فرید مرجایی:
با تشكر از فرصتی كه در اختیار من قرار دادید. چندین سال است كه من تصمیم داشتهام مصاحبهای را پیرامون وقایع كودتای 1332 با شما انجام بدهم. فكر میكنم اكنون زمان مناسبی برای این كار باشد. اگر اجازه بدهید نخستین پرسش را از خود شما شروع كنم؛ شما در كجا متولد شدید و چه زمانی به امریكا آمدید؟
پروفسور آبراهامیان:
من متولد تهران هستم، اما خانوادهام اهل "جلفا"ی اصفهان هستند. دهساله بودم كه خانوادهام مرا برای تحصیل به انگلستان فرستادند و از آنجایی كه آنها در ایران سكونت داشتند گاهی به ایران برمیگشتم. سپس برای ادامه تحصیل در مقطع دكترا به نیویورك آمدم و از سال 1963 در نیویورك زندگی میكنم. در حال حاضر نیز مشغول تدریس هستم
فرید مرجایی:
آیا شما در دانشگاه آكسفورد انگلستان تحصیل میكردید؟
پروفسور آبراهامیان:
بله، من از سال 1950 تا 1963 در انگلستان بودم. بعد از اتمام دوره دبیرستان به دانشگاه آكسفورد رفتم و در مقاطع كارشناسی و كارشناسی ارشد تحصیل كردم
فرید مرجایی:
شما در زمینه كاری خود گرایشهای سیاسی هم دارید، آیا همیشه شخصیتی سیاسی داشتهاید؟ منظورم این است كه شما به مسائلی مثل عدالتاجتماعی خیلی علاقه نشان میدهید. به نظر میرسد كه این علاقه چیزی بیش از مسائل آموزشی و تحصیلی است. از چه زمانی احساس كردید به مسائل سیاسی علاقهمند هستید؟
پروفسور آبراهامیان:
از زمانیكه در دبیرستان بودم به مسائل سیاسی علاقه داشتم، ولی با ورود به كالج در دهه 1960 این علاقه تشدید شد و در آن زمان هم مسائل مختلفی كه اتفاق میافتاد زمینه را برای من مساعدتر میكرد؛ من در دهه 1960 عضو گروهی باعنوان سی، ان، دی [مبارزه برای خلع سلاح اتمی] بودم، و در "حزب كارگر" انگلستان نیز فعالیتهایی داشتم. هنگامیكه به امریكا رفتم اوج فعالیتهای جنبش دفاع از "حقوق مدنی" [سیاهپوستان] و مبارزات ضدجنگ ویتنام بود. در تابستان 1964 به ایالت میسیسیپی رفتم. در آنجا در یك كالج تدریس میكردم كه دانشجویانم سیاهپوست بودند
فرید مرجایی:
گویا هنگام تدریس در دانشگاه كلمبیای نیویورك، فعالیتهایی نیز ضد رژیم شاهنشاهی ایران و گسترش دموكراسی در كشور انجام میدادید؟
پروفسور آبراهامیان:
بله، من در آن زمان عضو جنبش دانشجویی با عنوان كنفدراسیون بودم كه این جنبش وابسته به سازمان گستردهتری بود كه اهدافی كاملاً دموكراتیك را دنبال میكرد. مدت كوتاهی نیز سردبیر نشریه كنفدراسیون در انگلستان بودم كه باعنوان "ایران ریپورت" منتشر میشد
فرید مرجایی:
چنانچه مایل باشید به موضوع اصلی گفتوگو یعنی كودتای 28 مرداد 1332 در ایران بپردازیم، بخصوص اینكه شما اخیراً در این زمینه تحقیقات جامع و جدیدی نیز انجام دادهاید. همانطور كه اطلاع دارید در سال 2001، روزنامه نیویورك تایمز گزارش دونالد ویلبر در مورد فعالیتهای سازمان سیا را منتشر كرد. نظر شما در مورد این گزارش چیست؟ آیا انتشار این گزارش اقدامی تازه و بینظیر بود؟ آیا این اقدام بخشی از سیاست خارجی دولت كلینتون را تشكیل میداد و یا از جانب سازمان سیا ترتیب داده شده بود؟ نظر كلی شما در این باره چیست؟
پروفسور آبراهامیان:
همانطور كه خودتان هم اشاره كردید، من فقط میتوانم نظرم را در این باره بازگو كنم و اطلاعات مستندی در این باره ندارم. اما تا آنجاییكه من میدانم، ماجرا از این قرار بود كه ویلبر چند سال پیش ـ قبل از مرگش ـ به شدت از سازمان سیا به خاطر رفتار ناعادلانهای كه با وی داشتند، گلهمند بود؛ به نظر ویلبر، سیا نقش او را كمرنگ جلوه داده بود و ویلبر از اینكه این سازمان به كرمیت روزولت اجازه انتشار خاطراتش را (باعنوان ضدكودتا) داده بود، ولی چنین مجوزی به ویلبر نداده بود و قسمت اعظم خاطرات او در مورد كودتای ایران را سانسور كرده بود، به شدت ناراحت بود. بنابراین ویلبر به علت یكسری دلایل شخصی از سازمان سیا دلخور بود. اگر به دقت، خاطرات ویلبر را (كه در نیویورك تایمز منتشر شد) بخوانید، متوجه میشوید كه این گزارش با دقت تایپ نشده است. منظورم این است كه این گزارش رونوشتی از نوشتههای مولف است كه اشتباه تایپی فراوانی دارد، یعنی اینكه مراحل رسمی تایپ را طی نكرده است. به نظر من نسخهای كه در سایت اینترنتی (نیویورك تایمز) نمایش داده شد رونوشتی شخصی است كه ویلبر خودش تهیه كرده است. ویلبر شخصاً این گزارش را نوشته و از آن كپی گرفته است كه خوشبختانه مطالب آن در اختیار همه قرار گرفت. حدس من این است كه ویلبر نوشتههایش را نزد شخص قابل اعتمادی گذاشته و از او خواسته در موقع مناسبی آنها را منتشر كند. هركسی كه این اسناد را در اختیار داشته، احساس كرده كه زمان مناسبی آنها را منتشر كرده است، زیرا ـ اگر خاطرتان باشد ـ هنگامیكه این اسناد منتشر شد روابط دولت كلینتون و ایران در حال از سرگیری بود و آلبرایت و كلینتون به خاطر كودتای 1953 از ایران عذرخواهی كرده بودند، بنابراین زمان كاملاً مناسبی برای افشای این مدارك بود كه انتشار این گزارش، آشكارا نقش امریكا در كودتای ایران را فاش كرد و حتی كلینتون نیز تمایل دارد به خاطر این موضوع از ایران عذرخواهی كند. من فكر میكنم هركسی كه این مدارك را در آن زمان افشا كرده در انجام این كار با مشكل چندانی روبهرو نشده و فكر نمیكنم دولت كلینتون نقشی در این قضایا داشته باشد، اما به هر حال شخصی كه این گزارش را در دست داشته تشخیص داده كه زمان مناسب برای افشای آنها فرا رسیده است. البته روزنامه نیویورك تایمز هم موافق تجدید روابط با ایران بود و زمینههای لازم را برای چنین امری فراهم میكرد
گذشته از این مسائل، نكتهای كه كمی پیچیده به نظر میرسد، چگونگی تعبیر محافل علمی، مطبوعات و خبرنگاران امریكا از این گزارش است. از نظر آنها گزارش ویلبر تمامی جریان كودتای 1953 را بهطور كامل دربرمیگیرد. درست است كه با مطالعه این گزارش میتوان به میزان نقش امریكا در شكلگیری كودتای ایران پی برد، اما پیبردن به علت مداخله امریكا در این كودتا، با مطالعه این گزارش مقدور نیست. با مطالعه گزارش ویلبر میبینیم كه مطالب عمده آن شامل وقایع "جنگ سرد" و نقش كماهمیت نفت در آن دوران است و به همین علت نیویورك تایمز طی تفسیری "آزادانه" عنوان كرده كه نفت اهمیت چندانی در شكلگیری این كودتا نداشته و عمده مسائل هم مربوط به "خطر كمونیستها" و اتحاد جماهیر شوروی بوده است
فرید مرجایی:
آیا ملاقات شما با دونالد ویلبر در سال 1967 صورت گرفت و در همان زمان هم گفتوگوهایی با وی انجام دادید؟
پروفسور آبراهامیان:
تاریخ دقیق آن را به خاطر ندارم، اما این ملاقات بین سالهای 1965 تا 1969 اتفاق افتاد. ملاقات من با ویلبر مصاحبهای رسمی نبود. ویلبر میدانست كه من به مسائل سیاسی ایران علاقهمندم و حاضر به گفتوگو با من شد. یكی از مشاوران آموزشی من كه با او آشنایی داشت، این ملاقات را ترتیب داد. ویلبر در آن زمان در پرینستون در ایالت نیوجرسی، زندگی میكرد و با دانشگاه پرینستون نیز همكاریهایی داشت. او به گرمی از من استقبال كرد و از آنجایی كه سالهای زیادی قبل از سال 1953 در ایران فعالیت داشت ـ در واقع از دهه 1930ـ اطلاعات بسیاری در مورد وقایع دهه 1940 در اختیار من گذاشت
فرید مرجایی:
آیا ویلبر در مورد فعالیتهای سازمان سیا در دهه 1940 در ایران نیز با شما صحبت كرد؟ زیرا براساس اطلاعاتی كه بهتازگی فاش شده سازمان سیا حتی در آن زمان هم در ایران فعال بوده و با شبكههای بدامن و مطبوعات ایران همكاری داشته و برنامههای شبهنظامی برای گروههای زیرزمینی طراحی میكرده است
پروفسور آبراهامیان:
نه، ما مستقیماً در این باره صحبتی نداشتیم، اما با مطالعه خاطرات ویلبر تقریباً به چنین نتیجهای رسیدم. به علاوه، صحبتهای وی بهطور واضح بیان نمیكرد كه او از اعضای سازمان سیا بوده است، اما كاملاً روشن است كه نقشی فعال در این سازمان داشته. مثلاً ویلبر به من گفت یكی از منابع بسیار مفید برای مطالعه تاریخ ایران كتاب "شرح زندگی من" نوشته لاهوتی است. او یك نسخه از آن كتاب را به من داد و من هم آن را مطالعه كردم. البته این كتاب تاریخ دقیق ایران را تشریح نمیكرد و در واقع تحریفی بود كه خود ویلبر بهنام لاهوتی آن را نوشته بود. اما برای نوشتن همان اسناد جعلی هم لازم بود كه ویلبر اطلاعات بسیاری در مورد جنبشهای چپگرایانه در ایران داشته باشد، كه تنها راه دستیابی به این اطلاعات سازمان سیا بوده است. برخی از مطالبی كه در كتاب نوشته شده بود كاملاً اشتباه بود، اما مسئله مهم این است كه منبع اطلاعاتی وی سازمان سیا بوده است
فرید مرجایی:
چه زمانی به اطلاعات بایگانی اسناد خارجی دولت انگلستان در مورد كودتای 1953 دست پیدا كردید؟ برخلاف سازمان سیا كه هیچگاه اسناد خود را در اختیار كسی نمیگذارد، آیا دولت انگلستان تعداد زیادی از اسناد رسمی خود را افشا كرد و در دسترس همگان قرار داد؟
پروفسور آبراهامیان:
من از سال 1965 اسناد رسمی بایگانی دولت انگلستان را مورد مطالعه قرار دادم. دولت انگلستان برای افشای اسناد خود یك قانون 25 ساله دارد؛ به این معنی كه بعد از گذشت 25 سال، دولت میتواند اسناد رسمی خود را در اختیار همگان قرار دهد و روند كار اینگونه است كه دولت هرسال بهرهبرداری و مطالعه اسناد مربوط به یك سال معین را آزاد اعلام میكند. بنابراین، هنگامیكه بازدید از اسناد مربوط به سال 1951 آزاد بود، به این مركز رفتم و آنها را بررسی كردم و بعد از آن در سالهای بعد اسناد مربوط به سالهای 1952 و 1953 را مورد مطالعه قرار دادم. در رابطه با كودتای 1953، باید بگویم كه در آن زمان بهدنبال انحلال كنسولگریهای انگلستان در ایران به دستور مصدق، به علت نقش این دولت در توطئههایی علیه دولت ایران، انگلستان در این كشور سفارتخانهای نداشت. بنابراین هیچ گزارش مستقیمی از كنسولگریهای انگلیس به وزارت امورخارجه این كشور نرسیده بود و سندی هم در این رابطه وجود ندارد. با این حال، دولت انگلستان اسناد و اطلاعاتی را كه سفیر امریكا از تهران به واشنگتن میفرستاد دریافت میكرد و این اطلاعات به سفارتخانه انگلیس در واشنگتن میرسید و پروندههای مربوط به این مدارك هماكنون در لندن نگهداری میشود. بنابراین، چنانچه در مورد كودتای 1953 ایران مداركی در بایگانی اسناد خارجی انگلیس موجود نباشد، با مراجعه به پروندههای امریكایی (پروندههای مربوط به سازمان سیا) میتوان به آن مدارك دست یافت. اما با این حال، باز هم یك مسئله باقی میماند: دقیقاً مشخص نیست كه آیا دولت امریكا تمام اطلاعاتی را كه دریافت میكرد بهطور كامل در اختیار دولت انگلستان قرار میداد یا خیر. آنها میتوانستند این اطلاعات را با انتخاب و به خواست خود به انگلیسیها انتقال دهند. به هرحال، با توجه به این اسناد و مدارك تنها میتوان اطلاعاتی كلی در مورد فعالیتهای امریكا و انگلیس در ایران به دست آورد. روشن است كه این اسناد گویای همه فعالیتهای سازمان اطلاعاتی انگلستان نیست و دلیل آن هم این است كه اسناد مربوط به این سازمان هیچگاه در دسترس همگان قرار نمیگیرد. [بایگانی اسناد وزارت خارجه و بایگانی اسناد سازمان اطلاعاتی دولت انگلستان از یكدیگر مجزاست.] اسناد ام - آی - 5 و ام - آی- 6 دولت همیشه مخفی نگهداشته میشوند و مشمول قانون 25 ساله نمیشوند؛ تنها اسناد وزارتخارجه و اسناد مربوط به وزرای كابینه دولت هستند كه هر 25 سال یكبار فاش میشوند
دولت انگلستان تا چند سال پیش ادعا میكرد كه سازمانهایی باعنوان ام - آی - 5 و ام - آی- 6 در كشور وجود ندارند و در صورت نبودن چنین سازمانهایی، تهیه آرشیوی از اسناد سری آنها نیز ممكن نیست. اما اخیراً دولت اعتراف كرده است كه چنین سازمانهایی وجود دارند و در حال فعالیت هستند. من كسی را نمیشناسم كه به اسناد ام - آی - 5 دسترسی پیدا كرده باشد
فرید مرجایی:
من مطلع شدم كه شما مشغول تألیف كتابی در مورد كودتای 1953 هستید و پس از گذشت چندسال هنوز كار كتاب به پایان نرسیده است. آیا مسئلهای وجود دارد كه زمان اتمام كار را طولانی كرده؟ آیا شما بهدنبال نكات و اطلاعات خاصی هستید و یا فكر میكنید صحبت در این باره خیلی زود است؟
پروفسور آبراهامیان:
موضوع كلی كتاب كاملاً روشن است؛ علت اصلی شكلگیری كودتای 1953 نفت بود و دخالت امریكا در این كودتا هم به خاطر یكسری منافع نفتی صورت گرفت، بنابراین نمیتوان گفت دولت انگلستان بر سر مسئله اتحاد جماهیر شوروی، امریكا را فریب داد و وارد این ماجرا كرد، بلكه امریكا منافع خود را دنبال میكرد و هدف اصلی این دولت، نفت بود. ملیشدن صنعت نفت ایران به همان اندازه كه به زیان انگلستان بود، به زیان منافع نفتی امریكا نیز بود. شركتهای نفتی امریكا از همان ابتدا میدانستند كه جنبش ملیشدن نفت به نتیجه خواهد رسید و متوجه این موضوع بودند كه در صورت موفقیت این حركت، تنها منافع نفتی انگلستان در ایران و كویت نیست كه متحمل خسارت میشود، بلكه منافع نفتی امریكا در عربستان سعودی، اندونزی، امریكای لاتین و دیگر نقاط نیز دچار ضعفهایی خواهد شد و این مسئله از نظر آنها یك فاجعه جهانی بود. بنابراین، شركتهای نفتی از همان ابتدا به كاخ سفید و وزارتامورخارجه امریكا فشار وارد آوردند كه از دكتر مصدق جانبداری نكنند و به حمایت از انگلیس وارد عمل شوند
فرید مرجایی:
آیا شركت "استاندارد اویل" در آن زمان در اختیار راكلفرها بود؟
پروفسور آبراهامیان:
شركت استاندارد اویل در آن زمان ورشكستهشده بود؛ تقریباً تمامی شركتهای نفتی در آن زمان چنین وضعیتی داشتند. برای نمونه، هریمن پیش از سفر خود به تهران برای انجام یكسری مذاكرات و پیش از ترك امریكا، با برخی از شركتهای نفتی ملاقات كرد و به آنها اطمینان داد كه در تهران موضعی اتخاذ نكند و حرفی نزند كه به زیان شركتهای نفتی باشد
فرید مرجایی:
شما در نوشتههای خود آوردهاید كه در گزارش دونالد ویلبر ـ كه در نیویورك تایمز منتشر شد ـ اشاره چندانی به مذاكرات بین تهران، واشنگتن و لندن نشده است. من پس از مطالعه كتاب "همه مردان شاه" نوشته استیون كینزر متوجه شدم كه وی به برخی از این مذاكرات اشاره كرده و در مورد آنها بحث كرده است. به نظر شما همین اشارات و بحثها كفایت میكند؟
پروفسور آبراهامیان:
نگارش كامل تاریخ هیچگاه ممكن نیست، همیشه مطلب جدیدتری پیدا میشود كه از قلم افتاده است. به نظر من، در آن كتاب به برخی از مسائل اصلی اشاره شده اما یكسری مسائل كلیدی نیز از قلم افتاده و اصلاً نامی از آنها برده نشده است. برای نمونه، هیچ اشارهای به اسناد مربوط به قتل افشارطوس نشده است و این به این معنا نیست كه عوامل انگلیس و امریكا در ترور افشارطوس نقشی نداشتند. بنابراین، خبرنگاران امریكایی میگویند ما در اینجا مدركی دال بر قتل افشارطوس نمیبینیم، پس شاهدی هم وجود ندارد كه امریكا در این جریان دخالتی داشته است. اجازه بدهید منظورم را اینطور بیان كنم؛ اگر بتوان به تمامی اطلاعات و اسناد موجود دستیافت، متوجه خواهیم شد كه واقعیت امر كاملاً چیز دیگری بوده است. تمامی اسناد و مدارك از فیلتر نظارتی بسیار دقیقی عبور میكنند و كینزر تنها توانسته به اطلاعات اولیه و سطحی دست پیدا كند
فرید مرجایی:
اگر درست خاطرم باشد، كلینتون به سازمان سیا دستور داده بود كه بسیاری از پروندههای كودتا را از قسمت اسناد طبقهبندی شده خارج كند، منظورم فرمان سال 1995 ریاست جمهوری است، اما هیچوقت این دستور عملی نشد و سازمان سیا هیچگاه اسناد مربوط به كودتای ایران را در اختیار كسی قرار نداد. یادم هست كه بایگانی اسناد سازمان امنیت ملی (وابسته به دانشگاه واشنگتن) برای وادارساختن سازمان سیا به انجام این كار، موضوع را به دادگاه ارجاع داد، نتیجه كار چه شد؟ آیا آنها توانستند به پروندههای سیا دست پیدا كنند؟
پروفسور آبراهامیان:
جریان دادگاه هنوز ادامه دارد و به نتیجه نرسیده است. بهعلاوه، بعد از این ماجرا، یك گروه از تاریخنویسان امریكایی عضو "انجمن تاریخنگاران امریكا" در تلاشاند تا به اسناد طبقهبندی شده سازمان سیا دست پیدا كنند. از زمانیكه دولت بوش روی كار آمد و كنترل نهاد اجرایی كشور را بر عهده گرفت، قوانین شدیدتری برای كنترل تمامی اسناد دولتی و نهتنها اسناد مربوط به ایران، وضع شد. اما، حتی پیش از روی كارآمدن دولت بوش سازمان سیا اعلام كرده بود كه نمیتواند اسناد مربوط به كودتای 1953 ایران را فاش كند، به این علت كه حجم این اسناد خیلی زیاد است و این سازمان نیروی انسانی كافی برای گردآوری همه آنها را ندارد و بهانه آنها در آن زمان همین بود. پس از آن، سازمان سیا دوباره اعلام كرد كه نمیتواند اسناد خود را فاش كند، زیرا بخش اعظم آنها بهطور تصادفی در كودتای دهه 1960 از بین رفته است؛ بنابراین میبینیم كه سیا دو بهانه كاملاً متفاوت برای سرباززدن از افشای مدارك خود ارائه داده است. اما نظر من این است كه قوانین اداری دولت هیچگاه اسناد و بایگانیها را از بین نمیبرد، انجام چنین كاری برخلاف قانون است. من فكر میكنم این اسناد وجود دارند و مقامات دولتی نمیخواهند آنها را فاش كنند و از قوانین اداری بهعنوان بهانه استفاده میكنند. در حال حاضر نیز كه بوش در مسند ریاستجمهوری قرار دارد، هیچ فشاری بر سازمان سیا در این رابطه وارد نمیشود. اما من مطمئنم كه یك روز تمامی این اسناد فاش خواهد شد
فرید مرجایی:
با توجه به اسناد سری وزارت خارجه انگلستان، كه شما آنها را هم مطالعه كردهاید، دولت انگلستان مخالف واگذاری امتیاز نفت ایران به اتحاد جماهیر شوروی در سال 1945 بوده است و علت این مخالفت نیز این بوده كه این واگذاری كنترل ایران بر مسائل نفتی را افزایش میداده و موجب میشده ایران بتواند به توسعه منابع نفتی خود در مناطق شمالی كشور بپردازد كه انگلستان به شدت مخالف این امر بوده است. شركت نفتی انگلیس و ایران حاضر بود با مشاركت هفت شركت دیگر كنسرسیومی تشكیل دهد، اما اجازه ندهد ایران هیچگونه كنترل و اختیاری در امور نفتی داشته باشد، نظر شما در این رابطه چیست؟
پروفسور آبراهامیان:
مسئله امتیازات نفتی شوروی بسیار پیچیده بود. مشكل اصلی انگلیسیها با این امتیاز این بود كه این قرارداد اختیارات بسیاری را به ایران میداد. در این قرارداد، ایران به صورت 50ـ50 سهم داشت كه در آن زمان از نظر انگلستان حتی 45درصد سهم هم خیلی زیاد بود. البته كنترل نفت تا چند سال در اختیار شوروی بود ـ آنها 51 درصد و ایران 49 درصد سهم داشت ـ و این به این معنی بود كه اختیار كامل نفت در دست شوروی خواهد بود. با این حال، در قرارداد ذكر شده بود كه پس از گذشت چندسال اوضاع تغییر خواهد كرد و طبق شرایط عادلانهای كنترل نفت در دست دولت ایران قرار خواهد گرفت و این یكی دیگر از نگرانیهای انگلیس بود
فرید مرجایی:
انگلستان از این مسئله نگران بود كه چنین وضعیتی در مورد عراق و عربستان سعودی نیز اتفاق بیفتد. آیا مسئله عربستان موضوع نگرانی انگلیسیها بود یا امریكاییها؟
پروفسور آبراهامیان:
نفت عربستان سعودی از جمله دغدغههای امریكا بود، زیرا شركت آرامكو امریكا در عربستان فعالیت داشت. عراق و كویت نیز جزء منافع مشترك انگلستان و امریكا بودند و امریكاییها در این كشورها سرمایهگذاریهای كلان نفتی داشتند، اما آنها در مذاكرات خود در مورد منابع نفتی دیگر كشورها نظیر اندونزی و ونزوئلا نیز بحث میكردند
فرید مرجایی:
بسیاری از پژوهشگران، ازجمله مارك گازیوروسكی در نوشتههای خود به این نكته اشاره كردند كه در تابستان 1953، مقامات امریكایی معتقد بودند ناآرامیهای موجود، اوضاع را برای موفقیت حزب كمونیستی (توده) مساعد میكند و دكترمصدق برای جلوگیری از تصاحب كشور توسط شوروی، ناچار است از سمت خود كنارهگیری كند. آیا این مسئله از نظر وقایع تاریخی صحت دارد؟ برخی دیگر از تاریخنویسان مانند مازیار بهروز معتقدند كه حزبتوده آنقدرها هم قدرتمند نبود و سیاستمداران امریكایی بهخوبی به این امر واقف بودند. نظر شما در این باره چیست؟
پروفسور آبراهامیان:
ازجمله اسناد دولت امریكا درباره وقایع سال 1953 كه در بایگانی اسناد انگلستان نیز موجود است، سند جامعی است مربوط به سازمان سیا كه اطلاعاتی در مورد حزبتوده در آن ثبت شده است. در این سند اطلاعات كاملی در مورد حزبتوده درج شده و تحلیل نهایی آنها این بوده كه این حزب فعلاً تهدیدی برای ایران شمرده نمیشود. درواقع استدلال كلی آنها این بوده است كه حزبتوده در سال 1953 (1332) تهدیدی برای دولت ایران نبوده، اما این امكان وجود داشته كه تا چند سال آینده به مشكل بزرگی تبدیل شود و چنانچه دكترمصدق در قدرت باقی میماند، ظرف چندسال آینده این تهدید حتمی میشد. بنابراین، دولت مصدق باید سرنگون میشد. نكته مهمی كه میخواهم به آن اشاره كنم این است كه اگر ما چنین استدلالی داشته باشیم، بسیاری از دولتهای كنونی باید سرنگون شوند
فرید مرجایی:
شما در نوشتههای خود در مورد برنامههای امریكا برای بیثباتكردن دولت مصدق به این نكته اشاره كردهاید كه وزیر امورخارجه انگلیس به دین آچسن (وزیر امورخارجه امریكا در دوران ریاستجمهوری ترومن) اطمینان داده بود كه حتی ضعیفكردن پایههای دولت مصدق نیز احتمال موفقیت یك حزب كمونیست را كمتر نمیكند
پروفسور آبراهامیان:
دقیقا،ً و جالب است كه هرگاه لازم بوده از "تهدید یا ترس از كمونیستها" بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده میكردهاند. بنابراین، هنگامیكه امریكاییها از انگلیسیها تقاضای انجام كاری را میكردند، به آنها میگفتند اگر این كار را انجام ندهید كمونیستها به پیروزی خواهند رسید. انگلیسیها نیز هرگاه لازم میدیدند این حربه را به كار میبردند. اما درباره مورد بخصوصی كه به آن اشاره كردید، متوجه خواهید شد كه هرگاه امریكا قصد متقاعدساختن انگلستان برای انجام مذاكرات با مصدق را داشته، به آنها میگفت كه اگر این كار را انجام ندهند كمونیستها وارد عرصه خواهند شد. واكنش انگلستان نیز در قبال این فریبكاری این بوده است كه "نه، خطری ازجانب كمونیستها وجود ندارد. سعی نكنید ما را فریب دهید، ما از سقوط مصدق واهمهای نداریم، دولت بعدی، هر دولتی هم كه باشد از دولت مصدق بدتر نخواهد بود." من فكر میكنم انگلیسیها نسبت به قدرت سیاسی ایران كه حرف اول را در كشور میزد، واقعبینتر بودند. آنها از همان ابتدا میدانستند كه حزبتوده خطر جدی برای ایران نیست، اما سعی میكردند از این قضیه به نحوی به سود خود استفاده كنند. درحقیقت، مسئلهای كه انگلیسیها نسبت به آن مطمئن بودند، این بود كه آنها میدانستند نسبت به حزبتوده از حمایت بیشتر قبایل ایرانی ـ حمایت نیروی انسانی و تسلیحات بیشتر ـ برخوردار هستند. به عبارت دیگر، در صورت سرنگونی دولت مركزی، قبایل طرفدار انگلیس وضعیت بسیار بهتری نسبت به هر نهضت تندروی شهری دیگر داشتند
فرید مرجایی:
به نظر ملیگرایان و برخی از تاریخنویسان، دكترمصدق تنها به حاكمیت ایران و كنترل نفت نمیاندیشید، بلكه بهدست آوردن اختیارات تام سیاسی دیگری نیز در برنامه كار وی قرار داشته است. انگلستان تقریباً نوعی نفوذ استعمارگونه بر سیاست ایران داشته است. به نظر شما شركت نفتی انگلیس و ایران تا چه حد سیاست ایران را تحت نفوذ خود داشته؟ برای نمونه، در عزلونصب سیاستمداران، وزرا، اعضای مجلس، فرماندهان ارتش و مسائلی از این دست
پروفسور آبراهامیان:
شركت نفت ایران و انگلیس برای ادامه فعالیتهای خود در خوزستان، یكسری احتیاجات اساسی داشت. برای نمونه، باید مطمئن میشد كه شهردار آب مورد نیاز خانههای كارمندان را فراهم كند. در اماكن ضروری جادههای مناسب تأسیس كند و برق مورد نیاز شركت را تأمین كند. برای برطرف ساختن نیازهای زیرساختی نیز این شركت باید رابطه نزدیكی با مقامات محلی برقرار میكرد، یعنی اینكه مقامات محلی باید از میان كسانی انتخاب میشدند كه بتوانند با مقامات این شركت همكاری داشته باشند. بنابراین، نتیجه این امر این بود كه حتی در زمان رضاشاه نیز، انتخاب استاندار، شهردار یا فرماندار با مشورت شركت انگلیس و ایران انجام میگرفت تا افرادی كه مخالف انگلستان هستند در این سمتها قرار نگیرند. از اینرو، در گزارشهای كنسولگری انگلستان میبینیم كه این شركت نفتی رابطه بسیار نزدیكی با مقامات دولتی ایران داشته است و اینگونه عنوان میشده كه این همكاریهای نزدیك به منظور برطرف ساختن "احتیاجات اصلی و پیشبرد صنعت نفت كشور" انجام میگیرد. اما از نظر تهران آن قسمت از كشور جزء اختیارات دولت نبوده و همیشه افرادی بودند كه با انگلستان همكاری میكردند. بنابراین، میبینید كه همیشه استانداران، شهردارها و حتی فرماندهان نظامی، باعنوان همكاران انگلیسیها معرفی میشدند، زیرا مجبور بودند تا حد معینی با این شركت نفتی همكاری كنند
فرید مرجایی:
هنگامیكه دكترمصدق، بعد از نهضت ملیشدن صنعت نفت، بهمقام نخستوزیری رسید، قول پرداخت خسارت شركت انگلیس و ایران را به مسئولان این شركت داد. اما آیا در تاریخ امریكا به چنین مسئلهای اشاره شده است و این مسئله واقعیت دارد؟
پروفسور آبراهامیان:
این اقدام ازجمله مسائل اصلی برای رسیدن به اهداف نهایی بود. مصدق گفت ما سهم عادلانهای به شركت انگلیس و ایران پرداخت خواهیم كرد. اما مسئله اصلی میزان این "سهم عادلانه" بود. مصدق از انگلیسیها خواست مبلغی را پیشنهاد كنند. مبلغی كه آنها پیشنهاد كردند فوقالعاده زیاد بود و به این معنی بود كه حتی اگر ایران نفت خود را با قیمت بازار نیز به فروش میرسانید، 80 تا 100 سال طول میكشید تا مبلغ درخواستی انگلیسیها را پرداخت كند و از نظر انگلستان "مبلغ عادلانه" همین بود. مصدق هرگز حاضر به قبول این توافق غیرمنطقی نبود. درواقع، قصد انگلستان از مطرح كردن این رقم نجومی این بود كه ایران توانایی پرداخت چنین هزینهای را نداشته باشد و به این ترتیب راه مذاكره با ایران را سد كند
فرید مرجایی:
در وقایع تاریخی آمده است كه آیتالله كاشانی كه به شدت حامی مصدق بود و در مراحل اولیه "نهضت ملی شدن نفت" نیز از این حركت طرفداری میكرد، چند روز پیش از وقوع كودتا در این باره به مصدق هشدار داده بود. به نظر شما این نكته صحت دارد كه آیتالله كاشانی در روزهای سرنوشتساز كودتا از تیمسار زاهدی حمایت میكرد؟ همچنین طبق منابع غیررسمی، حزبتوده چند روز پیش از كودتا، با دكترمصدق مذاكراتی انجام داده و از وی خواسته تسلیحات كافی در اختیار مردم بگذارد تا ملت بتوانند در مقابل كودتا ایستادگی كنند. شما در تحقیقات خود با چنین وقایعی برخورد داشتید؟
پروفسور آبراهامیان:
در مورد مسئله اول باید بگویم، امكان دارد آیتالله كاشانی یك نامه اخطارآمیز به مصدق نوشته باشد تا در صورت شكست كودتا خود را از پیامدهای ناگوار آن مصون كرده باشد و به راحتی بگوید "من كه در این مورد هشدار داده بودم." اما در مورد خود نامه اختلاف نظرهایی وجود دارد. مثلاً ممكن است تاریخ نامه دستكاری شده و به عقب برگردانده شده باشد. همچنین در مورد نوع كاغذ استفاده شده و عنوان نامه (سرنامه) مشخص نیست كه آیا واقعاً همان نامه اصلی است یا دستكاری شده است. فكر نمیكنم در این مورد تردیدی وجود داشته باشد كه آیتالله كاشانی در روزهای كودتا از مصدق حمایت نمیكرده است و سوالی كه مطرح میشود این است كه آیتالله كاشانی تا چه اندازه از شاه حمایت میكرده است؟ نظر شخصی من این است كه آیتالله كاشانی از شاه حمایت میكرده، زیرا براساس سندی كه در بایگانی دولت انگلستان موجود است، شاه به محض ورود به ایران (بعد از كودتا) به منزل آیتالله كاشانی رفته و به وی ادای احترام كرده است. شاه در اولین روز ورود خود به كشور كارهای مهم دیگری داشته كه باید انجام میداده، اما این كار وی نوعی وظیفه و تعهد ازجانب او نسبت به آیتالله كاشانی را نشان میدهد و این یعنی حمایت آیتالله كاشانی از شاه و البته باید بگویم كه در سالهای 1953 و 1954 رابطه آیتالله كاشانی با دربار بسیار عالی بود. اما پس از آن این روابط سست شد. بنابراین میتوان گفت از آن تاریخ به بعد آیتالله كاشانی به مخالفت با شاه برخاست. بخصوص بر سر جریان "كنسرسیوم نفت"؛ اما با توجه به حمایت وی از شاه در سال 1953 یعنی زمان وقوع كودتا باید در این مورد نیز تجدیدنظر كرد
نشانههایی مبنی بر واهمه حزبتوده از وقوع كودتایی در كشور وجود دارد. حزبتوده از مصدق میخواست برای جلوگیری ـ یا مقابله ـ با كودتا بین مردم سلاح توزیع كند و به مبارزه ناگهانی با ارتش بپردازد، اما روشن است كه مصدق قصد نداشت چنین راهی را در پیش بگیرد، زیرا از نظر او این امر موجب 1ـ تقویت حزبتوده و 2ـ افزایش احتمال وقوع یك جنگ داخلی در كشور میشد. استراتژی مصدق پیشدستی بر عوامل كودتا، از طریق كمك گرفتن از افسران ملیگرا و استفاده از روابط "حزب ملی" در ارتش بود. اما به نظر میرسد مسئلهای كه كیانوری در مورد آن به مصدق هشدار داده بود، بهوقوع پیوست و این هشدار، فریب و ریاكاری نبود و حقیقت داشته است. اما این مسئله از نظر مصدق قابل قبول نبود
فرید مرجایی:
بله، به نظر میرسد مصدق بهدنبال راهحلی اجتماعی برای حل این بحران بوده، نه راه حلی نظامی. براساس اسناد دولت انگلستان، كه شما نیز آن را مطالعه كردهاید، امریكاییها معتقد بودهاند كه مصدق باید ماهها پیش از به قدرت رسیدن آیزنهاور در امریكا، از كار بركنار بشود، آیا اینگونه است؟
پروفسور آبراهامیان:
بله، من از دیدن این اسناد در بایگانی دولت انگلستان به شدت شگفتزده شدم. من متوجه شدم كه سازمان سیا و مقامات سازمان اطلاعات ارتش انگلستان ام - آی- 6 در مورد كودتای ایران با یكدیگر تبادل نظر میكردهاند، حتی زمانی كه ترومن رئیسجمهور امریكا بود. البته صورتدادن به چنین كودتایی از سیاستهای ترومن نبود، بلكه از سیاستهای خارجی سازمان سیا بود و این اولینباری نیست كه میبینیم سیا، سیاست دیگری متفاوت با سیاست كاخ سفید اتخاذ میكند. آنها به این نتیجه رسیدند كه دولت آیزنهاور بهتر میتواند مقدمات این كودتا را پیش ببرد و معتقد بودند مراحل اولیه برنامهریزی كودتا طی شده و احتمال موفقیت آن را پیشبینی میكردند. اما حتی در دوران ترومن نیز پیش از به قدرت رسیدن آیزنهاور مقامات سازمان سیا با همتایان انگلیسی خود در مورد ترتیبدادن كودتایی در ایران تبادل نظر میكردند
فرید مرجایی:
شما در نوشتههای خود به این نكته اشاره كردهاید كه انگلیسیها در مذاكرات خود با ایران با سوءمدیریت رفتار میكردند و حتی مطبوعات انگلیس دكترمصدق را مسبب شكست مذاكرات میدانستند. اما گزارشهای كنسولگری انگلستان چیز دیگری را نشان میدهد. در این اسناد آمده است كه انگلستان درصدد بود تا به ظاهر نفت ایران را ملی اعلام كند و در معنای كلمه صفت "ملیشدن" را به آن بیفزاید. اما كنترل واقعی آن را در اختیار خود داشته باشد
پروفسور آبراهامیان:
بله، انگلستان به دلایلی نمیتوانست با اصل نهضت "ملیشدن" مخالفت كند، آنها صنایع خود را نیز ملی كرده بودند. بهعلاوه، تا زمانیكه میزان خسارت و یا همان مبلغ عادلانه پرداخت میشد، اصل "ملیشدن" از نظر قوانین بینالمللی كاملاً قانونی و به حق بود. اما آنچه دولت انگلستان میخواست این بود كه ایران بهطور ظاهری و با یكسری كاغذبازیها عنوان كند كه "صنعت نفت را ملی كرده"، ولی كنترل واقعی در دست انگلیس باشد. برای نمونه، شركتهای انگلیسی باید در مورد میزان و زمان تولید نفت در كشور دریافتكننده آن تصمیم میگرفتند. بنابراین، اعضای هیئت مدیره به ظاهر ایرانی بودند، اما تصمیمگیریهای اصلی توسط انگلیسیها صورت میگرفت. انگلیسیها كنترل امور را در دست داشتند و معتقد بودند ایرانیها صلاحیت تصمیمگیری و اداره شركتهای نفتی را ندارند. برای نمونه، اگر ایران تصمیم میگرفت میزان تولیدات خود را 50 درصد كاهش دهد، این اقدام بر قیمت بازار تأثیر میگذاشت و درنتیجه كنترل نفت از اختیار شركتهای نفتی انگلیس خارج میشد و بهطور كامل در اختیار شركت نفتی جدیدی قرار میگرفت كه مزایای آن كاملاً ملی بود
فرید مرجایی:
نظرتان در مورد ریچارد كاتم چیست؟ وی در زمان كودتای 1953 با سیا همكاری میكرد و از اعضای گروه عملیات آژاكس در واشنگتن بود. گفته میشود كاتم بعدها در مورد كودتای ایران احساس پشیمانی و افسوس داشته است. به نظر شما چه چیزی باعث این تغییر حالت شده است؟ همچنین گفته میشود لوی هندرسون، سفیر امریكا در ایران در زمان كودتا، اجازه ضبط خاطراتش را طی مصاحبهای با دانشگاه كلمبیا برای یك پروژه تحقیقاتی بهنام "تاریخ گویا" داده است. آیا شما به چنین مطلبی برخورد كردهاید؟
پروفسور آبراهامیان:
بله، هندرسون دوگونه نوشتههای شخصی دارد. گونه اول همان خاطراتی است كه در مصاحبه با پروژه "تاریخ گویا" وابسته به دانشگاه كلمبیا ارائه داده شد كه مطالب زیادی در مورد كودتای ایران در آن عنوان نشده است. گونه دوم، نوشتههای شخصی اوست كه به ظاهر در كتابخانه خصوصی خود از آنها نگهداری میكند كه من هنوز آنها را ندیدهام. اما یك تاریخنویس را میشناسم كه آن نوشتهها را خوانده و گفته میشود اطلاعات بیشتری در مورد كودتای 1953 در آنها نوشته شده است
در مورد سوال اول شما درباره ریچارد كاتم باید بگویم كه من بارها با او صحبت كردهام و او هیچوقت به من نگفت كه چرا نظرش در مورد كودتای ایران تغییر كرده است. من فكر میكنم علت این تغییر عقیده این است كه كاتم انسان با وجدانی است و عقاید مذهبی دارد. به نظر من او بعد از كودتا متوجه شد رژیمی كه برای آن تلاش میكرده، رژیم فاسدی بوده و از اینكه به خاطر چنین رژیمی آن كودتا را به راه انداخته تأسف خورده است. وی همچنین با قشر متوسط مردم ایران نیز همدلی میكرده و گرایشهایی نسبت به جنبشهای مذهبی در ایران داشته است. او در كل گرایشات مذهبی دارد
فرید مرجایی:
استیون كینزر در كتاب خود آورده است كه رفراندومی كه مصدق برای برپایی هفدهمین دوره مجلس ترتیب داد، بههیچوجه دموكراتیك نبوده است. نظر شما در این باره چیست؟ همچنین در كتاب كینزر اشارهای به روحانیونی كه بهطور غیرمستقیم از كودتا حمایت میكردند، مانند آیتالله بهبهانی، نشده است
پروفسور آبراهامیان:
مسئله حل نشده در اینجا مفهوم "دموكراسی" در آن زمان است. از نظر رژیم آن زمان، "رأیگیری آزادانه" عموماً به این معنا بود كه اشراف، شخصیتهای محلی، بویژه در حومه شهرها و خانها "حقرأی امیری یا خانی" داشته باشند، از آنجا كه آنها بر رعایا و قبایل دیگر كنترل داشتند بیشتر "خانها" و "عمده مالكها" به مجلس راه پیدا میكردند. فكر نمیكنم مصدق با چنین مجلسی موافق بوده باشد. تنها راهی كه مصدق از طریق آن میتوانست نمایندگان مردم را راهی مجلس بكند، برگزاری انتخابات در سطح شهرها بود. درحقیقت، مصدق در سال 1942 اقدامی اصلاحطلبانه در سیستم انتخابات ایران انجام داد كه رأیدادن را برای افراد بیسواد مشكل كرد و اهمیت بیشتری به رأیگیری در شهرها داد و این اقدام، كاملاً اصلاحطلبانه بود. اما در سال 1951 و 1952 نتوانست چنین انتخابات اصلاحشدهای را برگزار كند، بنابراین با تعداد بسیاری رأی از جانب مردم عادی روبهرو شد كه نشاندهنده رأیگیری محافظهكارانهای بود كه نفوذ "خانها" و "عمده مالكها" آشكارا در آن نمایان بود. بنابراین تنها راه باقیمانده برای حل این مشكل برگزاری یك رفراندوم بود
فرید مرجایی:
من در نوشتههای شما به نكته بسیار مهمی برخورد كردم، آیا درست است كه فرمان معروف شاه مبنی بر بركناری مصدق (در 25 مرداد 1332) توسط شخص شاه به امضا نرسیده بود و این فرمان، سندی جعلی ازجانب سیا بود. آیا درست است كه نامه شاه توسط هلیكوپترهایی كه برای عملیات كودتای آژاكس مهیا شده بود به پایگاه اصلی این سازمان در قبرس فرستاده شده و توسط دونالد ویلبر به امضا رسید. به عبارت دیگر "مجوز قانونی" برای انجام كودتا در اصل غیرقانونی و جعلی بوده است
پروفسور آبراهامیان:
من خودم تا زمانیكه مقالات اخیر خود درباره كودتای 1953 را ننوشته بودم، متوجه این نكته بسیار مهم نشده بودم. من گفتوگوهای خود با ویلبر در چند سال گذشته را به خاطر میآورم. البته در آن زمان ضبطصوت نداشتم، بنابراین مدرك مستندی نیز در اختیار ندارم. به خاطر میآورم كه او بارها به این نكته اشاره كرد كه امضای شاه را جعل كرده است. بعدها هنگامیكه كتاب كرمیت روزولت باعنوان "ضدكودتا" را خواندم، دیدم كه او به اوضاع آشفته دربار اشاره كرده و ایرانیها را به خاطر عدم صلاحیت در تنظیم به موقع نامه و تأخیر دو روزه كودتا مقصر دانسته است. پس از بررسیهایی، درنهایت متوجه شدم كه منظور او از آشفتگی اوضاع درباره عدم تمایل شاه به امضای آن نامه بوده است. اگر كودتا شكست میخورد، شاه میتوانست ادعا كند كه نقشی در آن نداشته و امضای او پای نامه نیست. ویلبر در خاطرات خود آورده است: "شاه از امضای فرمان خودداری كرد، اما گزارش داده شد كه ثریا ـ همسر شاه ـ وی را متقاعد به امضای آن ساخته است." و این یكی از حقههای سیا برای كناركشیدن خود از ماجرا بوده است. ما میدانیم كه ویلبر متخصص جعل اسناد بوده است
فرید مرجایی:
او واقعاً متخصص چنین كاری بوده است؟ آیا میتوانید بیشتر در این مورد توضیح دهید؟
پروفسور آبراهامیان:
بله، تخصص اصلی او شناسایی نقاشیها و اسناد جعلی بوده، او با تاریخچه هنر بهخوبی آشنایی داشته و در شناسایی آثار هنری جعلی استاد بوده است و اگر كسی بتواند آثار هنری جعلی را تشخیص بدهد، توانایی جعل آنها را هم دارد. بنابراین، ویلبر علاوهبر اینكه از اعضای سازمان سیا بوده در تاریخ هنر نیز سررشته داشته است و همانطور كه میدانیم ویلبر در آن زمان در قبرس، یعنی پایگاه اصلی عملیات آژاكس برای ترتیبدادن كودتای 1953 مستقر بوده است. در صورت سرباززدن شاه از امضای نامه، آن نامه به قبرس فرستاده میشد تا توسط ویلبر امضا شود. از نظر امریكا، شاه میل چندانی به امضای نامه نداشت و شاه نیز برای خودداری از چنین كاری دلیل و منطق خود را داشت. چنانچه كودتا با شكست روبهرو میشد، شاه میتوانست ادعا كند كه امضای او جعل شده است. گویا در زمان كودتا نسخههای بسیاری از این "فرمان" وجود داشته كه من موفق نشدم حتی یكی از آنها را ببینم
فرید مرجایی:
كنت لاو از نیویورك تایمز، میگوید او را به جایی بردند كه اردشیر زاهدی نیز در آنجا حضور داشت. او میگوید در آن مكان دستگاه تكثیر بزرگی وجود داشت كه نسخههای بسیاری از "فرمان" را كپی میكرد. لاو میگوید از دیدن چنین دستگاه بزرگی در سال 1953 تعجب كرده است
پروفسور آبراهامیان:
خوب، من نمیدانم آیا او از "فرمان" اصلی صحبت میكرده یا فرمان دیگری. چون در آن زمان یك فرمان وجود داشت كه مربوط به عزل مصدق میشد و فرمان دیگری هم بود كه مربوط به انتصاب زاهدی بهعنوان نخستوزیر كشور بود
فرید مرجایی:
شما در نوشتههای خود آوردهاید كه آیتالله بهبهانی، چند روز پیش از كودتا "فتوایی" از جانب آیتالله بروجردی مبنی بر مخالفت با جنبشهای كمونیستی در كشور دریافت كرده است. آیا این فتوا بهطور ضمنی به طرفداری از كودتا تفسیر میشود؟
پروفسور آبراهامیان:
بله، زیرا صدور چینن "فتوایی" آن هم در آن اوضاع و احوال كمونیسم را بهعنوان مشكلی بزرگ و تهدیدی جدی به همه معرفی میكرد و باعث میشد شاه به مخالفت با فعالیتهای كمونیستی برخیزد. در اسناد تاریخی دیگر نیز به صدور این "فتوا" اشاره شده است. اما من خودم هنوز نتوانستهام سند این فتوا را پیدا كنم. بنابراین باید كاملاً در این مورد محتاط بود. نهتنها در گزارش ویلبر، بلكه در بسیاری از منابع دیگر، بهطور ضمنی به این نكته اشاره شده است كه انگلیس سعی میكرده از تمام نفوذ خود برای جلب حمایت روحانیون برجسته از شاه، استفاده كند
فرید مرجایی:
ممكن است در مورد شرایط پیچیده كنسرسیوم نفت، بعد از كودتا توضیحاتی بدهید
پروفسور آبراهامیان:
تقسیم سهام كنسرسیوم به این نحو بود: شركت نفتی انگلیس كه به شركت نفت خام انگلیس، بریتیش پترولیوم، بی پی، تغییر نام داد، 40 درصد، شركت رویال داچ شل 14 درصد، تعدادی از شركتهای نفتی امریكایی 40 درصد و 6 درصد باقیمانده نیز به شركت فرانسوی رسید. نكته جالب توجه این است كه انگلستان به آنچه كه میخواست، یعنی به بیش از 50 درصد سهام دست یافت. زیرا 14 درصد نیز از شركت داچشل سهم میبرد. این شركت (شركت داچشل) بهظاهر در اختیار هلند بود اما درواقع متعلق به انگلیسیها بود. در بایگانی اسناد شركت نوشته شده بود كه دو شركت بی پی و داچشل مانند دو شركت دوقلو هستند كه با یكدیگر همكاری تنگاتنگی دارند و حتی دستمزد كارگران و تكنیكهای مورد استفاده آنها نیز كاملاً مشابه یكدیگر است و هیئتمدیره شركت رویال داچشل و شركت بی پی همواره با یكدیگر تبادلنظر میكنند. شركت رویال داچشل هیچگاه تصمیمی نمیگیرد كه به زیان شركت بی پی یا دولت انگلستان باشد. بنابراین اگر 40 درصد سهم شركت بی پی را به 14 درصد سهم شركت داچ شل اضافه كنیم میبینیم كه در كل، 54 درصد سهام متعلق به انگلستان بوده است
فرید مرجایی:
شما در نوشتههای خود آوردهاید كه تاریخنویسان امریكایی، كودتای 1953 ایران ازجانب امریكا را براساس یكسری "حسننیتها"ی این دولت معرفی كردهاند و سیاستمداران امریكایی همیشه در سیاستهای خود خیرخواه بقیه بودهاند، هرچند كه گاهی دچار اشتباه نیز میشدند. به نظر شما میتوان به نوشته های تاریخی و یا در كل تحقیق در این زمینه اعتماد كرد؟ رابطه بین "آزاداندیشی علمی" و "قدرت" چیست؟ برای نمونه، آن لمبتن كه یك شرقشناس بود، یا زینر دیگر چهره علمی انگلیس، هر دو جاسوسانی بودند كه مستقیماً برای سرنگونی دولت دموكراتیك مصدق تلاش میكردند
پروفسور آبراهامیان:
باید بگویم لمبتن و زینر كه شما از آنها نام بردید، بیشتر بهعنوان چهرههای فعال در سیاست خارجی انگلیس شناخته شده بودند تا در زمینههای علمی. با این حال، در سیستم علمی امریكا خط قرمزی در مورد چگونگی اظهارنظر وجود دارد. روند كار اینگونه است كه غالباً میتوان در مورد تصمیماتی كه رئیسجمهور یا دیگر سران دولتی اتخاذ میكنند، پرسشهایی مطرح كرد و در مورد درست یا غلط بودن آنها و نتایج ناخواستهای كه در پیش دارند اظهارنظر نمود. بهعبارت دیگر، میتوان در مورد نتایج ناگوار و نامطلوب تصمیمگیریها اظهار عقیده كرد. اما همیشه باید اینگونه تعبیر شود كه این نتایج نامطلوب بر اثر "مشاورههای نادرست، اطلاعرسانی غلط و حسابگریهای اشتباه" بهوجود آمده است و توجیه همیشگی این است كه رؤسای جمهور همواره با "حسننیت" تصمیمگیری میكنند. آنها افرادی صادق و درستكار هستند و پیامدهای نادرست به علت نیتهای بدخواهانه نیست. نیت آنها همیشه "خیر" است. چنانچه تاریخنویسی از این خط قرمز عبور كند و بگوید "بداندیشیهایی" پشت این تصمیمگیریها بوده و یا اینكه رئیسجمهور دروغ گفته، از حدود خود تجاوز كرده است. بیان اینگونه اظهارنظرها تنها در مجلات جنجالطلب عادی و معمولی كه خبرهای داغ را پخش میكنند مجاز است. چاپ این اخبار در روزنامهها و مجلههای مطرح و یا در شبكه سی ان ان و مجله نیوزویك ممنوع است و این مرز بین رسانه و فعالیتهای ضدفرهنگی است. از نظر سیاست خارجی تنها چیزی كه حقیقت دارد این است كه سخنان رئیسجمهور همیشه صادقانه و خیرخواهانه است. بنابراین، در مورد كودتای ایران نیز گفته میشود نیت واقعی نجات ایران از چنگال كمونیستها بوده است و اگر كسی بگوید هدف اصلی منافع اقتصادی و مالی بوده، از خط قرمز عبور كرده است. با نگاهی به تاریخ كودتا مشخص میشود كه آنها دروغ میگفتند. حتی بعد از كودتا، رئیسجمهور آیزنهاور گفت این ایرانیها بودند كه در برابر كمونیستها انقلاب كردند و دلیل مخالفت آنها با مصدق نیز همین مسئله بوده است. روشن است كه آیزنهاور یكی از افرادی بود كه اسناد رسمی و دستورات مربوط به كودتا را امضا كرد. بنابراین او بهتر از هركس دیگری میدانست كه این حركت، كودتایی ازجانب سازمان سیا علیه دولت ایران بود. اما همانطور كه میبینید، بهانه آنها این است كه "او (آیزنهاور) از این موضوع اطلاع نداشته است." ما هماكنون نیز شاهد همین بازیها در مورد عراق هستیم. انتقاد از دولت بوش نیز باید در حدود همین چارچوب صورت پذیرد
فرید مرجایی:
در "تاریخنگاری عرفی (متعارف)" آمده است كه امریكا و ترومن بهعنوان طرف سوم مستقل و بیطرف وارد مذاكرات ایران و شركت نفتی انگلیس ـ ایران شدند و سعی در انجام یكسری اقدامات مصالحهآمیز داشتند، اما مصدق بههیچوجه با آنها سازش نكرد. به نظر میسد ترومن (امریكا) طرفدار انگلیس بوده است؛ براساس گفتههای شما شركتهای خصوصی نفوذ بیشتری بر روی سیاستهای دولتی داشتهاند. برای نمونه، كودتای شیلی بهخاطر صنعت مس این كشور و یا كودتای اندونزی بهخاطر لاستیك این كشور بوده است و نمونههای بسیار دیگری كه در این زمینه وجود دارد. ممكن است در این مورد توضیح دهید
پروفسور آبراهامیان:
ترومن از نظر خودش در این جریان بیطرف بود، چون فكر میكرد با پیشنهاد سود بیشتر به مصدق میتواند نظر مساعد او را جلب كند، اما هنگامیكه مشخص شد مسئله اصلی میزان سهم و سود نهایی نیست، بلكه مسئله كنترل صنعت نفت در میان است، دولت ترومن و شركتهای نفتی امریكایی به طرفداری از انگلستان برخاستند و حالا تنها مسئله باقیمانده، چگونگی از سر راه برداشتن مصدق بود. ترومن فكر میكرد میتواند با ترتیبدادن یك كودتا و فشار سیاسی و كمك شاه و مجلس از دست مصدق رهایی پیدا كند، اما سوءنیت امریكا هنگامی مشخص شد كه ترومن هنوز تظاهر به انجام مذاكرات با مصدق میكرد و همزمان واقعه "30 تیر 1331" علیه دولت وی در حال شكلگیری بود. در تمامی كودتاهایی كه در كشورهای مختلف انجام شده ـ در شیلی، گواتمالا، ایران و اندونزی ـ همیشه اینگونه عنوان شده كه "امنیت ملی" در نظر بوده است، اما با نگاهی دقیقتر میبینیم كه منافع اقتصادی امریكا در آن كشورها در خطر بوده است. در مورد گواتمالا ممكن است بگوییم مگر تجارت "موز" این كشور تا چه حد اهمیت دارد؟ اما اگر شركت موز یونایتد فروت نفوذ زیادی در واشنگتن داشته باشد، میتواند سیاست خارجی این كشور را تحتتأثیر قرار دهد. برای نمونه، در مورد شیلی، هنگامیكه برای اولینبار در مورد ترتیبدادن كودتایی در این كشور بحث شد، به نظر برخی از مقامات امریكایی این كشور آنقدرها هم اهمیت نداشت و منافع استراتژیك خاصی برای امریكا بهدنبال نداشت، اما هنگامیكه مسئله نهضت ملیشدن صنعت مس این كشور به میان آمد، امریكا وارد ماجرا شد
فرید مرجایی:
با تشكر فراوان از شما. ما از سخنان شما و مطالبی كه در نوشتهها و تحقیقات شما آمده بود، بسیار بهرهمند شدیم
اشاره: این گفتوگو به صورت اختصاصی توسط مهندس فرید مرجایی با پروفسور یرواند آبراهامیان در نیویورك پیرامون واقعه كودتای 28 مرداد 1332 در 14 خرداد 1384 انجام شده است. با تشكر از مهندس مرجایی كه زحمت انجام این مصاحبه را تقبل نمودند و پروفسور آبراهامیان كه این فرصت را در اختیار نشریه قرار دادند تا از نظرات ایشان بهرهمند شویم
چاپ این صفحه
بازگشت : به بالای صفحه
به صفحه مصاحبه ها