تــشــنگانـــرا زغـــم مـــاتـــم
احــــرار شـهـيــد شربت
از خـون دل و جرعه زآب بصر است
مـــــــادر زار وطــــن را زدلازاري
خـــصـــم در
عــزاي پسران جــامـــه مـــاتــم بهبر است
اي بســـا زن كــــه دل افسرده به
ماتمگه شوي وي
بسا مـــام كــــه نـــالنده بـه داغ پسر است
بـــس پـــدر نـــالـــه زنـــــان
بهر گرانمايه پسر بس
پسر مويهكنان (1) بهر گرامـي پدر است
اي بســا پـــاي، كـــه در دشت محن
مانده زراه وي
بسا دست، كه درحسرت ياران بسر است
×××
طــــي اعصار و قــــرونست چنين ياوه
مگير اين
شب و روز كه اندر پـي هم درگذر است
آنچـــه گــــرديده رقم در صفحات شب و
روز ضبطِ
آن مــعنـــــي تــاريـخ حيات بشر است
ليك روزان و شبـــان جـمله نه چون
يكدگرند قـــدر
اين يك دگر و پايـه آن يك دگر است
اي بــــسا روز كـــه تا شـــامگهان
كــــار بشر طلب
روزي و گــِــــردآوري سيم و زر است
اي بــــسا شام كـــه تـــا صبحدمـان
شيوه خلق راندنشهوت
وآسايش و خوابست وخـور است
بــــاشد اوقـــات دگـــر نيز
بـــــــدوران حيات كـــه
در آن جــمـله پـديدار، هزاران اثـر است
چــــه بـــسا روز كــه سرفصل تواريخ
و سير چـه
بـسا شب كه سرآغازِ عجائب صور است
چــــه بـــسا روز كــه پرورده دامان
قضاست چــه
بــسا شب كــه خود آبستن طفل قدر است
هست از آن جـمـلـه ايــام يــكــي (سييم
تير) كـــه
بـــــه تاريخچهي نهضت ما مشتهر است
در چنين روز كه خود روز «قيام ملي»
است راز
قـــومــيـــت و مــلـّـيت مـــــا مستتر است
در چــنــيـــن روز بـــــه جانبازي
مردان دلير بـــــر
تـــــن ملت مــــا خلعت فتح و ظفراست
در چـنـيـن روز بـه يك جنبش و پيكار
خطير نهـــضت
مـلـــي ما رسته(2) زدام خطر است
در چــنــين روز شد از خـون جوانان
تضمين كـــه
بـــــه گيتي سند نـهـضت مــا معتبراست
در چــنــيـن روز هم از خون جوانان
سيراب نـــخـــل
آزادي و آبـــادي ايــن بوم و بر است
در چـــنــين روز خروش و غضب خلق رشيد لــــرزه
افـــــكـــن بـه تن دشمن بيدادگر است
×××
شـــد بــــه يـكـباره تــبـه، نقشه
پارينه خصم كهبهنيرنگ
وفسون درهمهعالم سمر(3) است
از دوصد نقشه كهخود دشمننهضت پرداخت گفت
تــغــييــر حــكومــت زهمه سادهتر است
دولت مــلــي اگـــر روي گـــذارد
بــه سقوط دفع
نهضت نهچنانسخت كه بسمختصر است
ليك بــس غــافل از آن بود فرو مايه
حريف كآنــهمه
كــوشش و تــــدبير، هبا و هدر است
روي كــار آمـــد از آن نقشه يكي دولت
شوم كـــه
زخلقش هـمه دشنام و هجا پشتسر است
ملت مــا كـــه چنين ديد برآشفت و به
خويش گفت
هنگام ستيز است و گه كـّـروفر(4) است
گفت پـــذرفتن تــحميل حــكومت
زحــــريف نــــه
بـــرازنــــده يـــك مــلـت والاگهر است
كـــرد مــــردانـــه بـــــه روز سيام
تير قيام آن
قـــيامــــي كه بدو قيمت يك قوم، در است
كـــــوفت با مشتگران بر دهن هرزه
درآي كايـن
مجازات سبك مغزيهرخيره سر است
واژگـــون كـــرد چنان پـــايــه
تحميل كز آن كـــاخ
ســــالاري دشمن همه زير و زبر است
در بـــر تير بــلا سينه سـپـر كـرد و
رواست كه
بــــه يـــاد «سيام تير» كنون مفتخر است
پـــــاي افشرد دلــيرانه چـو «رستم»
به نبرد تا
نشان داد كه او را گهر از«زال زر» است
كـــرد روشن كـه نه بازيچه هر بيپدريست آنـــكه
فــــرزنــد نياكـــان فروزنده فـــر است
خـــم نـــگردد كــمـــر ملت مــا در
بر خصم زآنكه
خود وارث شمشير و كياني كمر است
كــشــوري كـــز افـقـــش نــــور
شهامت تابيد ايــمـــن
از دسترس لــطمه شمس و قمر است
×××
پـــار يـــاد آور و «ميدان
بهارستان»(5) بين كـــانـــدر
او جمع زاحرار، هزاران نفر است
گــــرم تــــابيده چــــنان پــرتو
سوزندهي مهر كــــه
گـــــدازنـــده انسان و گياه و حجر است
ونــــدر آن صحنه جــــوانان
بــــــرومند وطن قد
بـــرافـراشته هر يك چو تناور شجر است
هـــر يكي را به كف اندر سر وبي تيغ
وسلاح نـــه
ز ســــرنيزه محابا نه زتيرش حذر است
تـــــيــــر، بــارنده بمانند تگرگ
از همه سوي تيغ،
رخشنده چو برق ازافق شور و شر است
نـــــوجـــــوانان وطــــــن، بسته
كمر بهر قيام در
ره تـــيــــر بــــلا سينه آنــــــان سپر است
ايــــن شود كشته و آن در پــــي او
حمله كنان آن
شود زخمي و ايـــن ازپس او رهسپر است
ايــــن بــــه راه وطـــــن از فيض
شهادت آگاه وآن
بـه پاس وطن از راحت تن، بيخبر است
اين بــــه ميدان غـــزا همچو يكي
شرزه پلنگ وآن
بههنگام غضب، همچو يكي شيرنر است
اي بسا قامت مـــوزون كه به خونغلتد
وخاك وي
بـــــسا چهره گلگون به كف رهگذر است
اي بساخون كه دراين صحنهروان گشتهنوز رنگ
خون، جلوه فزاينده به ديوار و در است
الــــغرض هــمت مــــــــردان وطن
كرد پديد آنــچـــه
شايستهي يـــك ملت نيـكو سير است
تــــــا شود كــــور هــــرآنكس كه
نيارد ديدن گوش
افــلاك از ايــن غـلغل مردانه كر است
تـــــا كند درك حــــيات ابــــدي
ملت و ملك نهضت
خـلق به از جستن آب خضر(6) است
از مــــــن اكنون بــــه شهيدان وطن
باد درود كـــه
روان همه از فيض خـــدا بهره ور است
زآنــــــكـــه شد مستقر از همتشان
نهضت ما روح
آنـــان بـــــه گلستان جـنان، مستقر است
شــــجـــر نهضت مــا سايه فكن باد
«اديب» كـــــــه
ورا نـعـمت آزادي ايــــران ثمر است
اديب
برومند
1 ـ مويه كنان: گريه كنان.
2 ـ رسته: رها شده.
3 ـ سمر: افسانه
4 ـ كر و فر: جنگ و گريز قهرمانانه
5 ـ ميدان بهارستان : ميدان جلوي مجلس شوراي ملي است كه در تهران بزرگترين
صحنه تظاهرات مخالفان حكومت قوام در روز سيام تير ماه 1331 بود و عده زيادي از
طرفداران مصدق با حمله سربازان ارتش به شهادت رسدند.
6 ـ آب خضر : آب بقا كه بنا به روايات مذهبي خضر از آن نوشيده است.
يادداشت مربوط به سيام تير
پس از گشايش دوره هفدهم مجلس شوراي ملي و آمادگي مجلس بر طبق
قانون كابينه جديد بايستي به مجلس معرفي ميشد. از اين رو دكتر مصدق از نخست وزيري
استعفا كرد و با راي تمايل مجلس بار ديگر از سوي شاه مامور تشكيل كابينه گرديد. وي
در معرفي وزيران از شاه درخواست كرد كه وزارت دفاع را به عهده او گذارد و چون اين
درخواست مورد پذيرش قرار نگرفت مجبور به استعفا گرديد.
پس از استعفاي مصدق و قبول آن از سوي شاه، نسبت به نخست وزيري
ديگري از مجلس راي تمايل خواسته شد و با زمينهچينيهاي اسرار آميز قبلي از 42 تن
از نمايندگان حاضر در جلسه 40 نفر به زمامداري احمد قوام «قوام السلطنه» راي تمايل
دادند و شاه كه از حكومت دكتر مصدق دلخوش نبور قوام را در 27 تير ماه 1331 با
عنوان جناب اشرف - كه چندي پيش از وي بازپس گرفته بود- به تشكيل كابينه ماموريت
داد.
احمد قوام پس از قبول زمامداري براي قدرتنمائي و هموار كردن
جاده حكومت خود اعلاميه تند و بلند آهنگي منتشر كرد كه حكايت از تصميم وي در پيش
گرفتن روش تازهيي درباره مسئله نفت و برخوردي تند با احساسات عمومي ضد بيگانه
داشت.
قوام در فكر تشكيل دولت خود بود كه يكباره خشم عمومي همچون
طوفان زلزله خيزي در مخالفت با وي و هواداري از مصدق در تهران و اكثر شهرهاي ايران
اوج گرفت. از صبح روز سيام تير تهران شاهد تعطيل عمومي و گردآمدن چندين هزار تن
مردم از خود گذشته بود كه با فرياد «يا مرگ يا مصدق» به ميدان بهارستان كه در آن
بنا به دستور حكومت نظامي چندين تانك و زرهپوش مستقر شده بود روي آوردند و به
مخالفت با حكومت قوام مردانه تظاهر نمودند. نظاميان نخست تيراندازي هوائي كردند
ولي چون قيام كنندگان رشيد متفرق نشدند، تيراندازي به سوي آنان آغاز شد.
اين برخوردها بعد ازظهر سيام تير شدت بيشتر يافت، در آن هنگام
صحنههاي خونين بهارستان و اهميت انقلاب مردم، با تلفن توسط نمايندگان جبهه ملي
براي شاه تشريح شد و چندتن از آنان پيش وي رفته عزل قوام را خواستار شدند. در ساعت
پنج و نيم بعد از ظهر خبر استعفاي قوام توسط مهندس احمد رضوي نماينده جبهه ملي در
ميدان بهارستان به گوش مردم رسيد.
در روز 31 تير نمايندگان مجلس در جلسه خصوصي حاضر شدند و از 64
نفر عده حاضر 61 نفر به زمامداري مجدد دكتر مصدق راي تمايل دادند. در تشكيل اين
كابينه شاه مجبور شد سرپرستي دكتر مصدق را در وزارت دفاع ملي بپذيرد.
قيام سيام تير به موجب ماده واحده در جلسه فوق العاده مجلس شوراي
ملي در دوم مردادماه 1331 به عنوان «قيام مقدس ملي» و شهداي آن روز به نام «شهداي
ملي» شناخته شدند.