نوشتار داريوش فروهر در رثای مصدق بزرگ
١٤ اسفند ١٣٥٧
اعتقاد من
به اعتقاد من كه هنوز و همچنان سرباز كوچكي در سپاه مصدقم ، مصدق صداي رساي تاريخ بود؛ تاريخ درد، تاريخ فشار، تاريخ سوگ
مصدق فشردهء خواستهاي يك ملت و چكيدهء آرزوهاي سركوفتهء همهء ملتهاي ستمديدهء جهان بود
مصدق فريادي بود از ژرفاي قرنها ، از ژرفاي تاريخ و در پيوند با همهء تاريخ
مصدق صخرهء غول پيكري بود كه تكيه بر خاك ميهن داشت و زيرساخت استواري بود براي هر جنبشي كه پس از او پديد آمد
بسياري از جنبشهاي بزرگ استقلال طلبانهء ملتهاي زير سلطهء استعمار ، همچنين جنبش بيكران كنوني ملت ايران بر گردههاي پيرمرد جوان انديشي چون او پيريزي شده است
مصدق سنگ فرسايشناپذير بناي تاريخ است و ستبرترين حلقه از زنجير رهائيبخش ملتهاي جهان
مصدق يك خاطرهء بيمرز است براي ملتي كه هميشه بخش بزرگي از نيروي درهم كوبنده و سازندهء خويش را از خاطرههاي عاطفي و تاريخي كسب ميكند
اما آنچه به مصدق شوكتي حماسهوار ميبخشيد ، تنهايي او بود
مصدق به راستي يك صداي تنها بود، يك صداي بسيار بلند ، يك غرش رعدآسا اما تنها . مردم هنوز آن گونه نجوشيده بودند كه در انقلاب جوشيدند
مردم هنوز شناخت درستي از زورمندي استعمار و توانمندي ملي خويش نداشتند و اين دو نيرو را همسنگ و همتراز نميديدند
قهر ملي هنوز به اين حد از رشد و تشكل نرسيده و هنوز بيپروايي را نياموخته بود
ضرورت وحدت در خشم ، در خروش و در پرخاش هنوز اين گونه احساس نميشد
موج جماعتي كه او را همراهي ميكرد و با او همصدا ميشد ، در برابر طغيان كثرتي كه به انقلاب اسلامي ملت ايران پيوست ، بسيار ناچيز بود
يكپارچگي امپرياليستهال در عصر او چنان بود كه روسها به آساني با انگليسيها و امريكاييها كنار ميآمدند و پيمان درهم شكستن هر جنبش استقلال طلبانه و آزاديخواهانه را به آساني صحه ميگذاردند
مصدق نه يك قلهء سر به فلك كشيده كه يك رشته ستيغهايي از پايداري بود، جنگلي انبوه از ايستادگي ملي در فرو دست كوهپايههايش
مصدق چنان بر پيكر استعمار كوبيد كه آن را از چند سو شكست. پس از او، استعمار هرگز نتوانست براستخوانهاي بند خوردهء خويش تكيه كند و نتوانست فخرمندانه نعره برآورد كه بر همهچيز چيره است و چيره خواهد ماند
يكي ميبايست بيايد و بر حصارهاي قلعهء جادويي استعمار بكوبد و شكافي در آن پديد آورد ، مصدق همان كس بود كه چنين كرد
از آن شكاف به درون نگريستن و واقعيت را ديدن كه اين حصن حصين فقط ديوار كهنهاي است و نه چيزي بيشتر ، كاري بود كه پس از مصدق شدني مينمود
ما هنوز مصدق را از پس پرده ميبينيم و اين چه اندوه بزرگي است براي ما
او يك تجربهء نو، يك حركت نو و يك قرباني نو در پيشگاه تاريخ بود .
چاپ این صفحه
بازگشت : به بالای صفحه
به صفحه قبل