى در
نامه به مصدق،
همه پرسى را
موجب متزلزل
شدن «اساس
مشروطيت و
باعث ضعف و انحطاط
ابدى و روحى
مجلس و قانون
اساسى» خواند.
كوشش
بهبهانى براى
آنكه مرجع
تقليد وقت،
آيةالله بروجردى
را به تحريم
همه پرسى بر
انگيزد، به شكست
انجاميد.
اما
مراجع وقت نجف
نيز
نپذيرفتند همه
پرسى را تحريم
كنند. در 8
مرداد، روزى
بعد از آنكه
در خانه
كاشانى،
صفائى به منبر
رفت و به مصدق
ناسزا گفت و
به او حمله
شد، نامهاى
با امضاى آيات
الله سيد جمال
گلپايگانى و
سيد
عبدالهادى
شيرازى و شيخ
محمد حسين آل
كاشف الغطا و
ميرزا آقا
اصطهباناتى منتشر
شد. در آن،
آنان از توهين
و جسارت «نسبت
به مقام شامخ
روحانيت و
مخصوصاً حضرت
مستطاب آية
الله آقاى حاج
سيد
ابوالقاسم
كاشانى» اظهار
تأثر كردند.
مصدق از
علت آمدن اشرف
به تهران آگاه
شد و لازم شد
نقشه كودتا با
شتاب انجام
گيرد:
در 4 اوت(
13 مرداد )، به
پايگاه
سيا اطلاع
داده شد كه
مصدق از علت
واقعى سفر
اشرف به
تهران، آگاه
شدهاست. به
افراد حاضر
اين احساس قوى
دست داد كه
بايد بسيار
زود عمليات را
آغاز كرد. در 4
اوت( 13 مرداد) ،
هندرسون،
سفير امريكا
در تهران، از سالزبورگ
راهى تهران
شد. قرار بود
در 9 اوت(18 مرداد
)، او در بيروت
با لويت ديدار
كند. ما او را
متقاعد كرده
بوديم مراجعت
خود را به
تأخير بياندازند.
اما حالا
مىبايد بدون
فوت وقت دست
بكار مىشديم.
در همين
روزها، هندرسون
و مقامات رسمى
وزارت خارجه و
مقامات وزارت
خارجه
انگلستان،
اظهاريه هائى
را آماده
مىكردند كه
در صورت موفق
شدن عمليات
آژاكس، دو
دولت بايد
بعمل
مىآوردند.
در
تهران،
ملاقاتها با
شاه ادامه داشت.
در 2 اوت( 11 مرداد
)، اسدالله
رشيديان نقشه
عمليات را،
جزء به جزء،
براى شاه
تشريح كرد. او
گزارش كرد كه
شاه پذيرفت
مصدق را
بركنار و
زاهدى را به
نخست وزيرى و
جانشين
فرمانده كل
قوا نصب كند.
شاه همچنين
پذيرفت
سرلشگر وثوق
را رئيس ستاد
كند. در 3 اوت( 12
مرداد )،
روزولت ديدار
طولانى و بدون
نتيجهاى با
شاه بعمل آورد.
آخرين جمله
هايش به شاه
اين بود كه او
يك ماجراجو
نيست. امروز
اقبالى روى
آورده كه
نبايد آن را
از دست داد.
روزولت
خاطرنشان كرد
كه راه ديگرى
براى تغيير
حكومت نيست.
حالا ديگر، يك
طرف مصدق و
قوه او است و
طرف ديگر شاه
است با ارتشى
كه هنوز با او
است اما زود
است كه از او
روى گرداند.
سرانجام،
روزولت به شاه
گفت: او چند
روز ديگر
مىماند بدان
اميد كه شاه
تصميم مثبتى
بگيرد و آنگاه
كشور را ترك
گويد. اگر شاه
از گرفتن
تصميم طفره
برود، ايران
را بسوى
كمونيسم
مىراند و
كشور را كره
دومى مىگرداند.
او اينطور
نتيجه گرفت كه
حكومت او،
امريكا، حاضر
نيست امكان
كمونيست شدن ايران
را بپذيرد و
نقشه ديگرى را
ممكن است به اجرا
گذارد.
در
آخرين ديدار
روزولت با
شاه، شاه تقاضا
كرد روزولت از
پرزيدنت
آيزنهاور
درخواست كند
او
اطمينانهاى
لازم را به
شاه بدهد كه اقدام
به بركنارى
مصدق، كار بايسته
ايست. روزولت
به او گفت او
اين درخواست را
به اطلاع رئيس
جمهورى
امريكا
مىرساند اما
او مطمئن است
كه رئيس
جمهورى
رفتارى را
اتخاذ خواهد
كرد كه نيات
امريكا بر شاه
روشن شود. از
خوش اقبالى و
بطور كاملاً
اتفاقى، رئيس
جمهورى،
بهنگام
سخنرانى براى
فرمانداران
ايالات، در 4
اوت( 12 مرداد )،
به وضعيت در
ايران گريز زد
و گفت: امريكا
دست روى دست
نمىگذارد تا
ايران به پشت
پرده آهنين
برود. روزولت
از اظهارات
رئيس جمهورى
سود جست و
وسيله رسيدن
به هدف خود
كرد. او به شاه
گفت: در
حقيقت، احساس
كرد دادن
اطمينانها در
باره رفتار امريكا
نسبت مصدق
ضرور نيست اما
بيان او در
باره ايران،
در كنوانسيون
فرمانداران،
بدانخاطر
بعمل آمد كه
رضايت خاطر
شاه بعمل آيد.
در پايان، شاه
گفت: موضوع را
از نو با
رشيديان موضوع
بحث قرار
مىدهد. در
تلگرامى،
روزولت در توصيف
اين ديدار،
مىنويسد:
باور او اينست
كه اگر بدون
شاه، نقشه به
اجرا گذاشته
شود، اطمينان
بيشترى به
اجراى
موفقيتآميز
آن وجود دارد.
و بايد تصميم
گرفت كه آيا
در دو و سه روز
آينده واپسين
فشار به شاه
وارد شود و يا
اجرا نقشه 10
روزى به تأخير
انداخته شود
تا مگر شاه
موافقت كند.
در 7 اوت(
16 مرداد) ،
رشيديان، از
نو، با شاه
ملاقات كرد.
شاه موافقت
كرد عمليات در
شب 10 اوت يا
ديرتر انجام
بگيرد. در 8 اوت( 17
مرداد )،
روزولت بار
ديگر با شاه
ديدار كرد. او
با بى تصميمى
شاه مبارزه
كرد. شاه پذيرفت
افسران
برگزيدهاى
در عمليات
شركت مىكردند،
زبانى، به اين
كار تشويق
كند. بعد او
گفت مىخواهد
به رامسر برود.
مىگذارد
ارتش بدون
اطلاع رسمى او
عمل كند. اگر
عمليات موفق
شدند، او
زاهدى را به
نخست وزيرى
نصب مىكند.
در 9 اوت( 18 مرداد
)، رشيديان
بنوبه خود با
بى تصميمى شاه
مبارزه كرد و
حاصل آن را گزارش
كرد: شاه
مىخواهد در 12
اوت به رامسر
برود. پيش از
آن، مىخواهد
زاهدى و
افسرانى را كه
در عمليات نقش
كليدى دارند،
بحضور بپذيرد
و به
آنها بگويد
زاهدى را به
نخست وزيرى
برگزيدهاست.
در 10
اوت(19 مرداد ) ،
سرهنگ حسن
اخوى
شاه را
ملاقات كرد و
اسامى افسران
كه حاضر بودند
با دريافت
دستورى از
شاه، وارد
عمليات شوند
را به او داد.
شاه از نو،
اعلان كرد كه
با اجراى نقشه
موافق است اما
هيچ نوشتهاى
را امضاء
نمىكند. اخوى
به اين تصميم
اعتراض
مىكند.
انقلاب
اسلامى: سرهنگ
نصيرى، رئيس
گارد
«شاهنشاهى» و
همزمان با او،
سرهنگ اخوى
دستگير مىشوند.
بنا بر قول
فردوست،
نصيرى را
سرهنگ اخوى معرفى
كردهاست.
اخوى، در ركن
دوم ستاد
ارتش، همكار
سرتيپ سياسى
رئيس ركن دوم
ستاد بودهاست
و هر دو در
كودتا شركت
داشتهاند.
اما
مصدق در
دادگاه نظامى
فرمايشى، مىگويد
كسى به او
تلفن كرده و
كودتا و اسامى
شركت كنندگان
در آن را به او
دادهاست.
سرهنگ بزرگمهر
اين شخص را
محمد حسين
آشتيانى
معرفى كند كه كسانى
از
خانوادهاش
با دربار
پهلوى و اشرف
پهلوى مراوده
داشتهاند و
او از زبان
آنها، بوجود
كودتاچيان و
هويت آنها پى
بردهاست.
از نو،
شاه به دنبال
رشيديان
فرستاد تا اين
امر مهم را با
او موضوع بحث
كند. رشيديان
پيامى از سوى
روزولت براى
شاه برد كه
اگر او در
همين روزها
تصميم نگيرد،
روزولت با
بيزارى تمام،
ايران را ترك
خواهد گفت. در
پايان گفتگوها،
شاه گفت:
فرمانها را
امضاء مىكند.
زاهدى را
مىبيند و بعد
به رامسر
مىرود. اما
برغم قول به
رشيديان،
براى امضاء
شاه آماده
نشدند. شاه
قول داد بمحض
اينكه
نامهها آمده
و براى او به
رامسر
فرستاده
شوند،
امضاشان مىكند.
بعد از
بحث ميان
روزولت و
رشيديان، قرار
شد به نقشه
اصلى تى پى
آژاكس
بازگردند كه در
لندن تهيه شده
بود. يعنى شاه
دو فرمان را
صادر كند. يكى
فرمان عزل
مصدق و ديگرى
فرمان نصب
زاهدى به نخست
وزيرى.
رشيديان و
بهبودى رئيس
دفتر شاه و
عامل قديمى
انگلستان،
مدارك را
آماده كردند و
در 12 اوت( 21 مرداد
)، سرهنگ
نصيرى، رئيس
گارد
شاهنشاهى،
فرمانها را به
رامسر بردند.
در
همين زمان،
جنگ روانى بر
ضد مصدق به
حداكثر شدت خود
رسيده بود.
روزنامههاى
تحت مهار همه
بر ضد مصدق
تبليغ
مىكردند. دو
نشريه (؟)، تحت
هدايت پايگاه
سيا، مطالبى
را چاپ
مىكردند كه
پايگاه
آنها را مفيد
تشخيص مىداد.
انقلاب
اسلامى:
دورتر، فهرست
روزنامه
نگارانى را كه
با سيا و
انتليجنت
سرويس، در
كودتا،
همكارى كردهاند،
آوردهايم.
اما دو
روزنامه،
مىتوانند
روزنامه داد
به صاحب
امتيازى
ابوالحسن
عميدى نورى و
آتش به صاحب
امتيازى سيد
مهدى مير
اشرافى باشند.
چرا كه اين
دو، خود،
گفتهاند در
كودتا نقشى
فعال
مىداشتهاند.
تا جائى كه
عميدى نورى
وقتى اطلاع
پيدا مىكند
هندرسون نزد
مصدق مىرود،
نگران مىشود
مبادا امريكا
در اجراى نقشه
كودتا منصرف
شود!
عمال
سيا توجه جدى
به نگران كردن
رهبران مذهبى
تهران، از
خطر، بكار
مىبرد. بنام
حزب توده،
نامههاى
تهديدآميز
تهيه و براى
آنها
مىفرستاد.
آنها تهديد
مىشدند اگر
بر ضد مصدق
عمل كنند،
بشدت تنبيه
خواهند شد.
بنام حزب
توده، آنها را
تهديد تلفنى
نيز مىكردند.
و يكى از چند
طرح ، بمب
گذارى در
خانههاى اين
رهبران مذهبى
بود.
انقلاب
اسلامى:
نامههاى
تهديدآميز را
دستگاه
بهبهانى تهيه
و براى
روحانيان طراز
اول شهرهاى
كشور و تهران
و قم
مىفرستاد. در
دستگاه او،
شخصى بود به
اسم سيد
ابراهيم ابطحى،
معروف به سيد
ابراهيم جزوه
كش. از جمله، در
خانه او اين
نامهها تهيه
و فرستاده
مىشدند. و
البته، در
تمام مدت، حزب
توده كه گويا
«بزرگترين
سازمان سياسى»
بود، در خواب
بود!
اين
امر كه شاه از
عمل مستقيم
حمايت مىكند،
با تشويق سيا
و «گروه
سرهنگها»،
بسرعت پخش شد.
زاهدى عامل
اصلى پايگاه سيا، سرهنگ
عباس
فرزانگان را
ديد و او را
افسر رابط خود
با
امريكائيها
گرداند و نيز
نماينده او شد
در دفتر مجرى
طرح كودتا.
بعد فرزانگان
سرلشگر
باتمانقليج
و
سرهنگ كريمى
زند را بديدار
زاهدى برد.
كارول، افسر
سيا، تماس
نزديك با
«گروه
سرهنگها» بر
قرار كرد و در 13
اوت( 22 مرداد )،
در اجتماع
اشخاصى كه
مسئوليت
انجام نقشه را
بر عهده
داشتند، حاضر
بود. بارى،
اين ملاقات
آخرين
ملاقاتى بود
كه افسر پايگاه سيا در
آن حضور يافت.
قطع شدن تماس
و با وجود آن،
اجرا شدن
نقشه، ثابت
كرد نتايج جدى
داشته است.
ديرگاه عصر 13
اوت( 22 مرداد) ،
سرهنگ نصيرى
با در دست
داشتن
فرمانهائى كه
شاه امضاء كرده
بود، به تهران
باز گشت و
آنها را به
زاهدى تسليم
كرد. بنابر
قول او (كه
هيچگاه تأييد
نشد)، سرانجام
اين ثريا بود كه
شاه را قانع
كرد فرمانها
را امضاء كند.
اگر اين امر
راست باشد،
ثريا متحدى
بوده است بكلى
دور از
انتظار.
انقلاب
اسلامى: ثريا
نيز در خاطرات
خود صفحات 211 تا
220) تصريح
مىكند او شاه
را از ترديد به
تصميم
آوردهاست:
«پس از
لحظهاى
انديشيدن و
ترديد او، به
اين نتيجه
رسيديم كه
براى نجات
كشور از هرج و
مرج و جلوگيرى
از نفوذ حزب
توده،
كودتائى بايد
انجام گيرد.
ولو اين حركت
به زيان «شير
مرد پير» باشد...
شاه پس
از مدتى فكر-
ناگهان در
انديشهاش
تغيير داد و
با حركتى تند
گفت:
«تا
كنون آيا ديده
شده كه
پادشاهى عليه
دولت كشورش
دست به كودتا
بزند؟
بله،
اما شما اولين
كسى هستيد كه
دست به اين
كار مىزنيد...
در
حالى كه سيگار
ميان
انگشتانش
مىلرزيد،
مدتى دراز به
من نگاه
مىكند...
نخستين بار
است كه او را
اينگونه
مىبينم، چشم
ديدن مرد
ضعيفى را كه
اوست ديگر
ندارم...
اين
شاه عاجز از
تصميمگيرى،
اين مهره كه
قدرتهاى بزرگ
جا به جايش
مىكنند، اين
عروسك كه، با
توصيه اين و
آن، به اين سو
و آن سو كشيده
مىشود...
در 2 اوت
1953 (11 مرداد 1332)،
سرلشگر زاهدى
پنهان و
ناشناس در
دفتر شاه حاضر
شد. من با وجود
سن بسيار جوان
و بى تجربهام
در مذاكرات
حاضر بودم... او
با صدائى رسا
پرسيد:
«مىفرمائيد
كى اقدام
كنم؟»
شاه
باز مردد
ماند. همين
امروز صبح با چند
مشاور بى حال
و شل و ول،
مشورت
كردهبود. حوصلهام
ديگر بسر
مىرسيد.
مشاوران به او
گفته بودند:
«مبادا اقدامى
عليه مصدق
انجام دهيد كه
برايتان خطرناك
است.»
به من
گفت: «ثريا
واقعاً بايد
مصدق را بركنار
كنم؟»
آن
حرارت بيست
سالگى كه در
وجود داشتم،
ناگهان، به
شعلهاى داغ
تبديل شد و
فرياد كشيدم:
«راستى
كه موجودى
قابل ترحم
ايد. گويا از
اين حال حقارت
و افسردگى كه
داريد، لذت
مىبريد!...
بايد مقام و
شخصيتى را كه
پيشتر داشتيد
و به آن
احترام
مىگذاشتم،
بازيابيد. اگر
حكومت مصدق
ادامه يابد،
بايد چوب حراج
ايران را به
نفع مسكو زد...
آنجا،
در دفترش، او
باز مردد
ماندهاست.
نگاهش از من
به فضل الله
زاهدى كه
منتظر جواب
ماندهاست،
سرگردان
شدهاست.
عاقبت
مىگويد:
«من
فرمانى را
امضاء مىكنم
كه با آن، مصدق
را بركنار و
شما را به سمت
نخست وزيرى منصوب
مىكنم.»
زاهدى
باز پرسيد:
«كى
اجازه شروع
عمليات را به
چاكر
مىفرمائيد؟»
شاه با
حركتى سريع
دفتر
يادداشتهايش را
ورق زد و پس از
نگاهى دقيق،
گفت:
«فرمان
در 13 اوت (22
مرداد) به دست
شما مىرسد و
بايد هرچه
سريعتر به
دست مصدق
برسانيد...»
در 14 اوت (23
مرداد
)پايگاه
تلگراف كرد
كه با انجام
نقشه آژاكس و
زمامدار شدن
حكومت زاهدى،
خزانه كشور
خالى است و
نياز فورى به
پول پيدا
مىكند. مبلغ 5
ميليون دلار
كمك تصويب شد
و پايگاه سيا در
نظر گرفت در
ساعات اول بعد
از موفقيت
عمليات، آن را
در اختيار
حكومت زاهدى
بگذارد.
در 14 اوت( 23
مرداد) ، هيچ خبرى
از تهران
نرسيد. مراكز
فرماندهى و
پايگاه
سيا در تهران
جز اين
نمىتوانستند
كه شروع
عمليات را
انتظار كشند.
كوشش
نخست:
رويدادهاى
شب 15 اوت 1953 (24
مرداد 1332 )و
ترتيبشان
هنوز بدقت،
معين
نگشتهاند.
حكايتهاى اوليه
كه شركت
كنندگان
مختلف
گفتهاند،
باندازه كافى
با يكديگر
اختلاف دارند
كه نتوان
حقيقت را در
آن شب تاريك،
يافت. با وجود
اين، مسير
اصلى اين كوشش
نخستين، روشن
است. دو امر
اساسى اين
مسير را آشكار
مىكنند. اين
دو امر
عبارتند از:
نقشه از راه
سر نگاه
نداشتن يكى از
افسران شركت
كننده در
عمليات، در گفتگوهاى
روزانه، لو
رفت. با وجود
لو رفتن، نقشه
مىتوانست با
موفقيت اجرا
شود اگر بيشتر
شركت كنندگان
بى رمقى بخرج
نمىدادند و
در بزنگاهها،
توان تصميم
گرفتن را از
دست نمىدادند.
تا عصر
14 اوت( 23 مرداد )،
افراد پايگاه سيا در
تهران اطلاع
نيافتند كه عمليات
از آن شب به شب
بعد محول
شدهاند. عامل
اصلى سيا در
تهران، سرهنگ
فرزانگان
ارتباط خود را
با حوادث از
دست داده بود
و پايگاه
نمىتوانست
سرلشگر
باتمانقليج،
رئيس ستاد
منصوب زاهدى
را رهبرى كند.
در واقع، اين
او بود كه بيشترين
مسئوليت را بر
عهده داشت.
بنا بر
قول سرتيپ تقى
رياحى، رئيس
ستاد ارتش، او
در ساعت 5 بعد
از ظهر روز 15
اوت( 24 مرداد )،
از نقشه كودتا
با تمامى
جزئيات آن،
آگاه شده بود.
اما شگفت آنكه
- و بنا بر قول
خود او - خانه
خود را در شميران
ترك نمىكند.
اعضاى جبهه
ملى، زيرك
زاده و حق
شناس نيز در
آن خانه زندگى
مىكردهاند.
تا ساعت 20 در آن
خانه بوده و
در آن ساعت،
خانه را به
قصد ستاد
ارتش، ترك
مىكند.
انقلاب
اسلامى:
برابر
اظهارات دكتر
مصدق، او به
ستاد ارتش
تلفن مىكند و
رياحى را در
آنجا
نمىيابد. به
خانهاش تلفن
مىكند كه با
وجود وضعيت
بحرانى چرا در
ستاد ارتش
نيست! او به
ستاد ارتش
مىآيد. بعد از
حركت او،
مأموران
كودتاچيان
براى توقيف او،
وارد خانهاش
مىشوند و
زيرك زاده و
حق شناس را
دستگير
مىكنند. اين
امر كه سرتيپ
رياحى، در
ساعت 5 بعد از
ظهر 15 اوت( 24
مرداد )، از
نقشه كودتا با
تمامى
جزئياتش آگاه
بوده و تا
ساعت 8 در خانه
ماندهاست،
از جمله اماره
هائى است كه
به
استنادشان،
برخى به اين
نتيجه
رسيدهاند كه
سرانجام
سرتيپ رياحى
همكارى دست كم
كار پذيرانه
با كودتاچيان
را پذيرفته است.
خود او، در
دادگاهى كه او
را باتفاق
مصدق محاكمه
مىكرد، گفت:
او از دادن
دستورى
خوددارى
كردهاست كه
اگر مىداد،
وضعيت ديگرى
پيش مىآمد.
سرهنگ
حسينقلى
سرشته (خاطرات
من، يادداشتهاى
دوره 1334 - 1310) سرتيپ
رياحى را متهم
مىكند كه به
كودتاى 28
مرداد يارى
رساندهاست:
1 - گزارش
غلط به مصدق
داده و از او،
اجازه توقيف
سرهنگ اشرفى،
فرماندار
نظامى را
گرفته و اجراى
دستور را از
سرهنگ سررشته
خواستهاست.
سرهنگ سررشته
دستور را اجرا
كردهاست.
سرتيپ رياحى
فرماندار
جديد معين
نكرده، در
نتيجه،
فرماندارى
نظامى بدون فرماندار
نظامى مانده و
اين مهمترين
سبب پيروزى
كودتا گشته
است.
2 - با
خنثى شدن حمله
اوباش و
كودتاچيان،
شهر تا ساعت 30:3
روز 28 مرداد 1332،
آرام
بودهاست. در
اين ساعت،
سرهنگ ممتاز
مدافع خانه
مصدق، به
سرهنگ سررشته
تلفن مىكند كه
تلفن ستاد
ارتش كار
نمىكند و از
او مىخواهد
براى مقابله
با مهاجمان،
به يارى او
برود. او به
ستاد ارتش
مىرود و از سرتيپ
رياحى
مىخواهد
اجازه دهد با
چند دستگاه
تانك و عدهاى
سرباز به يارى
سرهنگ ممتاز برود.
اما رئيس ستاد
به او
مىگويد: شما
به دفتر كار
خود باز گرديد
و منتظر دستور
بمانيد. اما بجاى
دستور رفتن به
يارى سرهنگ
ممتاز، سرتيپ رياحى
سرهنگى را
مىفرستد و او
به سرهنگ
سررشته ابلاغ
مىكند كه از
اين پس، هر
اقدام او در
دژبانى، بايد
با موافقت او
باشد!
اما
سرتيپ رياحى
در مصاحبه با
غلامرضا
نجاتى (جنبش
ملى شدن صنعت
نفت ايران و
كودتاى 28
مرداد 1332)
گفتهاست
«جزئيات وقايع
24 تا 28 مرداد را
من از روى
يادداشتهاى
روزانه ستادم
(يگانه مدركى
كه با خود
بردم)، به
تفصيل نوشتهام،
ولى هنوز موقع
افشاى كامل
آنها نرسيدهاست.»
در اين
مصاحبه، او
مىگويد: 2 بعد
از نيمه شب (29
مرداد) از
ستاد ارتش كه
اينك سرلشگر
باتمانقليج
رئيس ستاد
دولت كودتا
رئيس آن بود،
آمده و او را
به ستاد ارتش
بردهاند و تا
4 روز، در ستاد
ارتش بوده و
نهار و شام را
با
باتمانقليج
صرف
مىكردهاست.
روزى كه شاه
باز مىگردد و
باتمانقليج
آماده رفتن به
نزد او
مىشود، خطاب
به سرتيپ
رياحى مىگويد:
«تقى بيا با هم
همكارى كنيم».
رياحى پاسخ مىدهد:
حرفى ندارم.
به يك شرط. حالا
كه تو در ستاد
هستى، زاهدى
را زندانى كن
مصدق بشود
نخست وزير، آن
وقت با تو
همكارى خواهم كرد.
او سخن مرا به
شاه گفته بود.
همان شب مرا
به جمشيديه
منتقل و تحت
مراقبت قرار
دادند.
در
ساعت 23، رياحى
به فرمانده
تيپ اول زرهى
دستور آماده
باش مىدهد.
در ساعت 23،
معاون خود،
سرتيپ كيانى
را براى سركشى
به باغ شاه
مىفرستد.
گارد شاهى نيز
در باغ شاه مستقر
بود. كيانى و
چند افسر كه
از او حمايت
مىكردند،
توسط سرهنگ
نصيرى كه
زودتر از او
به باغ شاه
رسيده بود،
دستگير
مىشود.
كار
توقيفها را
گروهى از
سربازان هوادار
شاه انجام
مىدادند.
حدود 23 و 30 دقيقه
آنها به خانه
رياحى در
شميران
مىروند و
مىبينند او از
خانه رفته
است. زيرك
زاده و حق
شناس را توقيف
مىكنند. و
نيز، در حدود 23
و 30 دقيقه، چند
افسر با گروه
بزرگى از
سربازان به خانه
دكتر فاطمى،
وزير خارجه
مصدق، مىروند
و او را توقيف
مىكنند و حتى
اجازه پوشيدن
كفش را نيز به
او نمىدهند.
توقيف شدگان
را به محل عمل
گارد
شاهنشاهى، در
سعدآباد،
مىبرند.
افسرانى كه
دانسته
بودند رياحى
آگاه شده است،
ديگر دست به
عملى نزدند.
اما افسرانى
كه ندانسته
بودند رياحى
آگاه است، وارد
عمليات شده
بودند.
پيش از
23 و 30 دقيقه،
حمله محدودى
به مركز تلفن
شد. تلفنهاى
خانه فاطمى و
خانههاى ديگرانى
كه بايد توقيف
مىشدند، قطع
شدند. سيمهاى
ستاد ارتش به
باغ شاه قطع
شدند. و سرهنگ
اسكندر
آزموده، با
نيروى نظامى
كوچكى، مركز
تلفن بازار را
اشغال كرد.
انقلاب
اسلامى: در
قسمت اول اين
گزارش خوانديد
كه سيا فاطمى
را كسى معرفى
مىكند كه از
بيم روز
مبادا، به
رشيديان
گذرنامه
مىدهد. در
اينجا،
ارزيابى سيا
نقض مىشود.
رفتار كودتاچيان
با فاطمى،
واكنش در
برابر قاطعيت
او است. در 26
مرداد، بعد از
شكست كودتا
نيز، او از
نادر كسانى
است كه فكر
بازگشتن وضعيت
را نمىكند و
خواستار
انقراض سلسله
انگليس ساخته
پهلوى و اعلام
نظام جمهورى
مىشود.
وقتى
رياحى ديد از
سرتيپ كيانى
كه به باغ شاه
رفته بود،
خبرى
نمىشود، او
(آنطور كه خود
گفته است) به
سرهنگ ممتاز،
فرمانده تيپ
دوم كوهستانى
و سرهنگ
شاهرخ، فرمانده
تيپ اول زرهى
تلفن مىكند و
به آنها دستور
مىدهد با
قواى خود به
باغ شاه
بروند. در همان
زمان و يا پيش
از آن، به
افسران ديگر،
از جمله به
سرهنگ پارسا،
فرمانده تيپ
كوهستانى و سرهنگ
اشرفى،
فرماندار
نظامى و
فرمانده تيپ
سوم كوهستانى
و سرهنگ نوذرى
فرمانده تيپ
دوم زرهى
آماده باش
مىدهد.
بنا بر حكايت
اشخاصى كه
زاهدى مأمور
عمليات كرده
بود، ممتاز و
شاهرخى
در باغ شاه
توقيف شدند و
مدتى در كنار
كيانى زندانى
ماندند.
منابع
دولتى
جريان ابلاغ
فرمان عزل
مصدق را، توسط
سرهنگ نصيرى،
جز اين گزارش
كردند: بگفته
سرتيپ رياحى،
سرهنگ ممتاز
در راه باغ
شاه بود كه در خيابان
با سرهنگ
نصيرى روبرو
شد و او را
توقيف كرد.
بموجب
اطلاعيه رسمى
حكومت مصدق، 1
صبح 16 اوت،
سرهنگ نصيرى
با چهار
كاميون نظامى
پر از سرباز و
دو جيپ و يك
زره پوش، در
برابر خانه
مصدق بوده
است. او ادعا
مىكند نامهاى
براى مصدق
دارد. اما
توسط قواى
محافظ خانه نخست
وزير، دستگير
مىشود.
فرزانگان
حكايت ديگرى
از ماجرا مىكند:
سرهنگ نصيرى
در 23 و 30 دقيقه،
در خانه مصدق،
دستگير
مىشود. بعد
از توقيف او،
نصيرى تأكيد
مىكند كه به
او گفتهاند
دو دقيقه
تأخير در
رسيدن نايب سرهنگ
زند كريمى با
دو كاميون
سرباز، موجب
شكست عمليات
شد.
بنظر
قطعى مىرسد
كه رياحى
توانسته بود
پيش از نيمه
شب، واحدهاى
نظامى را در
نقاط استراتژيك
مستقر كند كه
به احتمال قوى
مورد حمله
قرار
مىگرفتند.
اما چه حادثه
يا واكنشى از
سوى رياحى و
ديگر افسران وفادار
به مصدق سبب
شده بود
افسران
طرفدار زاهدى
در انجام
وظيفه قصور
كنند، بروشنى
دانسته نشد.
با وجود اين،
دانسته شد كه
رئيس ستاد ارتش،
منصوب زاهدى،
سرلشگر
باتمانقليج،
ترسيد و به
مخفى گاه رفت.
اين امر، بدون
شك روحيه
افراد نظامى
را، در لحظه
حساس، خراب
كرد. همين اثر
را پخش سريع
خبر
توقيف سرهنگ
نصيرى ببار
آورد. سرهنگ
فرزانگان، يك
صبح 16 اوت (25 مرداد)
، به ستاد
ارتش رفت تا
با سرلشگر
باتمانقليج
ديدار كند.
معلوم شد
ژنرال تا ستاد
ارتش آمده تا
مگر آن را
بگيرد اما
وقتى ديده است
قوا و تانكها
تسليم
شدهاند،
وحشت كردهاست.
بعد او شتابان
نزد زاهدى
رفته و به
اوگفته است
فرار كند اما
زاهدى به او
خنديدهاست. بهر
رو،
كاميونهاى
حامل توقيف
شدگان، از سعدآباد
به ستاد ارتش
آمده بودند،
اما اين بار،
توسط مخالفان
كودتا به سعد
آباد
بازگردانده
شدند. آنها كه
اختيار
كاميونها را
بدست آورده
بودند، توقيف
شدگان را آزاد
كردند.
زاهدى،
بيهوده، در
انتظار ماند
تا اسكورتى
بيايد و او را
تا باشگاه
افسران
اسكورت كند.
در حدود ساعت 3:2
صبح،
ايرانيانى كه
هنوز مىخواستند
عمليات را
بانجام
رسانند، وقتى
ديدند واحدها
تقويت
شدهاند و
قواى بيشترى
بطرف شهر
مىروند و
خودروهارا
توقف مىكنند
و مىپرسند چه
خبر است،
متقاعد شدند
كه شكست خوردهاند.
سرهنگ
فرزانگان و
سرلشگر
باتمانقليج، خود،
در حدود ساعت
3:2، در شهر، گشت
زدند. بعد، احتمالاً،
از يكديگر جدا
شدند.
سرلشگر باتمانقليج
بزودى توقيف
شد و سرهنگ
فرزانگان پايگاه سيا را
مأمن يافت و
بدان پناه برد.
در
سفارت، اعضاى
پايگاه ،
ساعتها را با
اعصاب سخت
معذب
گذراندند.
عمليات شكست
خورد و جيپ
مجهز به راديو
ارتش
فراخوانده شد
و ديگر
وسيلهاى
براى آنكه
بدانيم در شهر
چه روى داده،
نماند.
شكست
آشكار كودتا
در 25 مرداد:
16 اوت 1953 25 مرداد
1332) را
كودتاچيان
چگونه و با
انجام چه كارى
به شب
رساندند؟:
در
ساعت 5 و 45 دقيقه
صبح 16 اوت 1953( 25
مرداد 1332)، راديو
تهران برنامه
خود را با
اطلاعيه دولت
آغاز كرد.
اطلاعيه مىگفت
نيمه شب پيش،
كودتائى رخ
داده و به
شكست انجاميدهاست.
در ساعت 6 صبح،
مصدق جلسه
هيأت وزيران
خويش را تشكيل
داد تا
گزارشهاى
پيرامون
وضعيت را
دريافت و
تدابيرى براى
تقويت قواى تأمين
امنيت
ساختمانهاى
دولتى و نقاط
حساس تهران
اتخاذ كند.
اطلاعيه، بار
ديگر ساعت 7 و 30
دقيقه، از
راديو پخش شد.
اعضاى
پايگاه
سيا به
اضطراب افتادند.
آنها شب را در
دفتر خود
بيتوته كرده بودند.
علت شكست
كودتا اين بود
كه يكچند از
قسمتهاى نقشه
نظامى كه
مىبايد اجرا
مىشدند، انجام
نشدند: نه جيپ
حامل راديو
عمل كرد و نه
سيستم تلفن از
كار افتاد.
مسلم بود كه
چيزى و يا همه
چيز مختل شدهاست.
در ساعت 5 صبح،
تا كه آزادى
عبور و مرور بر
قرار شد،
كارول گشتى در
شهر زد و
گزارش كرد كه
در اطراف خانه
مصدق، تانكها
و قواى مسلح
متمركز و در
جنب و جوش
هستند. سرهنگ
فرزانگان به دفتر
تلفن كرد كه
بگويد اوضاع بد
شدهاند و او
خود نيز به
سفارت مىرود
تا پناه
بجويد. در
ساعت 6، او آمد
و خلاصهاى از
وضعيت را
گزارش كرد.
گزارش او
همانند
اطلاعيه حكومت
بود و شتابان
راهى مخفى گاه
شد.
انقلاب
اسلامى:
سرهنگهايى كه
در كودتا شركت
كرده بودند و روز 16
اوت (25 مرداد) دستگير
شدند،
عبارتند از:
1 - سرهنگ
نصيرى، 2 -
سرهنگ اخوى كه
در بيمارستان
تحت نظر قرار
گرفت و در
كودتاى 28
مرداد نقش
پيدا كرد، 3 -
سرهنگ دوم زند
كريمى، 4 -
سرهنگ منصور
پور، 5 - همرديف
سرهنگ پرورش،
6 - سرهنگ روحانى
و 7 - سرهنگ هادى
كسرائى. بنا
بر اين، هيچيك
از اين 7 سرهنگ
در سفارت
امريكا مخفى
نشدهاند. اگر يكى از
دو سرهنگ عامل
سيا كه نقش
مهمى در كودتا
داشتهاند،
نبوده است،
بناچار سرهنگ
آزموده بوده
كه مأمور از
كار انداختن
تلفن بازار
بودهاست. او
و يا سرهنگ
عباس
فرزانگان بايد
به سفارت رفته
و گزارش شكست
كودتا را داده
باشد.
حالا،
پايگاه ،
ناگهان
اين كوشش را
بر عهده
مىيافت كه
مىبايد نقشه
كودتا را از
شكست كامل
نجات دهد. در
باره پى آمد
شكست و آنچه
بايد كرد،
تصميمهائى
گرفت. نياز
اول اين بود
كه با اردشير
زاهدى، پسر
سرلشگر
زاهدى، تماس
بر قرار شود.
در ساعت 8 صبح،
او پيامى به
پايگاه
فرستاد و محل
خود را اطلاع
داد. روزولت
به شميران رفت
تا بشنود
اردشير و پدر او
چه مىگويند.
آيا هنوز
اميدى به
وضعيت دارند
يا خير؟
بلافاصله
تصميم گرفته
شد كوششى عظيم
بايد بكار رود
در متقاعد
كردن مردم
ايران بر
اينكه زاهدى
نخست وزير
قانونى و مصدق
غاصب مقام است
و اين او است
كه كودتا
كردهاست
(بايد خاطر
نشان شود، كه
برابر نقشه،
از اين زمان،
اقدام بهر
عملى، بر اين
ارزيابى بنا
مىگرفت كه
اگر ارتش
ناگزير شود
ميان شاه و
مصدق انتخاب
كند، شاه را
انتخاب
مىكند و به
نداى شاه پاسخ
مثبت مىدهد).
بدين منظور، با
استفاده از
تجهيزات
مخابراتى
پايگاه
سيا، پيامى
به دفتر مركزى
آسوشيتد پرس
در نيويورك
فرستاده شد
مبنى بر اينكه
«گزارشهاى غير
رسمى حاكى از
آنند كه
رهبران
كودتا، مجهز
به دو فرمان
از شاه
بودهاند. يكى
مصدق را از
نخست وزيرى
بركنار و
ديگرى ژنرال
زاهدى را،
بجاى او، به
نخست وزيرى
منصوب
مىكرد.»
براى مصرف
داخل ايران،
پايگاه ژنرال
مك كلور MacClure، رئيس
مستشاران
نظامى
امريكا، را
مأمور كرد شاه
را ببيند و از
او بپرسد آيا
فرمانها
معتبر هستند
يا خير. اما،
در ساعات
بعدى، اطلاع
حاصل شد كه
شاه با
هواپيما رفته
است.
در ساعت 9
و 30 دقيقه، شهر
آرام بود.
دكانها باز
شده بودند و
مردم بسر
كارهاى خود
رفته بودند. با وجود
اين، در نقاط
كليدى، از جمله
در اطراف
كاخهاى شاه كه
مهر موم شدند،
تانكها و
سربازان و
پاسبانان به
مراقبت
ايستاده بودند.
شايعات شروع
به پخش شدن
كردند. يكى از
شايعه كه
توجهها را به
خود جلب كرد،
اين بود كه
كودتا را مصدق
خود ترتيب
داده است تا
بهانهاى
براى اقدام بر
ضد شاه، بدست
آورد.
در
حوالى همين
ساعات،
روزولت ژنرال
مك كلور را
نزد ژنرال
رياحى، رئيس
ستاد، فرستاد
تا از او
بپرسد: آيا
هيأت مستشارى
نزد حكومت
مصدق پذيرش
رسمى دارد و
يا نزد حكومت
ديگرى؟ چرا كه
سفارت شنيده
است شاه
فرمانى صادر و
ژنرال زاهدى
را به نخست
وزيرى نصب
كردهاست.
رياحى تكذيب
كرد كه فرمان
«به اصالت
امضاء شده باشد». او گفت:
«ايران و مردم
آن از شاه و هر
حكومت خاصى
مهمتر هستند.
ارتش از مردم هستند
و از مردم
حمايت
مىكنند.»
چند
ساعتى طول
كشيد تا مك
كلور گزارش اين
ديدار را به
روزولت بدهد.
بنظر مىرسيد
كه مك كلور
آماده است روى
رياحى كار
كند. او اميدوار
است رياحى را
بر برانداختن
حكومت مصدق برانگيزد.
حالا
ديگر
روزنامههاى
صبح نيز
منتشر
شدهاند.
شجاعت كه بجاى
بسوى آينده،
نشريه اصلى
حزب توده،
منتشر
مىشود، از 13
اوت(22 مرداد )،
وقوع كودتا را
پيش بينى كرده
بود. حالا مىنويسد
نقشه كودتا
بعد از ملاقات
شاه با ژنرال
شوارتسكف، در
9 اوت(18 مرداد )،
ريخته شد. اما
مصدق در 14 اوت (23
مرداد )از آن
آگاه شد. بايد
خاطر نشان كرد
كه حزب توده،
همانند حكومت
از نقشهها
آگاهى داشت.
چگونگى وقوفش
بر نقشه
دانسته نشد!
تيم
عامل اصلى سيا
مركب از جليلى
و كيانى كه خود
مختار اما با
زيركى بى مانندى عمل
مىكردند، به
استناد
شايعهاى
جارى،
داستانى را
ساخت و منتشر
كرد حاكى از
اينكه كودتا
را براى آن
ترتيب
دادهاند تا
شاه را ناگزير
از
كنارهگيرى كنند.
«ملت ما»،
نشريه صبح،
اين داستان را
منتشر كرد. و
كيهان، در
صفحات داخلى
خود، نخستين
اشاره را به
فرمانى كرد كه
بنا بر آن،
زاهدى به نخست
وزيرى منصوب
شدهاست.
در
ساعت 10 صبح،
اطلاعيه دوم
حكومت منتشر
شد. در آن،
جزئيات كم
ديگرى بر
اطلاعيه اول
افزوده شده بودند.
اين زمان،
اعضاى حزب
توده
گروههاى كوچكى
تشكيل دادند.
در نقاط مختلف
شهر، اين گروهها
تشكيل شدند و
سخنرانان
سخنرانى
مىكردند.
گروههاى
كوچكترى از
ملى هاى طرفدار
مصدق نيز در
خيابانها گرد
آمدند. شايعه
تازه ديگرى بر
سر زبانها
افتاد:
كودتائى در
كار بودهاست.
اما درست وقتى
مىخواسته
اجرا شود، مصدق
دست به ضد
كودتا
زدهاست. در
ساعت 11 دو خبرنگار
نيويورك
تايمز، توسط
پايگاه
سيا، به
شميران برده
شدند تا زاهدى
را ببينند. بجاى
او، پسرش
اردشير را
ديدند. او اصل
فرمان انتصاب
زاهدى به نخست
وزيرى را به
آنها نشان داد.
عكسى از فرمان
را نيز در
اختيار آنها
گذاشت. اين
عكسها توسط
ايرانيهائى
تهيه شده بود
كه در كودتا
شركت داشتند.
در پى اين
ديدار،
پايگاه سيا
حفظ اصل فرمان
را عهده دار
شد. سيا
عكسهائى از
فرمان تهيه
كرده بود اما
اصل آن را تا
پيروزى
نهائى، نزد
خود محفوظ
داشت.
ظهر،
راديو تهران
متنى را به
امضاى دكتر
محمد مصدق،
بدون استعمال
عنوان نخست
وزير، منتشر
كرد. بدين شرح:
«بموجب
اراده مردم كه
در همه پرسى
ابراز
شدهاست،
مجلس هفدهم
منحل مىشود.
انتخابات
براى تشكيل
مجلس هيژدهم
بزودى انجام
خواهد شد.»
اين
بيانيه همراه
با اظهارات
سخت ضد شاه
فاطمى و نقاب
بر گرفتن حزب
توده از چهره
خود و شعار
دادن بسود
استقرار رژيم
جمهورى، ابزارى
شدند كه افكار
عمومى را قانع
كردند كه مصدق
قصد برافكندن
رژيم سلطنتى
را دارد.
در
ساعت 14، وزير
خارجه
كنفرانس
مطبوعاتى بر
قرار كرد. او
گفت مدتى بود
كه حكومت گزارشهائى
از چندين منبع
دريافت
مىكرد حاكى
از اينكه گارد
شاهنشاهى
كودتائى را
تدارك مىكند.
تدابيرى براى
خنثى كردن
امثال اين نوع
كودتا اتخاذ
شدند. سپس او
به بازگوئى
حادثه كودتا
پرداخت و همان
نكاتى را باز
گفت كه در
اطلاعيههاى
حكومت آمده
بودند. او در
پاسخ پرسشى
گفت:
ابوالقاسم امينى،
وزير دربار،
توقيف
شدهاست. زيرا
نمىتوان
وزارت دربار
را از طراحى و
اجراى توطئه كودتا
مبرى دانست و
افزود: نظر
شخص مرا در
سرمقاله
باختر امروز
خواهيد يافت.
اين سرمقاله
را راديو
تهران، در
ساعت 17 و 30
دقيقه، بطور كامل،
خواند.
سرمقاله حمله
طولانى،
وحشيانه و
كينه توزانه
به شاه و حتى
رضا شاه، مردى
بود كه افكار
عمومى بمقياس
وسيع، برايش
خشوع و احترام
قائل بود.
بايد گفت كه
اين سرمقاله
در برانگيختن
احساسات
عمومى بر ضد
حكومت مصدق،
سخت مؤثر
افتاد.
انقلاب
اسلامى: در
اينجا، سيا
نظر سابق خود
را در باره
دكتر فاطمى
تغيير مىدهد.
در آغاز
گزارش، بزعم
سيا، دكتر
فاطمى فكر روز
مبادا را
مىكند و به
رشيديان
گذرنامه
مىدهد. در
اينجا، او
سختترين حمله
را به شاه و
پدر او
مىكند. بعد
از وقوع كودتا،
سرمقاله را از
عوامل بر
انگيخته شدن
مردم بر ضد
حكومت مصدق
مىگرداند.
آيا اين مردم
بودند كه بر
ضد مصدق
كودتاى 28 مردم
را انجام دادند؟
بهر رو، در آن
سرمقاله،
فاطمى از جمله
نوشته بود:
«يكى
نيست بپرسد: ديگر
شما و فاميل
شما از اين يك
مشت پا برهنه
و لختى كه
بيست سال پدرت
آنها را به
نفت جنوب، زير
نظر مستقيم
خويش فروخت...
چه
مىخواهيد؟
ثروت يك مملكت
را به غارت
برديد. املاك
و اموال و نواميس
مردم از دست
اين خانواده،
سى سال است در
امان نبوده،
حالا هم مثل
دزدها و
بدكارهها،
از تاريكى شب،
براى كودتا
استفاده
مىكنيد و
براى استراحت
به كلاردشت
تشريف مىبريد!»
در طول
بعد از ظهر،
پايگاه
سيا مشغول
تهيه بيانيه
شد كه ژنرال
زاهدى بايد انتشار
مىداد. در
تهيه اين
بيانيه، با
اردشير زاهدى
و برادران
رشيديان و
سرهنگ فرزانگان
رايزنى شد.
وقتى بيانيه
آماده شد، مأموران
سيا
نتوانستند
روزنامهاى
را پيدا كنند
كه تحت مراقبت
مأموران دولت
نباشد. يكى از رشيديانها،
10 نسخه ماشين
شده تهيه كرد.
به امضاى
ژنرال زاهدى
رساند و سپس در
اختيار خبرنگاران
خارجى،
روزنامه
نگاران
ايرانى و دو ارتشى
صاحب دو مقام
كليدى گذاشت .
وقتى بيانيه توزيع
شد كه ديگر
دير بود و
نمىتوانست
در مطبوعات
صبح 17 اوت( 26
مرداد )، درج
شود. از طرفى
هم، مأموران
پايگاه ،
جليلى و
كيوانى با
پايگاه ارتباط
نداشتند و
باتفاق
رشيديانها،
يا سرهنگ فرزانگان،
به تدبير خود
عمل مىكردند.
آنها
مصاحبهاى را
از قول زاهدى
جعل كردند و
آن را همراه
با فرمان، در 17
اوت( 26 مرداد )، چاپ
كردند. در اين
وضعيت، همچون
موارد مشابه ديگر،
مأموران عالى
رتبه پايگاه به ابتكار
خود عمل كردند
و با انجام
كارهاى
بايسته،
كفايت سخت
رضايت بخشى را
از خود بروز
دادند. برخى
از آنها در
خانه كارمندى
پايگاه
در محوطه
سفارت و برخى
ديگر در خانههاى
كارمندان
پايگاه
در خارج از
محوطه سفارت،
مخفى شدند.
اردشير زاهدى
از صبح 16 اوت (25
مرداد )در دست
پايگاه
سيا بود.
سرلشگر زاهدى
را سيا در 17 اوت
(26 مرداد )مخفى
كرد. رشيديانها
از 16 اوت توسط
پايگاه سيا
مخفى شدند. با
اين استثناء
كه روز 18 اوت (27
مرداد )، از
مخفى گاه بيرون
رفتند. سيا
سرهنگ
فرزانگان را
از صبح 16 اوت و
سرتيپ
گيلانشاه را نيز
از صبح آن روز
مخفى كرد
اين
اشخاص را
پايگاه
سيا مخفى كرد
هم براى
جلوگيرى از توقيف
شدن آنها و هم
اينكه آنها را
در جاهائى داشته
باشد كه
امريكائيها
منطقاً و به
آسانى بتوانند
به آن جاها
آمد و شد كنند.
عصر آن
روز، حدود
ساعت 19 و 30
دقيقه، جمعيت
در ميدان
بهارستان
اجتماع كردند
تا سخنان سخنرانان
را بشنوند.
سخنرانيها
بطور مستقيم از
راديو تهران
پخش مىشدند.
سخنرانان،
نمايندگان
مجلس سابق،
(جلالى)
موسوى، دكتر
سيد على شايگان،
مهندس زيرك
زاده، مهندس
رضوى و وزير
امور خارجه،
دكتر فاطمى
بودند. تمامى
سخنرانان به
شاه حمله
كردند و
خواستار خلع
او از مقام سلطنت
شدند. بهنگام
شنيدن اين
سخنرانيها،
مردم براى
اولين بار
دانستند كه
شاه با
هواپيما به
بغداد
رفتهاست. پايگاه
چندين ساعت
پيش از آن
آگاه شده بود
كه شاه به
بغداد رفته است.
در ساعت 16، دو
مقام سياسى
سفارت، از
موفقيت نقشه
كودتا، اميد
بر گرفتند.
حال آنكه
روزولت اصرار
داشت كه هنوز
اين اميد هست
كه كودتا موفق
شود اگر شاه
از راديو
بغداد پيام
فرستد و اگر
زاهدى موضع
تهاجمى اتخاذ
كند. پايگاه متونى
را براى مركز
سيا
مىفرستاد حاوى
سخنانى كه شاه
بايد از راديو
بغداد ايراد كند.
با
توجه به 7 ساعت
اختلاف ساعت،
مركز سيا در
واشنگتن، در
ساعت 1 و 30 دقيقه
صبح 16 اوت (25
مرداد )، پيام
اول پايگاه
سيا در تهران
را مبنى بر
ناكامى كودتا
دريافت كرد. و
ساعات كمى بعد
از آن، به
درخواست
پايگاه ، دست
بكار شد تا
شاه را به
ايراد
سخنرانى از
راديو بغداد برانگيزد.
روز داشت به
پايان
مىرسيد كه به
پايگاه گزارش
شد كه وزارت
خارجه قوياً
مخالف كوشش
امريكا براى
تماس با شاه
است. اين
وزارت بر
اينست كه اين
تماس را بايد
انگليسها
بگيرند.
نيكوزيا، با
هيجان، به پيشنهاد
پايگاه ، پاسخ
مثبت داد.
پايگاه انتليجنت
سرويس برآن شد
كه موافقت
لندن را براى
پرواز لويت و
داربى شاير به
بغداد، با جت
نيروى هوائى
انگليس، صبح
روز 17 اوت (26
مرداد )، بدست
آورد. اين دو
بايد به شاه
فشار
مىآوردند كه
از راديو
بغداد پيام
بفرستد. لندن
مخالفت كرد.
فهرست
نزديك به كامل
از شركت شركت
كنندگان در
كودتاى 28
مرداد 1332:
اعضاى
پايگاه ، شب
ديگرى را با
بيتوته به صبح
رساندند و روز
جديد را با
خبرهاى
تشويقآميز
آغاز كردند:
شب پيش، در
حال سركوب
گروههاى
تودهاى،
سربازان آنها
را به زير كتك
گرفته و مجبور
مىكردهاند
فرياد كنند
«جاويد شاه».
پايگاه
همچنان بر
اين احساس
ماند كه «نقشه
از ميان نرفته
است». ژنرال
زاهدى و سرتيپ
گيلانشاه و
برادران
رشيديان و
سرهنگ
فرزانگان
همچنان مصمم
بودند اجراى
نقشه را پى
بگيرند.
انقلاب
اسلامى:
ژنرالى كه اسم
او را سياه
كردهاند جز
گيلانشاه
نيست. هدايت
الله گيلانشاه،
وقتى رزم آرا،
رئيس ستاد
ارتش بود، رئيس
ركن دوم اين
ستاد بود. بعد
از كودتا،
فرمانده نيروى
هوائى شد. به
درجه سپهبدى
نيز رسيد. در
خريد هواپيما،
سوء استفاده
كلان كرد.
فرصتى شد كه
سرهنگ خاتمى،
شوهر فاطمه
پهلوى، خواهر
شاه سابق، جاى
او را در
فرماندهى
نيروى هوائى
بگيرد. فردوست
(ص 222 ظهور و سقوط
سلطنت پهلوى)
مىنويسد او
قمار باز
قهارى بود و
خانه خود را
در زعفرانيه
به ساواك، به 750
هزار تومان
فروخت. فردوست
او را افسرى
عامل
انگلستان
معرفى مىكند.
حالا،
صبح 17 اوت (26
مرداد)،
روزنامهها منتشر
شدهاند.
نيروى سوم
نوشته بود
كودتا را شوراتسكف
باتفاق شاه
طراحى
كردهاند.
«امريكائيان
ساده انديش
فكر كردهاند
شاه برگ
برندهايست».
دو روزنامه
داد و شاهد
حكومت را
بخاطر آنچه كه
خود كودتا
مىخواند،
سرزنش
كردهاند.
كيهان، به نقل
از راديو لندن،
نوشتهاست كه
زاهدى
مىگويد بنا
بر فرمان شاه،
او نخست وزير
است و شاه از
آن رو ايران
را ترك گفت كه
حياتش در خطر
بود. در ساعات
صبح،
ايرانيانى كه
راديو قوى
دارند، از
فرستندههاى
راديوئى
خارجى،
سخنانى را كه شاه
در بغداد
ايراد
كردهاست،
مىشنوند. شاه
گفته است:
«آنچه
در ايران
انجام گرفته
است، بمعناى
واقعى كلمه،
كودتا نيست.
او، بنا بر
قانون اساسى،
مصدق را از
نخست وزيرى
عزل و سرلشگر
زاهدى را بجاى
او، به نخست
وزيرى منصوب
كردهاست. او
ادامه
دادهاست كه
از سلطنت استعفاء
نكردهاست و
به وفادارى
ملت ايران نسبت
به خود، مطمئن
است.»
اين
سخنان،
همانها بودند
كه پايگاه سيا در
تهران فكر
كرده بود شاه
بايد بگويد
هرچند آن قوت
منتظر را
نداشتند.
روزنامهها
بغداد از
روزهاى آشوب و
حوادث خونين
خبر مىدهند.
چون مركز
سيا و وزارت
خارجه همچنان
از صدور اجازه
براى تماس
مستقيم با شاه
خوددارى
مىكرد،
پايگاه
در خواست كرد
امام خالصى،
روحانى مقيم
بغداد، و
آقاخان روحيه
شاه را تقويت
كنند. در اين
ميان، سفير
امريكا در
بغداد، برتون
برى Burton Berry،
ملاقات خود را
با شاه، عصر 16
اوت (25 مرداد )،
گزارش كرد.
اظهاراتى كه
شاه بابتكار
خود كرده بود،
همانها بودند
كه پايگاه
پيشنهاد
مىكرد و بعد
از وقوع به او
رسيدند.
حدود
ساعت 10 صبح،
بخش مهمى از قواى
نظامى كه در
سطح شهر
پراكنده
بودند، به سربازخانهها،
فراخوانده
شدهاند. چرا
كه حكومت از
تسلط خود بر
اوضاع مسلط،
مطمئن است. در ساعت
10 و 30 دقيقه،
راديو تهران
از ژنرال
زاهدى خواست
خود را تسليم
مقامات دولت
كند. در پى آن،
اسامى دستگير
شدگان را
خواند. دستگير
شدگان يا در
كودتا شركت
داشتند و يا
بنوعى در
رويدادها،
وارد شده
بودند. فهرست
جداگانه حاوى
اسامى كه روز
پيش دستگير
شده بودند،
اسامى زير را
در برداشت
.اسامى كه زير
آنها خط كشيده
شدهاست،
اسامى هستند
كه پايگاه از
شركتشان در
كودتا آگاه
است:
انقلاب
اسلامى: سيا
نزديك به تمام
صفحه را سياه
كردهاست. اما
توانستهاند
اسامى را
بخوانند:
1 -
ابوالقاسم
امينى، كفيل
وزارت دربار.
2 - سرهنگ
نوذرى،
فرمانده تيپ
دوم زرهى .
3 - سرهنگ
زند كريمى،
رئيس ستاد تيپ
دوم كوهستانى
كه در كودتا
شركت داشت.
4 - سروان
پولاد دژ،
افسر شهربانى.
5 - سرهنگ
نعمت الله
نصيرى، رئيس
گارد شاهنشانى
كه در كودتا
شركت داشت.
6 - نايب
سرهنگ آزموده
فرمانده تيپ
يكم كوهستانى
كه در كودتا
شركت داشت.
7 - سرهنگ
پرورش، رئيس
باشگاه
افسران .
8 - ستوان
يكم نياحى كه
در كودتا شركت
نداشت.
9 - ارنست
پرون، تبعه سوئيس
10 -
سرلشگر نادر
باتمانقليج
افسر بازنشسته
كه در كودتا
شركت داشت.
11 - سرهنگ
هادى كارائى،
فرمانده گارد
شاهنشاهى در
رامسر .
12 - سرتيپ شيبانى
كه باز نشسته
بود.
13 - رحيم
هيراد، رئيس
دفتر مخصوص
شاه.
14 -
سليمان
بهبودى رئيس بيوتات
سلطنتى كه در
كودتا شركت
داشت.
15 - نايب
سرهنگ حميدى،
رئيس اداره
گذرنامه كه در
كودتا شركت
داشت.
16 - سرهنگ
منصور پور،
فرمانده
اسكادرات سوار.
17 - سرهنگ
روحانى، رئيس
ستاد تيپ سوم
كوهستانى .
18 - سروان
بلادى.
19 - ستوان
يكم نراقى.
20 - سروان
شقاقى
21 - سروان
سليمى
22 - ستوان
يكم اسكندرى
23 - ستوان
يكم جعفرى
24 - اشترى
25 - محمد
جهاندارى
26 - ستوان
يكم روحانى
27 - دكتر
مظفر بقائى كه
در كودتا شركت
داشت.
انقلاب
اسلامى: اينك
كه سيا گزارش
خود را منتشر
مىكند، لازم
مىنمايد
فهرست كاملى
از «ايرانيان»
دست اندر كار
كودتا را
ترتيب دهيم.
اين فهرست را
با مراجعه به
مآخذ مختلف و
پرس و جو از
مطلعان ترتيب دادهايم.
نخست افراد
دربار پهلوى و
آنگاه گروه
بنديهاى
مختلف بر
محورهاى
زاهدى و بقائى
و... را
مىآوريم:
رالف -
پهلويها و
افراد نزديك
به محمد رضا
پهلوى:
1 - محمد
رضا پهلوى،
2 - اشرف
پهلوى
3 - ثريا
اسفنديارى
4 - ارنست
پراون، جاسوس
انگليسها در
دربار. او
همان كس است
كه به اطاق
خواب شاه نيز
وارد مىشد و
به قول ثريا
در گذران شاه
در رختخواب
نيز مداخله
مىكرد. در 25
مرداد، او به
شاه خبر مىدهد
كه كودتا شكست
خورد.
5 - سر
شاپور
ريپورتر،
فرماسون. پدر
او اردشير جى،
نيز، در
كودتاى 1299 نقش
اول را بازى
كرد. او بعد از
كودتا، دلال
اسلحه شد و
پاداش شركت در
كودتا را،
بسيار كلان،
دريافت كرد!
6 - محمد
خليل جواهرى بانى لژ
فراماسونرى
پهلوى بود.
اين لژ در 10 آذر
1330 تشكيل شد و در
برانداختن
حكومت ملى
مصدق نقش پيدا
كرد. پس از كودتا،
در 1334، اين لژ
تعطيل شد.
بديهى
است كه لژهاى
ديگر
فراماسونى نيز،
بر ضد نهضت
ملى ايران
فعال بودند.
بى دليل نبود
كه از كودتا
ببعد،
بتدريج،
تمامى مقامهاى
كليدى دولت از
آن فرماسونها
شدند.
7 -
اسدالله علم
كه بعد از
كودتا، نخست
وزير و سپس،
در آذر 1345، وزير
دربار شد و تا
سفر به فرانسه
براى درمان بيمارى،
در اين مقام
ماند. در 28
تيرماه 1356،
براى آخرين
بار نزد شاه
رفت و عازم
اروپا شد. دو
هفته بعد از
ورود به
فرانسه، شاه
از او خواست
بخاطر بيمارى
استعفاء كند و
او نيز چنين
كرد. علم شگفت
زده شد وقتى
دانست هويدا
جانشين او
شدهاست. پيش
از مرگ، علم
نامه مفصلى به
شاه مىنويسد.
اما شاه آن را
نمىخواند و
به هويدا
مىدهد و
مىگويد:
«مشاعر علم ديگر
كار نمىكند»!
او در فروردين
1357، بهنگام اوج گرفتن
انقلاب، در
مىگذرد. آيا
بندگان قدرت
درس عبرت
مىآموزند؟
پدر او
امير شوكت
المللك و پدر
همسر او قوام
الملك
شيرازى، هر دو
از «دوستان
انگلستان»
بودند.
8 -
برادران
امامى، بخصوص
جمال و نورالدين
امامى. پدر
آنها امام
جمعه خوى بود
و 5 تن از نخست
وزيران ايران
دامادهاى اين
خانواده بودند.
اين جمله
معروف از جمال
امامى است:
كودتا براى
اين شد كه اما
اين قرار داد
(كنسرسيوم نفت)
را تصويب
كنيم!
9 -
نصرالله
انتظام كه
نماينده
ايران در سازمان
ملل و زمانى
نيز سفير
ايران در
امريكا بود.
نظاميان را
در فهرست
جداگانه
مىآوريم.
ر ب -
روحانيانى كه
نقش اول را در
كودتا داشتند:
1 - سيد
محمد بهبهانى
كه در تهران و
قم و نجف
شبكهاى از
روحانيان
داشت. پدر او،
سيد عبدالله
بهبهانى در
انقلاب
مشروطيت نقش
داشت و پيش از
آن، در جريان
تحريم
تنباكو،
سرسپرده انگلستان
شد. فرزند سيد
محمد، سيد
جعفر بهبهانى نيز
در كودتا نقش
بازى كرد و در
مجلسى كه
حكومت كودتا،
با انتخابات
قلابى، تشكيل
داد، از تهران
نماينده شد.
2 - سيد
ابوالقاسم
كاشانى و
فرزند او سيد مصطفى
كاشانى. مصطفى
كاشانى،
بخاطر نقشش در
كودتا، نشان
درجه اول تاج
گرفت و
نماينده مجلس شد.
اما بطرز
مرموزى مرد.
كاشانى نيز
شبكهاى از
روحانيان
داشت كه از
جمله آنها،
سيد روح الله
خمينى در قم
بود.
ر ج -
مؤسسه
مطالعات و
پژوهشهاى
سياسى در جلد
دوم «ظهور و
سقوط سلطنت
پهلوى» بر
اينست كه
گروهى زير
عنوان «عمليات
بدامن» ( )bedamnعمل
مىكردند كه
آن را شاپورجى
و اسدالله علم
اداره مىكردند.
مارك
گازيوروسكى
مىنويسد: اين
عمليات، با
ورود شاپور جى
به ايران، در
سال 1948، شروع
شدهاند. هدف
آن جلوگيرى از
نفوذ روسيه و
قوت گرفتن حزب
توده
بودهاست.
دوتن ايرانى
كه، در گزارش،
نامهاى
مستعار نرن و
سيلى را دارند،
با شاپور
ريپورتر كه
وابسته
مطبوعاتى
سفارت امريكا
بودهاست،
همكارى
مىكردهاند.
در جلد دوم
«ظهور و سقوط
سلطنت پهلوى»
(صص 180 و 181) آمده
است كه اين
دو، نامهاى
شاپور
ريپورتر و
اسدالله علم
بودهاند.
مؤسسه
مطالعات و پژوهشهاى
سياسى كه جلد
دوم را تهيه
كرده و بديهى است
مشى پاك كردن
دامن
روحانيانى
چون كاشانى و
شبكه او را
دارد، بر
اينست كه تظاهرات
تودهاى
نماها، در
روزهاى 26 تا 28
مرداد، را
عوامل نفوذى
شبكه بدامن
سازمان
دادهاند.
اسامى اين
گروه، به
روايت اين
كتاب (ص 185) عبارتند
از:
1 - نصرت
الله معينيان
در روزنامه
آتش و اداره
تبليغات بود.
بعد از كودتا،
وزير راه و
معاون وزير
دربار شد. و 2 -
دكتر مظفر
بقائى كرمانى
و 3 - على جواهر
كلام (صاحب
امتياز صداى
وطن) و 4 - عباس
شاهنده (صاحب
امتياز
روزنامه
فرمان) و 5 - جعفر
شاهيد (هفته
نامه جوانان
را بخرج ارتش
منتشر مىكرد.
فردوست مىنويسد،
در سال 41، يكبار
پيغام فريزر،
رئيس شركت
نفت BPرا
به او
مىرساند
مبنى بر اينكه
«ما علاقه داريم
سپهبد بختيار
نخست وزير
شود») و 6 - مصطفى
مصباح زاده
(صاحب امتياز
روزنامه
كيهان) و 7 -
عبدالرحمن
فرامرزى (مدير
روزنامه
كيهان) و 9 - عباس
مسعوى (صاحب
امتياز
روزنامه
اطلاعات) و 10 -
هادى هدايتى
(در حزب توده
بود) و 11 - على
اصغر اميرانى
(صاحب امتياز
مجله
خواندنيها) و 12 -
مهدى مير
اشرافى (صاحب
امتياز
روزنامه آتش)
و 13 - رسول پرويزى
(در حزب توده
بود).
ر
برداران
رشيديان و
شبكه آنها
ر بقائى
و سه
همكار نزديك
او، يكى دكتر
سپهبدى و
ديگرى على
زهرى و سومى
حسين خطيبى
(سرتيپ افشارطوس
رئيس شهربانى
حكومت مصدق را
در خانه او
ربودند و
بردند و
كشتند).
همكارى اين
گروه با شبكه
رشيديانها
(بنا بر زندگى
نامه بقائى (ص 193)،
با رسيدن
ژنرال
آيزنهاور به
رياست جمهورى
امريكا شروع
شدهاست.
همكارى باند بقائى
با بدامن، بنا
بر قول ريچارد
كاتم، اگر زودتر
شروع نشده
باشد، بايد از
زمانى شروع شده
باشد كه
انگليسها او
را براى
ارتباط با
كاشانى و
رشيديانها را
براى ارتباط
با بهبهانى و
سرهنگ
پاكروان
(سرلشگر و
رئيس ساواك
بعدى) را براى
تماس با
نظاميان
هوادار
انگلستان به
مسئول اجراى
نقشه تى.پى
آژاكس، كرميت
روزولت،
معرفى
مىكنند.
بعد از
انقلاب بهمن
1357،
بقائى طراح
نظريه ولايت
فقيه شد و
عامل او، حسن
آيت، طرح
ولايت مطلقه
فقيه را، با
امضاى خود و
آية الله
منتظرى (آقاى
منتظرى به
آقاى بنىصدر
گفته است
نمىدانسته
است حسن آيت
كيست. از او
پرسيدهاند
با ولايت فقيه
موافق است و
او پاسخ
دادهاست:
آرى) منتشر
كرد و در مجلس
خبرگان براى
به تصويب
رساندن آن، از
هيچ كار
فروگذار نكرد.
و
بقائى سازمان
مخفى و سازمان
نظامى خاص خود
را نيز
مىداشت. با
سازمان نظامى
از طريق حسين
خطيبى ارتباط
داشت:
1 - سرهنگ
حسن اخوى كه
در كودتا نقشى
با اهميت بازى
كرد.
2 - سرتيپ
حبيب الله
ديهيمى كه
رئيس ركن دوم
ستاد ارتش بود
و در براه
انداختن
دستجات اوباش
جنوب شهر در 28
مرداد نقش
داشت.
3 - سرهنگ
حسن پاكران كه
بعد از كودتا،
معاون و سپس
رئيس ساواك و
وزير و سفير
شد.
4 - سرتيپ
ولى قرنى كه
بهنگام كودتا
درجه سرهنگى
داشت و در رشت
بود. او بعدها
رئيس ركن دوم
ستاد ارتش شد.
كودتائى را
تدارك مىديد
كه دستگير و
محكوم شد. بعد
از انقلاب،
رئيس ستاد ارتش
شد. اما
استعفاء داد و
ترور شد.
گفتند گروه
فرقان او را
ترور كردهاست!؟
5 - سرهنگ
ارفع
6 - سرهنگ
آريانا كه
بعدها ارتشبد
و رئيس ستاد
شد.
7 - اين
افسران با
سرلشگر حسن
ارفع كه عامل
سياست
انگلستان
محسوب مىشد و
در ايام كودتا،
بازنشسته
بود، ارتباط
داشتند.
ر ج -
نظاميان:
1 - گروه
زاهدى
مركب از
سرلشگر فضل
الله زاهدى
و فرزند
او اردشير
زاهدى و شوهر
خواهر او،
صادق نراقى،
كه پول سيا را
براى كاشانى
بردهاست. و
مصطفى مقدم كه
زاهدى نخست در
باغ او مخفى
بود.
غير از
نظاميانى كه
نامهاشان
آمدند، نظاميان
زير در كودتا
نقش اول را
داشتهاند:
3 - سرتيپ
گيلانشاه كه
در روز 28 مرداد،
با تانك، به
«خانه امن» سيا
رفت و زاهدى
را به اداره
راديو و از
آنجا به
باشگاه
افسران برد.
4 - سرهنگ
نعمت الله
نصيرى كه در
شب 25 مرداد،
فرمان عزل
مصدق را به
خانه او برد و
رئيس گارد
شاهنشاهى بود.
5 - سرلشگر
باتمانقليج
كه رئيس ستاد
شد.
6 - سرهنگ
عباس فرزانگان،
بعد از كودتا،
سرتيپ و وزير
پست و تلگراف
و سخنگوى دولت
شد. وقتى
كاشانى زبان
به مخالفت
گشود، او را
سيد كاشى خطاب
كرد!
7 و 8
و 9 - سرلشگر
عبدالحسين
حجازى
(پس از آنكه
دختر او را
آلوده كردند و
كشته شد،
خودكشى كرد) و
سرلشگرمهديقلى
علوى مقدم و
سرتيپ حاجى
انصارى كه در 21
مهر 1331، بهمراه
آريانا،
توقيف شدند.
بنا بر
اعلاميه
دولت، زاهدى
باتفاق اين افسران
و گروهى ديگر،
كودتا را
تدارك مىديدهاند.
10 - سرتيپ
محمد دفترى
خويشاوند
مصدق كه رئيس
گارد گمرك
بود. وقتى
معلوم شد در
كودتا شركت
دارد، مصدق
دستور توقيف او
را داد. روزى
پيش از كودتا،
به دختر مصدق،
همسر دكتر
متين دفترى
پناه برد. او
نزد پدر خود رفت.
مصدق دفترى را
احضار كرد و
به او گفت: از
بد اقبالى،
امروز محتاج
خائنى چون تو
شدهام. سرنوشت
ايران و نهضت
ملى را در دست
تو مىگذارم.
مصدق
او را رئيس
شهربانى مىگرداند.
او قول
وفادارى
مىدهد و با
دو حكم، يكى
از زاهدى و
ديگرى از
مصدق، به
شهربانى مىرود.
11 - سرتيپ
سياسى كه رئيس
ركن دوم ستاد
بودهاست.
12 - سرتيپ
دادستان كه در
پى كودتا،
فرماندار
نظامى شد.
13 - سرهنگ
دو اسكندر
آزموده،
14 - سرهنگ
دو فرهنگ خسرو
پناه
خويشاوند
مصدق.
15 - سرهنگ
دو زند كريمى
16 - سرهنگ
تيمور بختيار
كه فرمانده
تيپ كرمانشاه
بود.
17 - سرهنگ
دو منصور پور
18 - سرهنگ
روحانى
19 - سرهنگ
دو شهربانى
حميدى
20 - سرهنگ
دو هادى
كسرائى.
غير از
اينها،
افسرانى
هستند كه سرهنگ
نجاتى در كتاب
«جنبش ملى شدن
صنعت نفت
ايران و
كودتاى 28 مرداد
1332»، (صص 344 و 345)
فهرست
كردهاست.
افسرانى كه در
اين فهرست
آوردهاست با
افسران شركت
كننده در كودتا
همكارى
كردهاند. از
اين اسامى،
برخى در
«يادداشتها و
وصيت نامه
سرگرد علميه»
آمدهاند. اين
يادداشتها
ضميمه كتاب
جنبش ملى شدن
صنعت نفت و
كودتاى 28
مرداد 1332 است:
ر سرگرد
علميه كه
بازپرس
كودتاچيان دستگير
شده بوده است،
اسامى اين
افسران را نيز
بدست مىدهد:
21 - ستوان
يك رياحى 22 -
سرگرد حسين
فردوست
23 - ستوان يك
جهان بينى 24 - سروان
بلارى 25 -
سروان سپهر 26 -
سرگرد سپهر 27 - سرگرد
امان الله
صفائى 28 -
سرگرد كاوسى 29 - سرهنگ
شاهرخ 30 -
سرگرد مؤيد 31 - سرگرد
محسن مبصر،
رئيس شعبه
تجسس ركن دوم
ستاد كه بعدها
رئيس شهربانى
شد. 32 - سرتيپ
محمد معينى
ر
افسران زير
نيز در شمار
اين نوع
افسران
بودهاند و
نامهاشان در
كتاب جنبش ملى
شدن صنعت نفت
و كودتاى 28 مرداد
آمدهاند:
33 - سرگرد
ركنى 34 -
سروان شقاقى
(سر لشگر شد و
در خوزستان،
با حسن عرب
نزاع كرد و او را
زد و بدستور
شاه بازنشسته
شد. وقتى خبر
بازنشستگى
خود را شنيد،
گفت: ما را بگو
كه كودتا كرديم
اين شاه... را از
رم
بازگردانديم
و حالا او ما
را به حسن عرب...
فروخت! پس از
اداى اين
جمله،
گلولهاى در
مغز خود خالى
كرد) 35 -
ستوان يك
اسكندرى 36 - ستوان
آزمون و 37 -
ستوان يك
نراقى و 38 -
ستوان دوم جعفرباى 39 - سرگرد
خير خواه 40 - سروان صاعدى
41 - ستوان قادرى
سرهنگ
نجاتى نامهاى
سرهنگ مبصر و
سرهنگ حسينقلى
اشرفى را نيز
آوردهاست.
اولى رئيس
شهربانى و
دومى
فرماندار
نظامى بودند.
اما سرهنگ حسينقلى
سررشته در
«خاطرات من»،
(صص 116 - 121) توضيح
مىدهد كه
سرهنگ اشرفى
با كودتاچيان
همكارى نداشت
و توقيف او،
كمك بزرگى به
كودتا بود.
زيرا
فرماندارى
نظامى را در
لحظهاى حساس،
بدون فرمانده
گرداند.
سرهنگ
سررشته
مىگويد روز 28
مرداد وارد
اطاق سرتيپ
رياحى شده و
به او اطلاع
داده است كه
سرهنگ ممتاز
در محاصره است
و اجازه خواسته
است نيرو به
كمك او ببرد.
بجاى اين
اجازه، رياحى
او را از
رياست دژبان
نيز بركنار
كردهاست. در
حضور او،
سرتيپ سياسى
بودهاست كه
در كودتا شركت
داشته و سرتيپ
فولادوند
بوده كه در پى
كودتا، سرلشگر
و فرمانده
دانشكده
افسرى شد. اين
همان افسرى
است كه به
خانه مصدق
مىرود و از
او مىخواهد
تسليم شود.
شخص سوم،
سرهنگ روح الله
نويسى بوده كه
بعد از كودتا،
سرتيپ شد.
سرهنگ
سررشته سرهنگ
ناصر شاهرخى،
فرمانده
پادگان جى را
در شمار
كودتاچيان
نمىداند.
در
پيوستى كه
جنبه نظامى
عمليات تى پى
آژاكس شرح
شدهاند، از 40
افسر در صف،
سخن رفته است.
ر سرهنگ
نجاتى فهرستى
از افسران نيز
تهيه
كردهاست كه
حاوى نامهاى
افسرانى است
كه در ساعات
آخر به
كودتاچيان
پيوستهاند و
يا در خارج از
تهران
بودهاند:
1 - سرتيپ
اسماعيل
رياحى و 2 -
سرهنگ دوم علوى
كيا كه بعد
معاون ساواك
شد 3 -
سرهنگ امير
قلى ضرغامو 4 -
سرهنگ عباس
معينى و 5 -
سرگرد پرويز خسروانى 6 - سرهنگ
محمدتقى
مجيدى 7 -
دريادار نصير
زند 8 -
سرهنگ
غلامحسين افخمى 9 - سرگرد
مولوى 10 -
سروان عسگرى 11 - ستوان
دانشور 12 -
سرگرد
صياديان 13 - سروان
هوائى
برنجيان 14 -
سرگرد جليلى
و15 - ستوان يك
غفارى 16 -
ستوان يك
وكيلى 17 -
سرگرد مجلسى 18 - سرهنگ
دوم مرعشى 19 - سرگرد
جاويد پور 20 - سرگرد
اكبر زند 21 - سرگرد
مراديان و 22 -
سرگرد
زمانيان 23 - سرگرد
كيومرث
آگهيان
24 - سرگرد
خدايارى 25 - سرگرد
رزاقىو 26 -
استوار
ايروانى 27 - سرهنگ
رضا زاهدى 28 - سرهنگ
جعفر قلى
صدرى 29 - سرگرد
حسين دولو 30 - سرهنگ
على خواجه
نورى.
بدين
قرار ادعاى
كيانورى
(خاطرات نورالدين
كيانورى، صص 331
تا 333، نامهاى
كه در آن، كيانورى
نظر مىدهد
حزب و سازمان
نظامى او توانا
به جلوگيرى از
كودتا نبوده
اند) نادرست
است. در
كودتا، اندك
شمارى از
افسران ارتش
شركت كردهاند.
شركت كنندگان
اصلى، از
بازنشسته و در
خدمت، بزحمت
به 40 تن
مىرسيدهاند.
كودتايشان در
25 مرداد شكست
مىخورد. از
آن روز به
بعد، ابتكار
عمل بدست
«آيةاللهها»
مىافتد.
بديهى است اگر
اين اندك شمار
نظاميان مهار
مىشدند،
«آيةاللهها»
نيز بكارى
توانا نمىشدند.
مهار اين گروه
نياز به
سازمان نظامى
حزب توده نيز
نمىداشته و
ارتشيان
وفادار به نهضت
ملى
مىتوانستهاند
كودتاچيان را
دستگير و از
كار باز
بدارند.
در اين
ميان، نقش حزب
توده در
روزهاى 26 تا 28
مرداد است كه
نياز به
مطالعه
تاريخى دارد. بنا
بر گزارش سيا،
نوعى همكارى
مثلث زور
پرست، (دربار
و «روحانيت»
وابسته به
انگليس و
امريكا و حزب
توده) كودتا
را ممكن
كردهاست:
شايعهها كه
پخش مىشوند
حاكى از آنند
كه افسران
دستگير شده در
20 اوت (29 مرداد
)اعدام مىشوند.
در واحدهاى
نظامى مستقر
در تهران، در
شهربانى و در
ژاندارمرى،
افسران با
يكديگر
ملاقات مىكنند
تا در باره
وضعيت گفتگو
كنند. يكچند
از آنها تصميم
گرفتهاند
همه چيز خود
را به خطر بياندازند
و به يارى
رفقاى خود
برخيزند.
پايگاه سيا، در
طول روز، در
پخش فتوكپى
فرمانها،
بخصوص در ميان
ارتشيان، كوشش
بزرگى بكار
برد و بيش از
پيش كوشيد
آنها را در مطبوعات
درج و موضوع
بحث كند. مسلم
شد كه اطلاع عمومى
از وجود
فرمانها، اثر
داشته است. هر
كس مىپرسد:
«آيا راست است
كه شاه
فرمانهائى را
صادر
كردهاست؟.
اگر چنين است،
مصدق چرا دروغ
مىگويد؟ آيا
اين كار سرزنش
بارترين كارى
نيست كه او
كردهاست؟»
انقلاب
اسلامى: برابر
يادداشتهاى
سرگرد علميه
(كه در دادگاه
مصدق نيز صحت
آن مسلم گشت و اين
گزارش نيز آن
را تأييد
مىكند)،
سرهنگ نصيرى،
در بازجوئى
گفته است: «روز
پنج شنبه صبح
از رامسر يا
كلاردشت،
بقول خودش،
«با دو فرمان و
يك پيام به
مركز حركت
نموده به اين
ترتيب كه دو
كاغذ ماركدار
سفيد كه ذيل
آنها را
اعليحضرت
همايونى توشيح
فرموده
بودند، در دست
داشته، نزد
هيراد، رئيس
دفتر مخصوص
آمده و اظهار
مىدارد كه در
اين دو كاغذ
سفيد مهر، متن
اين دو مينوت
را كه خط
خوردگى
داشته، يكى به
خط خود، مبنى
بر عزل دكتر
مصدق و ديگرى
به خط كسى كه
معلوم نشد، در
مورد نخست
وزيرى كسى كه
اسم آنهم در
آن مينوت
نوشته نشده
بود، بنويسد و
اسم نخست وزير
جديد را
سرلشگر زاهدى
قيد كند.»
بعداً كه فرمان
صبح آن روز
منتشر شد،
بنطر
اينجانب، حتى
با مينوت اصلى
هم عبارات و
مفادش فرق
داشت. زيرا در
مينوت، اسم
زاهدى در وسط
مىبايست قيد
شود در صورتى
كه در فرمان
منتشر شده، در
بالاى فرمان
اسم ايشان قيد
شده و در متن
فرمان ذكر
كلمه شما، شده
و مينوت آنهم
فرق داشت.»
بدين
قرار، مصدق
دروغ
نگفتهاست.
فرمانها، در
واقع، دو كاغذ
سفيد با دو
امضاء بيشتر
نبود اند. غير
از اينكه شاه
حق عزل نخست
وزير را
نداشته است،
سپردن دو نامه
سفيد امضاء،
مسلم مىكند
شاه سابق به
اختيار خود،
اين دو فرمان
را صادر
نكردهاست.
اوامر سيا و
انتليجنت
سرويس را
بترتيبى كه
حداقل
مسئوليت را متوجه
او كند، اجرا
كردهاست.
آيةاللهها
و حزب توده
وارد عمل
مىشوند:
انقلاب
اسلامى:
گازويوروسكى
بدرست يادآور
مىشود كه در
اين گزارش،
علل شكست
كودتاى 25
مرداد، با
جزئيات آن،
قيد نشدهاند.
گزارش مىگويد
برخى از
ايرانيان دست
اندر كار، آن
را بروز
دادهاند.
جزئيات آن را
گزارش
نمىكند. حزب
توده، چند روز
پيش از اجرا،
از نقشه
كودتا، با جزئيات
آن، مطلع
مىشود. بر
ايراد
گازيوروسكى بايد
افزود: حق
اينست كه حزب
توده بسيارى
از ابهام را
تا اين زمان
روشن
نكردهاست: از
جمله اينكه
دستگاه
اطلاعاتى كه
نقشه كودتا را
با جزئياتش به
آنها اطلاع
داد، از 26 تا 28 مرداد
چه مىكرد؟
چطور ممكن شد
سيا توانست بدون
اطلاع حزب
توده، بنام
اين حزب
كارهائى را بكند
كه در اين
گزارش
آمدهاند؟
باوجود كودتاى
25 مرداد، چرا
سازمان نظامى
خود را به
حالت آماده
باش
درنياورد؟
دست كم چرا به
آنها تعليمات
ضرور را نداد؟
و...
بهر
رو، شكست
كودتا در 25
مرداد و
پيروزى آن در 28
مرداد، مسلم مىكند
عواملى كه
فعال بودند
(ستاد ارتش و
فرماندارى
نظامى و حزب
توده و جبهه
ملى و سازمانهاى
وابسته به آن)
غير فعال شدند
و عواملى كه
غير فعال
مانده بودند،
فعال شدند
(روحانيان، اوباش
كه بسيج شدند،
گارد شاهنشاهى
كه اسلحهاش
در دسترس بود
و...)
در
ساعت 13 و 25،
فاطمى
كنفرانس
مطبوعاتى ترتيب
داد. در آن، او
از پرواز شاه
به بغداد سخن
گفت. نامه
ابوالقاسم
امينى، وزير
دربار در توقيف
را خواند. او
گفت: 14 افسر
توقيف
شدهاند. او ديدگاههاى
مشروح خود را
در سرمقاله
باختر امروز
نوشتهاست.
بطور عمده،
حملات سراسر ناسزا
به شاه است. او
از جمله اين
جملهها را در
سرمقاله خود
آورده است: «اى
شاه خائن! اى
بى آزرم مرد!
شما تاريخ
جنايت بار
سلطنت پهلوى
را كامل
كرديد. ملت...
مىخواهد شما
را از تخت
سلطنت فرو كشد
و روانه زندان
كند.»
اوائل
بعد از ظهر،
هندرسون،
سفير امريكا
در ايران، از
بيروت، وارد
تهران شد. در
راه فرودگاه
مهر آباد،
اعضاى سفارت
كه براى استقبال
از سفير
مىرفتند، در
انتهاى
خيابان شاه
رضا (ميدان 24
اسفند)، منظره
مجسمه برنزى
رضا شاه را
ديدند. تنها
چكمههاى او
بر پايه مانده
بود. مجسمه
ميدان سپه را
نيز فرو
افكنده بودند
بقاياى مجسمه
و اسب را در پى
خود، كشان كشان
مىبردند. از
جمعيتى كه به
تخريب مجسمه
پرداخته بود،
بدون ترديد،
اكثريت با
اعضاى حزب توده
بود.
از سوى
حكومت، دكتر
غلامحسين
مصدق، فرزند
نخست وزير و
دكتر عالمى، وزير
كار به
استقبال
هندرسون آمده
بودند. در ساعت
16 و 30 دقيقه،
پايگاه سيا
گزارشى
تلگرافى فرستاد
و در آن،
برآوردى از
وضعيت محلى
بعمل آورد.
بنا بر
برآورد،
وضعيت مصدق
براى
هفتههاى آينده،
تقويت
شدهاست. و
اصرار شده بود
كه سياست
مخالفت با او
بايد ادامه
پيدا كند.
نزديك به
پايان روز،
حكومت صدر
بلاقى، واعظ،
را بكار گرفت
و او از
راديو، به شاه
حمله كرد.
عصر
هنگام
فعالترين
زمان پايگاه سيا بود.
عاملان اصلى
فرخ كيوانى و
على جلالى
رسيدند و
تعليماتى
دادند. در محل
سفارت،
روزولت و
كارول با سران
تيم خود،
شوراى جنگى طولانى
تشكيل دادند.
سرلشگر زاهدى
و اردشير زاهدى
و سرتيپ
گيلانشاه و
برادران
رشيديان، هر
سه، و سرهنگ
فرزانگان در
اين شورا شركت
داشتند. بعضى
از اين افراد
در بيرون
سفارت خانه داشتند
آنها رادست
بسته و يا در
حال خوابيده
در كف خودرو،
به سفارت
آوردند.
كمتر از
صد يارد آن
طرفتر، سفير
كبير امريكا،
هندرسون و
ژنرال مك
كلوردر، در
باغ سفارت، در
برابر اقامت
گاه سفير،
روزولت به
آنها اطمينان
مىداد كه هيچ
ايرانى در محل
سفارت مخفى
نيست. و اگر
مصدق پرسيد،
او در كمال
شرافت
مىتواند بگويد
هيچ ايرانى در
سفارت نيست.
شوراى
جنگى بمدت 4
ساعت بطول
انجاميد. در
پايان تصميم
گرفته شد برخى
عمليات بايد
چهارشنبه 19
اوت( 28 مرداد) ،
بعمل آيند.
براى تدارك اين
عمليات، چند
فعاليت خاص
بايد بعمل
مىآمدند:
* در
قلمرو عمل
سياسى، تصويب
شد كه آية الله
بهبهانى به قم
فرستاده شود و
او بكوشد
آيةالله
العظمى
بروجردى را به
صدور فتوائى
بر انگيزد.
فتوائى كه
آيةالله
بهبهانى بايد مىگرفت،
اعلان جهاد بر
ضد كمونيسم
بود. و در همان
روز، او بايد
تظاهرات
بزرگى با اين
شعار برپا
كند: «وقت آنست
كه افسران
وفادار ارتش و
سربازان و
مردم به حمايت
دين و سلطنت
برخيزند.»
* در
قلمرو عمل
نظامى، حمايت
از بيرون از
تهران، بنظر
اساسى رسيد.
سرهنگ
فرزانگان در خود
روئى كه يك
عضو پايگاه سيا،
جرالد تاون Gerald Towneآن
را رانندگى
مىكرد، به
كرمانشاه
فرستاده شد.
او مأموريت
داشت سرهنگ
تيمور
بختيار، فرمانده
تيپ كرمانشاه
را متقاعد كند
جانب شاه را
بگيرد. اردشير
زاهدى باتفاق
كارول به
اصفهان
فرستاده شدند.
مأموريت آنها
اين بود كه
سرتيپ ضرغام
فرمانده لشگر
اصفهان را
راضى كنند
جانب شاه را
بگيرد. با
استفاده از
امكانات
پايگاه
سيا، براى
پيغام بران
شناسنامه و
اوراق لازم
عبور و مرور
به ترتيبى كه
جعلى بودنش
قابل تشخيص
نباشد، تهيه شد
در
تمام ساعات
دراز روز 17 اوت( 26
مرداد) ، ستادهاى
سيا و
انتليجنت
سرويس كارى
براى كاستن از
شدت يأس
نمىتوانستند
كرد. ستاد سيا
تلگرامى به
پايگاه سيا در
تهران فرستاد
كه بخاطر حفظ
جان روزولت
بايد هرچه
زودتر ايران
را ترك كند.
اين تلگراف
شدت يأس را
باز هم بيشتر
كرد. همزمان
تلگراف ديگرى
به برى Berry، سفير
امريكا در
بغداد
فرستاده شد
حاوى رهنمود
در باره نحوه
عملش در ديدار
بعديش با شاه.
رهنمودهاى
تبليغاتى
براى
ايستاگاههاى
سيا در كراچى
و دهلى نو و
قاهره و دمشق
و استانبول و
بيروت
فرستاده شد
حاكى از اينكه
حكومت زاهدى
تنها حكومت
قانونى است.
درست بعد از ظهر،
ستاد سيا يك
افسر پايگاه پاريس
را به جنوب
فرانسه
فرستاد تا آقا
خان (رهبر
فرقه اسماعيليه)
را به فرستادن
تلگرافى به
شاه برانگيزد.
در اين
تلگراف،
آقاخان بايد
از شاه حمايت
و روحيه او را
تقويت مىكرد.
بسيار ديرتر، ستاد
مطلع شد كه
تماس حاصل
شدهاست اما
نتيجه منتظر
بدست
نيامدهاست.
آقاخان گفته
است شاهى كه
كشور و تخت و
تاج خود را
رها مىكند،
هرگز باز
نمىگردد. بعد
از اين
اظهارات،
ديگر كوششى
براى اينكه او
به حمايت شاه
برخيزد، بكار
نرفت. البته،
ديرتر او اين
آمادگى را پيدا
كرد كه بشنود
شاه مىتواند
تاج و تخت خود
را بازيابد.
در
نيكوزيا،
ستاد
انتليجنت
سرويس سخت
نااميد بود.
از مركز خود
در لندن و
وزارت خارجه،
سخت عصبانى
بودند. داربى
شاير Darbyshireهمچنان
مىكوشيد
اجازه رفتن به
بغداد را بدست
آورد. در همان
حال كه
پافشارى و
اعتقادى كه
پايگاه
انتليجنت
سرويس ظاهر مىكرد،
در خور ستايش
است، اما
نبايد از ياد
برد كه در
صورت شكست
كامل نقشه
كودتا، چيزى
را از دست
نمىدادند.
ساعت 18،
پر
مشغلهترين
ساعت براى همه
كسانى - در هر
كشورى كه
بودند - كه از
نقشه كودتا
اطلاع
داشتند، بود. ساعت 7 و 30
دقيقه، صبح ،
شاه با
هواپيماى مسافر
برى BOACبغداد
را بقصد رم
ترك گفت. چند
ساعت بيشتر
لازم نبود
براى اينكه
خبر به تهران
برسد. روز تهران
با گروههاى
كوچكى كه در
خيابانها به
حركت درآمدند،
شروع شد. حزب توده
مركز حزب پان
ايرانيست،
واقع در
نزديكى مجلس،
را ويران و
غارت كرد
(كيوانى و
جليلى محرك
اين تخريب
بودند). ميان
افراد حزب
توده و نيروى
سوم (به رهبرى
خليل ملكى) زد
و خوردهائى روى
دادند.
روزنامههاى
صبح در ساعات
معمول، منتشر
شدند. با
استقرار
افراد پليس
مخفى در
چاپخانهها،
نشريههاى
مخالف كمى
مىتوانستند
منتشر شوند.
روزنامههاى
طرفدار مصدق
اعلام
مىكردند كه
سلطنت پهلوى
به پايان
رسيد.
در
همان حال كه
اطلاعات -
برغم اطمينان
دادن ناشر آن
كه از مشى
پايگاه سيا
حمايت مىكند
-
مىنوشت: ملت
مخالفت شديد خود
را با كودتا
در سود
بيگانگان
ابراز كرد و روزنامه
داد به درج
دوباره فرمان
شاه و مصاحبه
زاهدى، به
كوشش خود
ادامه مىداد.
روزنامه شاهد
فرمان شاه را
درج كرد. و
كيهان دو
يادداشت كوتاه
در باب دعاوى
زاهدى انتشار
داد. شجاعت كه
به جاى بسوى
آينده منتشر
مىشد و ارگان
حزب توده
بشمار بود،
بيانيه كميته
مركزى حزب
توده ايران را
منتشر مىكرد.
بعد از هفتهها،
اين نخستين
بيانيه بود كه
كميته مركزى
حزب منتشر
مىكرد.
بيانيه حوادث
اخير، به
تحريك انگليس
و امريكا را
تقبيح و
افزوده بود كه
شعار روز: «مرگ
بر سلطنت! و
زنده باد
جمهورى
دموكراتيك»
بايد باشد. در
طول صبح،
خبرگزارى
فرانسه گزارش
كرد كه هدف از
آن اين بود كه
نقش مهمى در
خارج از ايران
ايفا كند. در
آن، اظهارات
زاهدى خطاب به
افسران ارتش
ايران،
گنجانده شده
بود: «آماده
جانبازى براى
حفظ استقلال و
سلطنت ايران و
دين مقدس
اسلام كه اينك
كمونيستهاى
بى دين آن را
تهديد
مىكند، بشويد».
انقلاب
اسلامى: محل
حزب پان
ايرانيست به
رهبرى
پزشكپور در
خيابان
شاهپور بوده و
دفتر وكالت او
در بهارستان
قرار
داشتهاست. و
در 27 مرداد، به
محل حزب ملت
ايران به
رهبرى فروهر حمله
شدهاست.
اطلاعيههاى
نظامى كه
راديو تهران
مىخواند،
حاكى از آنند
كه حكومت به
كوششهاى
خود،
براى تحكيم
كنترل خود بر
اوضاع، ادامه
مىدهد. در
يكى از اين اطلاعيه
ها، 100 هزار
ريال جايزه
براى كسى كه
مخفى گاه
زاهدى را نشان
دهد، معين شده
بود. اطلاعيه
دوم از سرهنگ
عباس
فرزانگان
مىخواست خود
را به
فرماندارى
نظامى معرفى
كند. اطلاعيه سوم
هرگونه
اجتماع و
تظاهرات را
ممنوع مىكرد.
در ساعت 10 و 30
دقيقه، سرتيپ
رياحى، رئيس
ستاد، در
قرائت خانه
دانشكده
نظامى،
افسران عالى رتبه
ارتش را جمع
كرد و براى
آنها، گزارش
عصيان را
خواند و تأكيد
كرد كه آنها
بايد نسبت به
حكومت مصدق
وفادار
بمانند.
افراد
پايگاه
سيا در تهران
تمامى كوشش
خود را بكار
مىبردند تا
تصميمهاى 16 اوت
(25 مرداد )را به
عمل درآورند و
نيز خود را
براى
روياروئى با
هر احتمالى
آماده
مىكردند. در پيامى
به مركز سيا،
پايگاه خواست
وسائل لازم را
براى تخليه
مخفيانه حدود
15 نفر از
ايران، آماده
كند. پيام
ديگرى نظر
نظاميان
ايرانى را
منتقل مىكرد.
بنا بر آن،
شاه بايد
دستورهاى خود
را از طريق
راديو، ابلاغ
كند. و
بالاخره از
مركز پرسيد:
آيا پايگاه بايد به
اجراى نقشه
آژاكس ادامه
دهد و يا از آن
دست بدارد. پايگاه
انتليجنت
سرويس در
نيكوزيا از
شكست اوليه
(كودتاى 25
مرداد) ابراز
تأسف كرده و
گفتهاست همه
كار مىكند تا
لندن را به
لزوم
پشتيبانى از
پايگاه در
ادامه دادن به
كوششها
متقاعد كند.
در دنباله
پيام،
اظهارات شاه
در بغداد نقل شده
بود. پايگاه
انتليجنت
سرويس از مركز
خود در لندن
خواسته بود
شاه را برآن
دارد به زيارت
عتبات عاليه
عراق برود.
چرا كه در آنجا،
در تماس
مستقيم با
روحانيان
مقيم زيارتگاهها
پيدا مىكند.
در مدت
بعد از ظهر،
بيشترين
خبرها مربوط
به عملها
نبودند بلكه
به اظهارات
منابع مختلف
راجع بودند.
فاطمى، وزير
خارجه، در
كنفرانس
مطبوعاتى
خود، اعلام
مىكرد كه در
بغداد قيامى
بر ضد شاه روى
دادهاست. سخن
او دروغى كامل
بود. ساعت 15،
شاه وارد رم
شد. در آنجا،
خطاب به
مطبوعاتى كه
ماجرا را
تعقيب
مىكردند،
بياناتى كرد.
اين اظهارات
اميدهاى
هواداران او
را نااميد
نمىكردند و
اما بهيچرو
دعوت به عملى
نيز نبودند. و
نيز، بعد از
ظهر، راديو
مسكو بيانيه
حزب توده
ايران را
قرائت كرد.
همان كه صبح،
در روزنامه
شجاعت چاپ شده
بود.
عصر
هنگام، خشونت
در خيابانهاى
تهران مستقر
شد. مشكل
مىتوان گفت
چه امرى علت
اصلى اين امر
شد. اما
مىتوان
عاملها آن را
بر شمرد: عامل
اول، پرواز
شاه، مردم را
آگاه كرد كه
مصدق تا كجا
رفته است و
مردم
با نيروهاى
خشمگينى درآميختهكه
هوادار شاه
بودند. عامل
دوم، روشن بود
كه حزب توده
توانائى خود
را بيش از
آنچه بود،
برآورد كرده
بود. اين
ارزيابى
نادرست يا از رابطان
حزب با
شورويها و يا
از رهبران حزب
و يا افراد
حزب بود. در
طول روز، حزب
نه تنها مجسمههاى
شاه را پائين
كشيده بود
بلكه پرچم خود
را نيز
برافراشته
بود. و
همچنين، حزب
تابلوهاى اسامى
خيابانهاى را
كه بنام پهلوى
نام گذارى شده
بودند و يا
يادآور
رويدادهائى
بودند كه با
بر قرار شدن
سلسله پهلوى
ربط داشتند،
بر مىداشت و
بجاى آنها،
تابلوهائى از
اسامى «مردمى»
نصب مىكرد.
بنظر مىرسيد
حزب آماده دست
زدن به كوشش
آخرى براى
استقرار
«دموكراسى تودهاى»
است. بر اين
باور كه مصدق
با حزب سرشاخ نمىشود
و يا كه حزب
موفق مىشود
او را در
خيابانها
شكست بدهد.
عامل سوم،
اينكه حكومت
مصدق شروع كرد
به نگران شدن
بابت وحدتش با
حزب توده. حزب
پان ايرانيست
خشمگين
و نيروى سوم
سخت از وضعيت
ناخشنود
بودند.
عامل چهارم
اينكه
فعاليتهاى جليلى و
كيوانى براى
متهم كردن حزب
توده به
فعاليتهاى
تروريستى، به
اوج خود
مىرسيد - كه
جزئيات آن در
صفحات پيشين
آمدهاند - .
هدف اين بود كه بنام
حزب توده ترس
و وحشت ايجاد
مىشد. در اين
عصر، جليلى و
كيوانى
دستجات توده
ايهاى قلابى
را، در خيابانها،
به حركت
درآوردند.
مأموريتشان
اين بود در
لاله زار و
خيابان
اميريه و
هرجاى ديگر كه
ممكن است، به
مغازهها
حمله و آنها را
غارت كنند و
بباورانند كه
اين حزب توده
است كه دست به
اين كارها
مىزند.
انقلاب
اسلامى: در
باره اين قسمت
از گزارش،
توضيحات زير
ابهامها را
رفع مىكنند:
1 - بنا بر
تحقيق مارك
گازيوروسكى،
آيةالله
بروجردى به
بهبهانى پاسخ
منفى مىدهد و
حاضر نمىشود
در خيانت كودتا
شركت كند.
2 - عصر
روز 27 مرداد و
روز 28 مرداد،
دستجات اوباش
را دو «آية
الله»،
بهبهانى و
كاشانى به راه
انداختند.
برادران
رشيديان
همكار
بهبهانى در به
راه انداختن
اين دستجات
بودند.
3 - در 27
مرداد، نخست
اعضاى حزب
توده، در
گروهها، به
راه افتادند و
در پى آن بود،
كه طرح
«تودهايهاى
قلابى» به
اجرا گذاشته
شد. اما چرا
حزب توده
نتوانست
گروههائى را
خنثى كند كه
عوامل سيا و
انتليجنت
سرويس، بنام
اين حزب، به
راه انداخته
بودند؟ اين
پرسشى است كه
هنوز پاسخ
روشنى پيدا
نكردهاست.
عصر 27
مرداد، تمامى
اين عاملها
دست بدست
دادند و وضعيت
را ديگر
كردند. قواى
انتظامى
دستور يافتند
خيابانها را
از تظاهر
كنندگان خلوت
كنند و حاصل
آن، نزاعهاى
جدى شد.
دوستان سرهنگ
حميدى، در
شهربانى،
دستور گرفتند
كارى بكار زدن
و شكستن و
غارت كردن تودهايهاى
قلابى نداشته
باشند، در عوض
تودايها را
بزنند و بسود
شاه شعار
بدهند.
حزب
توده از قرار
زود به اين
امور پى برد و
دانست كه در
پوشش حزب،
نقشى بازى
مىشود و
اعضاى او براى
منازعه با
قواى
انتظامى، به اندازه
كافى قوى
نيستند. آنها
افراد خود را
بيرون آوردند
تا
تظاهركنندگان
را قانع كنند
به خانههاى
خود بروند.
مركز
سيا روزى را
با كزكردگى و
نا اميدى به
شب رساند.
رشته كار و
رهبرى آن از
يد شعبه و
قسمت بيرون
رفت و در دست
عالىترين
مقامها قرار
گرفت. مشتى از
افراد مشغول
تهيه پيامى
شدند كه دستور
متوقف كردن
عمليات بود.
عصر هنگام،
پيامى كه
فرستاده شد،
بر مبناى نظر
وزارت خارجه
تهيه شده بود:
«نقشه
به اجرا
گذاشته شد و
عمليات شكست
خوردند.».
موضع
دولت انگليس
اين بود:
«ما
بايد تأسف
بخوريم از
اينكه نمىتوانيم
وارد جنگ
بشويم»
و موضع
مركز سيا اين
بود:
«با
وجود فقدان
توصيههاى
قوى مخالف با
پايان دادن به
عمليات، از
سوى هندرسون و
روزولت،
عمليات بر ضد
مصدق بايد
متوقف شوند.»
انقلاب
اسلامى:
بدينسان، در
ظهر 27 مرداد،
وزارتخانههاى
خارجه انگليس
و امريكا و سيا
دستور توقف
عمليات ضد
حكومت مصدق را
صادر مىكنند.
از اين ساعت،
ابتكار عمل
بدست دو
آيةالله، يكى
بهبهانى و
ديگرى كاشانى
مىافتد.
گازيوروسكى،
بدرست،
يادآور مىشود
كه در گزارش،
نسبت به
دستجاتى كه
عوامل سيا
براه
انداختهاند،
جز اشاره،
نيامدهاست. علتى
جز اين
نمىتواند
داشته باشد كه
سيا و انتليجنت
سرويس، در ظهر
روز 27 مرداد،
شكست كودتائى
را كه رهبرى
كرده بودند،
پذيرفتند. از
آن پس،
آيةاللهها
بودند كه با
استفاده از
مبارزه با حزب
توده،
گروههاى
چماق بدست را
بكار انداختند
و شكست سيا و
انتليجنت
سرويس را به
پيروزى
برگرداندند.
اما
چرا سازمانهاى
سياسى هوادار
مصدق وارد عمل
نشدند؟ با توجه
به گزارش سيا،
مسلم است اگر
وارد عمل مىشدند،
عمليات دوم به
رهبرى آية
اللهها نيز همان
روز 27 مرداد
شكست
مىخورد؟ بنا
بر مدارك تاريخى،
براى نيروى
سوم، خطر اصلى
و عاجل، حزب توده
بود. موضوع
گفتگوهاى
رهبرى اين سازمان
اين بودهاست
كه تجهيزات
براى زد و
خورد با حزب
توده فراهم و
در محل حزب
انبار كنند.
در
كودتاى خرداد
60 نيز، همين
ضعف در تشخيص
كارى كه بايد
كرد ملاحظه
شد. پيش از
كودتا، نخست
به دفاتر
همآهنگى مردم
با رئيس
جمهورى يورش
بردند و
سازمان
دهندگان را
توقيف كردند.
در 25 خرداد،
سازمانهاى
سياسى، هريك به
دليلى، ميدان
را خالى
كردند. در 30
خرداد، نوبت
به گروه رجوى
رسيد تا به
خيال خود،
فرصت را بسود
خويش مغتنم
بشمارد. نتيجه
موفقيت كودتا
شد. بديهى است
تفاوتهاى كمى
و كيفى ميان
دو رويداد
وجود دارند.
از جمله، در
كودتاى خرداد
60، قواى مسلح
حاضر در تهران
در اختيار كودتاچيان
بود. ولى در
آنچه به حضور
مردم در صحنه
و درهم شكستن
گروههاى
كودتاچى
مربوط مىشود،
مشابهات و
«تكرار تاريخ»
چشم را خيره
مىكنند.
«شاه
پيروز
مىشود»!؟
در 18 اوت
(27 مرداد )، تنها
شاهد،
روزنامه
بقائى، فرمان
شاه را كه بنا
بر آن، زاهدى
بهنخست
وزيرى منصوب
شده بود،
منتشر كرد، در
19 اوت (28 مرداد) ،
در دقايقى كه
شهر بيدار
مىشد، آنها
كه زود بيدار
مىشدند و از
خانه بيرون
مىزدند،
مىتوانستند
عكس فرمان و
يا متن ماشين
شده آن در
روزنامههاى
ستاره اسلام،
آسياى جوان،
آرام،
مردآسيا، ملت
ما و ژورنال دو
تهران،
ببينند.
چهارتاى اول
اين نشريهها و
شاهد و داد،
علاوه بر
فرمان،
مصاحبهاى
جعلى با زاهدى
را نيز منتشر
كرده بودند.
در اين مصاحبه
كه آن را
جليلى ساخته و
پرداخته بود،
از قول زاهدى
گفته شده بود
كه او تنها
نخست وزير
قانونى ايران
است. در
همان صبح، كمى
ديرتر، صدها
ورقه حاوى
فرمان و
مصاحبه زاهدى
در خيابانها،
پخش شدند. و
نيز با آنكه
هريك از اين
روزنامهها
كه ميزان
انتشار
محدودى داشتند،
خبرهاى مندرج
در آنها، در
تمام شهر پيچيد.
هنوز ساعت 9
صبح نشده،
گروههاى
طرفدار شاه در
بازار اجتماع
كردند. افراد
اين گروهها نه
تنها ميان شاه
و مصدق، شاه
را انتخاب
كرده بودند،
بلكه از
فعاليت حزب
توده در
روزهاى پيش از
آن روز،
خونشان به جوش
آمده بود و
آماده عمل
بودند. تنها
نياز به رهبرى
داشتند.
انقلاب
اسلامى:
گازيوروسكى
حق دارد وقتى
مىنويسد
گزارش سيا
رويدادهاى 28
مرداد را درز
مىگيرد.
خوانندهاى
كه اين گزارش
را مىخواند گمان
مىبرد بمحض
آنكه فرمان
منتشر شد،
مردم و ارتشيان
براه افتادند.
ترس از افتادن
كشور به دست
حزب توده نيز
مزيد بر علت
شد! اما
گروههاى طرفدار
شاه خود به
خود در حوالى
بازار جمع
نشدند. اين
گروهها را
بهبهانى و
برداران رشيديان،
با توزيع
اسكناس (ريال
و دلار چون امكان
تعويض دلارها
را نيافته
بودند) جمع
كردند. حدود 400
تن از
چاقوكشان
بنام و
چماقداران،
به سركردگى
طيب حاج رضائى
و حسين رمضان
يخى، سبزه ميدان
و خيابان ارك
را اشغال
كردند. اين
عده كه به
چماق و چاقو و
هفت تير مسلح
بودند، در
گروهاى 30 و 40
نفرى حمله به
وزارتخانهها
و مؤسسات
دولتى را آغاز
كردند.
چماقدارانى
كه در سرچشمه
گرد آورده شدند
را كاشانى و
دستيار او شمس
قنات آبادى و
بقائى و حزب
او گرد
آوردند. اينها
به سركردگى چاقوكشانى
چون امير
موبور حمله
خود را با
احزاب از
ميدان
بهارستان
شروع كردند.
بديهى
است اين عده
نمىتوانستند
كودتا كنند.
سرتيپ دفترى
كه از سوى
مصدق و نيز
زاهدى، دو حكم
رياست
شهربانى را در
دو جيب خود داشت،
با افراد گارد
گمرك به
شهربانى رفت و
به قواى
انتظامى
دستور داد
جانب
چاقوكشان و
چماقداران را
بگيرند.
اما
درس بزرگ و
بسيار
عبرتآموز
اينكه،
بدستور شاه،
طيب و رمضان
يخى، در پى
قيام 15 خرداد 1342،
اعدام شدند.
دفترى سرلشگر
شد و بعنوان دزدى،
در دادگاه
نظامى محكوم
شد. زاهدى،
بعد از 8 ماه
نخست وزيرى،
به سوئيس
تبعيد شد و تا
آخر عمر در
تبعيد ماند.
كاشانى
سيد كاشى لقب
گرفت. و وقتى
در پى تير
اندازى به
علا، نواب
صفوى و واحدى،
رهبران
فدائيان
اسلام را
گرفتند،
كاشانى را نيز
به اتهام دست
داشتن در قتل
رزم آرا،
دستگير كردند.
خود او گفته
بود دالس،
وزير خارجه
وقت امريكا به
شاه فشار آورد
او را آزاد
كند. اما اگر هم
فشار دالس
نبود، اقدام
قاطع آيةالله
بروجردى براى
آزاد كردن او
كافى بود.
و در
خرداد 42، برق
خانه بهبهانى
را خاموش و
آمد و شد به
خانه او را
ممنوع كردند.
او به شاه
پيغام كرد:
تاج و تخت خود
را از من دارى
و اينست پاداش
من! مىدانم
با تو چه كنم!
اما مرگ به او
فرصت تلافى
نداد.
بقائى
را چند نوبت
زندانى و
تبعيد كردند و
زاهدى گفته
بود: شاه
مىخواست او
را بكشد من
نگذاشتم! و...
طرفه
اينكه
قاعدهاى كه
قدرت از آن پيروى
مىكند، ورد
زبان بقائى
بود: ديكتاتور
نخست
چوبستها را
بر مىدارد!
شاه نيز اول آنها
را از ميان
برداشت كه با
كودتاى 28
مرداد، از او
يك ديكتاتور
ساختند.
در
دمادم آغاز
روز، كيوانى
جليلى اطلاع
دادند كه
بيانيه
عالىترين
مقام دينى، آيةالله
بروجردى، در
جريان روز،
مىتواند منتشر
بشود و تدارك
لازم بعمل
آمدهاست تا
از اين بيانيه
استفاده
بايسته بعمل
آيد. جليلى و
دو تن از
دستياران سخت
فعال او،
منصور افشار و
مجيدى در
منطقه بازار
بودند. جيپ و
كاميونهاى در
اختيار داشتند
و آماده رفتن
به قزوين
بودند. نقشه
آنها اين بود
كه فرمان را
در اين شهر كه
در 85 كيلومترى
غرب تهران
قرار داشت، به
چاپ رسانند.
چرا كه حكومت
مصدق خفقان
مطبوعات را
تشديد كرده
بود. بمحض
آنكه جليلى و
مجيدى و رضائى
يكى ديگر از
عوامل جزء
ديدند
گروههاى
طرفدار شاه
دارند گرد
مىآيند،
بسوى آنها
رفتند تا نياز
آنها را به
رهبرى
برآورند.
جليلى رهبرى
يك گروه را در
پيشروى بسوى
مجلس بر عهده
گرفت و در راه
آنها را به
آتش زدن اداره
روزنامه باختر
امروز
برانگيخت. اين
روزنامه نيمه
رسمى و صاحب
آن وزير خارجه
است. در
روزهاى 17 و 18 اوت
(26 و 27 مرداد )،
حملات
دشنامآميزى
را به شخص شاه
كرد. در همان
زمان، افشار
عناصر ديگرى
را بسوى
روزنامههاى
حزب توده، شهباز،
بسوى آينده و
جوانان
دموكرات
راهبرى كرد.
ادارات اين
روزنامه ها،
همه، غارت و
ويران شدند.
انقلاب
اسلامى: كسى
كه قرار بود
از آيةالله
بروجردى
«فتوا» بگيرد،
بهبهانى بود و
به اين كار
موفق نشد.
خبرها
حاكى بودند كه
امرى سرنگون
كردن دارد روى
مىدهد. حركت شتابان
خيابانهاى
بزرگ را فرا
مىگرفت. اين
حركت به خانه
مصدق مىرسيد.
درست در موقعى
كه او با
اعضاى هيأت
وزيران خود،
جلسه داشت. در
ساعت 9 صبح
پايگاه سيا
اين خبرها را
دريافت كرده بود.
در ساعت 10 خبر
آمد كه اداره
باختر امروز و
باشگاه مركزى
حزب ايران
ويران گشتهاند.
و نيز، در
ساعت 10، با
برادران
رشيديان تماس
بر قرار شد.
آنها سخت
شادمان بودند.
بكار بستن
دستورالعملهاى
آنها و نيز
دستورهائى كه
به جليلى و
كيوانى داده
شده بودند،
اينك، نيروهاى
انتظامى را
بطرفدارى از
تظاهر كنندگان
بر مىانگيخت.
آنها به تصرف
پايگاه
راديو بر
انگيخته
مىشدند. وسعت
كوششهاى خاص
عاملان ما
(سيا) بسا
دانسته نشود و
نيز، جزئيات
هيجانهائى كه
بروز كردند،
بتدريج معلوم
مىشوند.
صبح
زود، سرهنگ
دماوند كه در
تهيه نقشه كودتا
شركت داشت، در
ميدان
بهارستان، در
برابر مجلس،
ظاهر شد. او بر
تانكى سوار
بود كه از گردان دوم تيپ
دوم زرهى
آورده بود.
اين گردان
موظف به
انجام اين
عمليات بود.
نايب سرهنگ
خسرو پناه و
سروان على زند
با دو كاميون،
از همان
گردان، به او
پيوستند.
افراد گارد شاه
كه مرخص شده
بودند، بر اين
كاميونها
سوار شدند و
در خيابانها
به حركت در
آمدند. در
ساعت 10 و 15 دقيقه،
افراد
نيروهاى
نظامى طرفدار
شده، سوار بر
كاميونها، در
چهار راههاى
اصلى مستقر شده
بودند.
انقلاب
اسلامى:
فرمانده تيپ
دوم زرهى،
سرهنگ شاهرخ
بود. سرهنگ
نجاتى در
«جنبش ملى شدن
صنعت نفت
ايران و
كودتاى 28 مرداد
1332» (ص 418) قول سرهنگ
عزت الله
ممتاز، مدافع
خانه مصدق را
در باره رفتار
اين فرمانده،
اينطور نقل
مىكند:
«پس از
اينكه از
زندان آزاد و
مرخص شدم،
سرهنگ شاهرخ
(فرمانده تيپ 2
زرهى) ايرادى
كه از من
مىگرفت، اين
بود كه بيهوده
و بيش از
اندازه
مقاومت
كردهام. براى
تبرئه خودش
مىگفت: «آن
روز دستور
دادم سيم تلفن
پادگان «جى» را
قطع كنند.»
اگر او
تصميم
مىگرفت جانب
استقلال ايران
را بگيرد و
اين ننگ را
نپذيرد كه چند
عامل سيا
استقلال
كشورش را بر
باد بدهند، تاريخ
طور ديگر
نوشته مىشد.
براى آنها كه
تاريخ
لحظهاى را
پيش مىآورد
كه تصميمشان
مىتواند
سرنوشت كشورى
را اين يا آن
كند، سرنوشت
كسانى چون اين
سرهنگ، سخت
عبرتآموز
است.
در
حدود ساعت 9 و 30
دقيقه،
گروهها به قسمت
شمال شهر نفوذ
مىكردند.
گروههاى
براستى بزرگ،
مجهز به چوب و
سنگ، از جنوب
شهر تهران مىآمدند
و وقتى به
ميدان سپه
مىرسيدند،
در هم
مىآميختند و
بطرف شمال و
مركز شهر به
حركت در
مىآمدند. در
آنجا، قواى
مسلح در مقام
اخطار به
جمعيت، صدها
تير هوائى
شليك
مىكردند. اما
آشكار بود كه
نمىخواهند
به جمعيت طرفدار
شاه
تيراندازى
كنند. در
نتيجه، جمعيت
مىتوانست
بسوى نقاط
كليدى به حركت
در آيد. در لاله
زار كه از
خيابانهاى
عمده محل خريد
بود، تآتر
سعدى كه بانى
آن حزب توده
بود، به آتش
كشيده شد.
انقلاب
اسلامى: تآتر
سعدى در
خيابان شاه
آباد قرار
داشت.
جمعيتى كه جوشيده
بود، زن، مرد
و كودك شعار
مىداد: شاه پيروز
است. جمعيت
مصمم مىنمود
و هواى جشن
خيابانها را
فراگرفته بود.
اين طور
مىنمود كه
فشارهاى
بيرونى از
ميان
برخاستهاند
و مردم مىتوانند
احساسات
واقعى خود را
اظهار كنند.
جمعيتها،
مثل هفتههاى
گذشته مركب از
جوانان نخاله
نبودند. بلكه
از تمامى
طبقات مردم -
بسيارى
لباسهاى خوب
در بر داشتند -
بودند كه توسط
شهروندان
ديگر يا هدايت
و يا تشويق
مىشدند.
كاميونها و
اتوبوسها پر
از جمعيت در
حركت بودند.
نزديك ظهر، 5
تانك و 20
كاميون سرباز
به جمعيت پيوستند
و حركت جنبه
ديگرى بخود
گرفت. اين
جمله كه
چراغهاى خود
را روشن كنيد،
بسرعت پخش شد.
در شهر،
عكسهاى شاه
پخش مىشدند.
خودروها با
چراغهاى روشن
و بوق زنان
آمد و شد مىكردند
بنشان
وفادارى
رانندگان به
شاه.
در
حوالى 10 و 30
دقيقه، سرتيپ
رياحى به مصدق
اطلاع داد كه
ديگر ارتش در
مهار او نيست
و از او كسب
تكليف كرد كه
راه نجاتى نيست.
اما مصدق از
او خواست
استوار بر كار
خود بماند.
سرهنگ ممتاز
مىتوانست
تنها يك گردان
را جمع و جور
كند و بر
نيروى اطراف
خانه مصدق فرمانده
بود.
حدود
ظهر، عناصر
پراكندهاى
كه جمعيت را
تشكيل
مىدادند،
تحت فرماندهى
نظاميان و
افسران
شهربانى قرار
گرفتند.
افسران ارتش
كه مىبايد در
عمليات نظامى طرح
تى پى آژاكس
عمل
مىكردند،
اينك، جداگانه،
عمل مىكردند
و كارى
شايسته
مىكردند. در
ساعت 13، مركز
مخابرات
وزارت پست و
تلگراف و
تلفن، در
ميدان سپه، به
دست سلطنت
طلبها افتاد.
خبرنگار
خبرگزارى
فرانسه كمى
بعد از ساعت 13،
گزارش كوتاهى
از جنگ مخابره
كرد. بعد،
صحنه جنگ، در
چند صد متر
دورتر،
شهربانى و
وزارت خارجه
شد. مدافعان
شهربانى تا
حدود ساعت 16،
مقاومت كرد.
و نيز،
حوالى ظهر،
روزولت به
خانهاى رفت
كه زاهدى و
گيلانشاه در
آن مخفى
بودند. آنها
را بطور كامل
از رويدادهاى
صبح آگاه كرد
و گفت: منتظر
دستورات
باشند.
انقلاب
اسلامى: زاهدى
و همراه او در
خانه زيمرمن،
افسر سيا،
مخفى بودند.
در 28 مرداد، بدستور
روزولت،
سرتيپ
گيلانشاه او
را سوار تانك
كرد و از اين
خانه به
پايگاه
فرستنده راديو
و از آنجا به
باشگاه
افسران برد كه
زاهدى مقر
نخست وزيرى
خود كرد.
و
سرتيپ دفترى
فرمانده گارد
گمرك و در
شمار
كودتاچيان
بود. او در
حوالى 2 بعد از
ظهر به
شهربانى رسيد
و خيانت كرد.
ساعتى بعد، كارول و سرگرد ويليام كيسر William R.Keyser (دستيار وابسته نظامى) به پايگاه نظامى گزارش كرد. در اوائل بعد از ظهر، بسيارى از هدفهاى اصلى مركز شهر، ماند روزنامهها و دفاتر تبليغاتى به تصرف سلطنت طلبها در آمده بود. با تسهيلات مهمى كه در اختيار قرار گرفته بود، امكان آن بود كه به استانها تلگرام شود و از آنها خواسته شود به حمايت از شاه برخيزند. حتى در وسط گرماى روز، كمتر كاهشى در فعاليت روى نداد. عامل پايگاه سيا جليلى هنوز در خيابانها بود. او در خيابان فردوسى جمعيت را رهبرى مىكرد و از جمعيت مىخواست بسوى شهربانى و ستاد ارتش برو