پیام عباس امیر انتظام به مناسبت سالروز ولادت دکتر محمد مصدق

26 خرداد ماه 1395 - آلمان

یاران و همفکران عزیز و هموطنان گرامی ام
ازاینکه فرا رسیدن سالروز ولادت رادمرد تاریخ ایران موقعیتی به یاد ماندنی را برای شما عزیزان فراهم آورده تا گرد هم آئید و در برپایی آئین نکوداشت نام و یاد این مرد بزرگ ، دکتر محمد مصدق سهیم باشید بسیار خرسندم. اینجانب از اینکه می توانم خود نیز چنین فرصتی را مغتنم دانسته و با ارسال پیامی کوتاه به این مراسم ستودنی به نحوی خود را در میان شما عزیزان احساس نمایم بسیار خوشحال و مفتخرم.

شاید مستحضر باشید که در حال حاضر که با شما عزیزان سخن میگویم بیماری های عدیده اینجانب را به غایت دچار ضعف های چندین جانبه نموده است. چنانکه با کاسته شدن چشمگیر انرژی از بسیاری از فعالیت ها مانند گفتگو، نگارش، و سایر کارهای دیگری که نه تنها آرزومند انجام شان می باشم، بلکه پرداختن به آنها را یک ضرورت برای خود می دانم متاسفانه باز مانده ام و این افسوس بزرگ من است زیرا براین باورم که بایستی بیش از اینها به وطن و هموطنانم ادای وظیفه نموده و دیون خود را بهتر از اینها بپردازم. البته با عنایت پروردگار مقدار زیادی از راه را طی کرده ام. اما تغییرات نا خواسته در شرایط جسمانی ام که ناشی از رنج های بسیاری بوده که طی سالها اما با آغوش باز پذیرایشان شدم موجب می شود که ناگزیر بپذیرم که بخشی از آرزوها و رویاها را شاید نتوان محقق کرد.

از ابتدای راه دشواری که خود خواسته برگزیدم، و تا اکنونی که در بستر بیماری قرار گرفته ام مقصد ومقصود همواره برای اینجانب روشن بوده است. در تمام این سال ها دغدغه اصلی من وطن بوده بس; به عبارتی دیگر آبادانی و سربلندی ایران، و بهره مندی هر ایرانی از آزادی فکر و اندیشه، و آموزش و بهره گیری هر هموطن از فرهنگ آزادگی، و متعاقب آن تلاش برای احیای حقوق مدنی خود، و نهایتا امکان مشارکت در تمدن امروزی و پیشرفت های جامعه جهانی همواره گروگیرنده ذهنیت و دلمشغولی های همیشگی من بوده اند. صد البته که از یک دانش آموخته مکتب مصدق عزیز جز این هم انتظاری نباید داشت! اینجانب در سالهای پایانی دبیرستان و در مدرسه دارالفنون بودم که خود را به ناگاه دلباخته یافتم، دلی که در برابر صداقت پیشگی و درعین سیاستمداری این بزرگ مرد و نیز عشق خالصانه اش به این مرز و بوم به یکباره لرزید و نه تنها مرا شیفته بزرگی روح و تواضع خوی و خلقش نمود بلکه در مقابل قدرت ذهنی و بضاعت کلامش نیز بایستی سر احترام فرود می آوردم. در نظر من دکتر محمد مصدق یک اسطوره جاویدان و یک پدیده ستودنی و بی بدیل درعرصه سیاست و تاریخ معاصر کشورمان می باشد. فردی که فقط نامش به تنهایی می تواند منبع شگفت آور انرژی برای هر ایرانی ای باشد که مصمم به بر خاستن و ساختن دوباره وطن است. هر ایرانی که باید آگاهانه یاس و نومیدی را کنار زند وبا عدم پذیرش هر گونه بن بستی تلاش نماید تا راهی یابد یا راهی سازد.

...و چه زیبا تاریخ قضاوت می کند: ایران در دوران معاصر تجربه غرور آفرین حضور دکتر محمد مصدق را در کارنامه سیاسی خود با افتخار به ثبت رسانیده است. لذا با اطمینان میتوان اذعان داشت که، به رغم سپری شدن نسل ها، هنوز هم نام و افسانه محمد مصدق در دل و ذهن هر ایرانی بر نمی انگیزد جز حس احترام ، ستایش و غرور و نیز حسرت نبودن در آن روزگاران را.

حال مقایسه کنید او را با سایر چهره های تاریخ سازی چون آدولف هیتلر: یک ابر قدرت توتالیترو یک ناسیونالیست تمام و کمال که تمامی هدفش ساختن آلمانی قدرتمند و در راستای سربلندی هر ژرمن در جهان بود، آن هم به هر قیمتی که باید هزینه می شد. با استناد به تاریخ معاصر اروپا، و جهان، اینکه هیتلر توانست با بهره گیری از کاریزمای حیرت آور، اما جنون آمیز، خود آلمان مقتدر را ساخته و نه تنها ارتش بلکه صنایع هوایی، دریایی و زمینی آن را در جهان آن زمان زبانزد کرده، و طی دوره ای تسلط این کشور را بر قاره اروپا امکان پذیر نماید واقعیتی است مسلم و غیر قابل انکار. اینها حقایقی هستند که نه می توان نادیده گرفت و نه کتمان کرد. ولی پارادکس در همینجا نهفته است: اگر از قضاوت تلخ تاریخ هم بگذریم آیا جنبه های سیاه کارنامه سیاسی-اجتماعی آدولف هیتلر هرگز خواهد گذاشت حتی یک ژرمن بتواند امروزه با غرور و سرفرازی از موفقیت ها و عملکرد پیشوای خود در دوران نازیسم سخنی به زبان آورد!؟ از نظر من آنها به دلیل ظلم های وارد شده به انسان های بی گناه همچنان شرمسار و بدهکار به تاریخ بشریت می باشند.

به نظر اینجانب یک عامل اصلی در تفاوت بین تاریخ سازان جوامع بشری بدون شک ماهیت ذات آنها و انعکاس آن در عملکردهای فردی شان نهفته است . این خصوصیات فردی انسان ها است که بعدها دیکته کننده اعمال و رفتار آنها در عرصه های سیاسی و اجتماعی کشورشان می گردد. در گذر تاریخ و پیرو پیدایش جوامع بشری فقط نام است که ماندگار می شود آن هم یا به نیکی و یا به بدی. لذا زمانی که ما به عنوان یک ایرانی تاریخ گذشته خود را مرور کنیم خواهیم دید که خوشبختانه هستند بزرگ مردانی که تا به امروز نیز بتوان نام آنها را با افتخار و سربلندی به زبان آورد. مردانی که هر یک در دوره های تاریخی خود توانستند به خوبی حافظ آبروی ایران و ایرانی در تاریخ جهان باشند. پیشوای نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق نیز یکی از این دولتمردان است که نام نیکش همچون ستاره ای در آسمان تاریخ ایران همواره خواهد درخشید. اینجانب به عنوان یک ایرانی تا هستم به او می بالم زیرا که او فراتر از یک نام نیک است: مصدق ورزیدن عشقی است عاری از هر گونه توقع، یک راه بی پایان است، مصدق یک باور است، یک مکتب انسان ساز است، یک آئین است که منِ نوعی تا آخرین نفس پیرو آن خواهم ماند با این امید که بتوانم مناسکش را آنطور که باید، و تا رمقی هست، به درستی به جا آورم.

در هر حال ضمن آرزوی سلامت و توفیق روز افزون برای هر یک از شما عزیزان وفادار به راه مصدق این پیام را با یک آرزو به پایان می رسانم:

اینکه بیشتر از این شاهد پایمال شدن خون انسان های بی گناه نباشیم، جای جای جهان، و بخصوص منطقه به خون کشیده شده خاورمیانه، دیگر محل تاخت و تاز وحشیانه و جنون آمیز مزدوران از خدا بی خبر قرار نگیرد. خداوندا، دیگر بس است. بر من روا مدار که بیش از این، و در این برهه از زمان که قرن ها از دوران بربریت میگذرد، همچنان شاهد مرگ تاسف بار انسانیت و رشد بی رویه ظلم درمیان جوامع بشری باشم. دیگر از ستیز انسان ها با یکدیگر گریزانم و از ریخته شدن روزانه خون هزاران هزار بنده ای که خود آفریده ای در رنجم. از آوارگی بی پناهان و مشاهده استیصال و نومیدی انسان ها، تا به این حد که سر نوشت خود و اطفال بی گناه خود را به دست امواج بی رحم و خروشان دریاها می سپارند، دیگر تابی برایم نمانده است. از وقوع تلفات ناشی از فقر و گرسنگی و افزایش افعال جنون آمیز و ناهنجاری های افسار گسیخته، بخصوص در میان جوانان به واقع مانده ام!. من از نامردمی ها دیگر خسته ام!.


عباس امیر انتظام <



بازگشت :   به بالا      به صفحه قبل