ایران امروز:
آقای كاخساز چطور شد به فكر برگزاری مراسم بزرگداشت دكتر محمد مصدق افتاديد؟
ناصر کاخساز:
حقيقت اين است كه پيشنهاد آقای سليمی مثل جرقهای كه به خرمنی افتد ،
اشتياق به اين اقدام را شعله ور كرد. مصدق در ايران علامت دموكراسی است.
دموكراسی در تمام تاريخ ٢٥٠٠ ساله ايران تنها يكبار آنهم توسط او پياده
شده است. ديگران يا با آن مخالف بودهاند يا تنها حرف آن را زدهاند.
ایران امروز:
اين مراسم آيا صرفاً بزرگداشت دكتر مصدق بمثابهی
يك چهره تاريخی است يا در عينحال بازگشت به حافظهی تاريخی ايرانيان به
قصد بازيافت بخشی از آن بنابر ضرورتهای امروزين است؟
ناصر کاخساز:
جنبش ملی يك كتاب سه جلدی است : جلد اول انقلاب مشروطه ، جلد دوم نهضت
ملی، جلد سوم جنبش مدرن ملی، كه اختصاراً به آن «جنبش ملی» میگوئيم ؛ و
پیآمد به بنبست رسيدن ارزشهای اعتقادی و بسته بندی شده است.
ارزشهای اعتقادی در دو فضای سياسی داخل و خارج از كشور متفاوتاند: در
خارج جنبش چپ مخاطب عمدهی جنبش روشنگری است. در داخل، ساخت بسته و سنتیِ
اعتقاد مذهبی بايد باز شود. در هر دو فضای سياسی تضاد عمده همچنان تضاد
ميان سنت و مدرنيته است. با شناخت عمده بودن اين تضاد است كه درستی يا
نادرستیِ سياستهایِ ائتلافی روشن میشود. در داخل، ساختهای بستهی مذهبی
زير فشار واقعيت و نياز جامعه به پيشرفت، آسيب پذير شدهاند. و از اين راه
زمينه رشد جنبش ملی گسترش يافته است. جنبش چپ در خارج ولی يك پايش در
گذشته و پای ديگرش در هواست. در واقعيت تاريخی اروپا نمیزيد و از حركت
تاريخی واقعيت در ايران نيز بسيار دور است. برای همين است كه با دموكراسی
غريبه است و مصدق و جنبش ملی را نمیشناسد. درازای عمر خفقان در دو رژيم
به اندازهای است كه برای اين كه ذهن تصويرهائی از دموكراسی دولت ملی
سالهای بيست و نه – سی و دو و تجربههائی از نيمه دموكراسیِ سی و نه -
چهل و دو داشته باشد، بايد آدم دستكم شش و نيم دهه عمر كرده باشد. بعد از
آن سراسر خفقان است و جنبش چپی كه مولود آن و واكنش عصبی به آن است. سكوت
سرد او را در برابر مصدق و جنبش ملی با اين شناخت بهتر میتوان درك كرد.
ولی نبايد با اين سكوت، بخاطر مصلحت سياسی، سازش كرد؛ بلكه بايد آن را به
يك موضوع روشنگری تبديل كرد.
هم اكنون تجزيهی ايران در دستور روز سياستهای بيگانه قرار دارد. و
دوستان نادان میتوانند، با بیتفاوتی به نهضت مصدق و جنبش ملی و با
چپگرائی اعتقادی به وقوع فاجعهای كه وحدت ايران را در خطر قرار میدهد
كمك كنند. تنها نسخهی نجات ايران در اين موقعيت حساس، نسخهی امروزی
شدهی جنبش مصدقی است. هنگامی كه حتی كلينتون از اشتباه آمريكا و نقش آن
در محروم ساختن مردم ايران از دموكراسی سخن میگويد، حيف است كه خود ما به
مصدق و جنبش ملی با سكوتی سرد واكنش نشان دهيم. اين عقيده كه مصدق فرازی
تاريخی بوده است و گذشته است، پی آمدش نفی وجود بستری ملی و تاريخی برای
جنبش طرفداری از دموكراسی و حقوق بشر در ايران است؛ كه در اين دنيای پر
خطر، منافع ملی ايران را حفظ كند. حقيقت ولی غير از اين است. ايرانيان تا
آن حد هوشمندی دارند كه با وفاق بر جنبشِ ملیِ مدرنِ فراساختاری، به
دموكراسی جهانی در ايران چهرهای ملی و تاريخی بدهند و از اين راه زمينهی
تجزيهی اين كشور بزرگ و صاحب فرهنگ را منتفی كنند
ایران امروز:
در ميان جمع تدارككنندگان مراسم بزرگداشت، علاوه
بر چهرههای ملی ، به اسامی افرادی برمیخوريم – مثل خود شما – كه از
كوشندگان با سابقهی چپ ايران بودند. حضور اين كوشندگان در برپاداشت اين
مراسم را چگونه میتوان توضيح داد؟
ناصر کاخساز:
واژهها و نامها در فرهنگ سياسی تا جائی اعتبار دارند كه مضمون روشنی را
به مخاطبين خود ارائه دهند. واژه چپ در اين زمان بيشتر حامل ابهام برای
مخاطبين خود است. از طرف ديگر واژهها و نامها هنگاميكه مانع ارتباط
گسترده انسانی میشوند، كارآيی شان نيز محدود میشود
چپ مسئلهی خصوصی، درونی و تاريخی يك سوسيال دموكرات است. اگر لازم شود از
اين متافيزيك دفاع میكند. ولی مردم آنرا نشنيده میگيرند. به سوسيال
دموكراسی رأی میدهند نه به چپ. و دوست دارند با مضمون اجتماعی چپ بدون
نام آن رابطه برقرار كنند
اين روانشناسی مردم در رابطه گرفتن با سوسيال دموكراتهاست. روند فرهنگ
سياسی با رشد فرهنگ عمومی به گونهای فزاينده در حال نام زدائی شدن است
نامهای سياسی در روند مدرن شدن سياست ، اول نسبی میشوند و سپس كاربرد
عمومی خود را از دست میدهند. چراكه كمكی به آميزش انسانی نمیكنند و تنها
اختلاف بر سر هيچ را میگسترانند. مسلمانانی هستند كه مسلمانان ديگر را به
مسلمانی قبول ندارند ، چپهائی را هم میشناسم كه چپهای ديگر را راست
میدانند! پس چه كسی میتواند با اطمينان بگويد كه چپ يا مسلمان است؟
زندهياد پاكنژاد خطر اعدام يا حبس ابد را پذيرفت و در دفاعيهاش نوشت
"من ماركسيست لنينيستام." همان هنگام كمونيستهای معتقد او را كمونيست
نمیدانستند. اكنون من نيز میگويم كه او هرگز ماركسيست لنينيست نبود. فكر
میكنم خود او نيز اگر میبود همين اعتقاد را در بارهی خود میداشت
چپ، مثل هر مفهوم اعتقادی ديگر، يك مفهوم غير قابل اثبات است. بهمين دليل
رابطهی من با آن رابطهای عاطفی است. با علم، كه قابل اثبات است رابطهای
عاطفی نمیتوان گرفت. پس دفاع استدلالی از چپ، مثل هر مفهوم اعتقادی ديگر،
«عمل هجو» است. آدم كه به اين استدلال میرسد آمادگی میيابد كه نقص چپ
بودن را در ظرف بزرگتری به كمالی نسبی ارتقاء دهد. اين ظرف «جنبش ملی»
است. اگر بخواهم چپ را اثبات كنم به قلمرو يا به فضائی وارد میشوم كه در
آن يك مسلمان تلاش میكند اسلام را اثبات كند،. يعنی من با آن مسلمان با
هم وارد قلمروی از «غيرقابل اثباتها» میشويم ـ قلمرو متافيزيك ـ من به
اين مفهوم غيرقابل اثبات علاقه دارم و آنرا، يعنی تاريخ چپ را، ترك
نمیكنم. ولی در پهنه حركت اجتماعی من آنم كه در عمل نشان میدهم و مردم
مرا در پاسخی كه به نيازهای آنها میدهم ، میشناسند. يعنی من ترجيح
میدهم مردم مرا در دفاعی كه از ارزشهای عمومیتری میكنم بشناسند. ضمن
اينكه بفضای متافيزيكی خودم كه برمیگردم همچنان يك چپم. يعنی چپ به يك
مسئله درونی در زندگی من تبديل شده است و بنابراين نمیتوانم در برابر كسی
كه از چپ بودن تعريف ديگری دارد به منازعه برخيزم
پس در پهنه حركت اجتماعی كه متضمن وفاق درونی با ديگران است ، تا آنجا كه
ممكن است از پهنه متافيزيكیام بيرون میآيم. مردم را نيز مستقل از حوزه
متافيزيكی كه در آن بسر میبرند دوست دارم.
در يك كلام، برای عمومی كردن حركت اجتماعی و سياسی در سراسر ايران، چپ كم
، تنگ و ناقص است. به اين خاطر من آنرا سوسيال دموكراتيك میكنم و از اين
راه به جنبش ملی وارد میشوم و ارزشهای آن را با عدالت اجتماعی كه يك
مضمون انسانی است ، تعميق میكنم تا مشكل خودم را با مفهوم چپ كه برای من
گزير ناپذير شده است حل كنم
يعنی من به محض اين كه چپ را ناقص، نسبی و مدرن كنم، در مضمون، سوسيال
دموكرات میشوم. و به محض ورود به اين قلمرو يك شهروند جنبش ملیام
ایران امروز:
شما مدتهاست كه در نوشتههای خود از "جنبش ملی"
يا "گفتمان ملی" به عنوان يك ضرورت تحولساز اين دوره سخن میگوييد. چه
رابطهای ميان اين بحثهای شما و بزرگداشت دكتر مصدق وجود دارد؟
ناصر کاخساز:
مدتهاست كه جنبش ملی اشتغال گسترده ذهنی من است. دقيقاً نمیدانم از چه
زمانی، ولی حدود ٩ يا ١٠ سال پيش ، در واشنگتن و تگزاس، زير عنوان «رد پای
جنبش ملی» سخنرانی داشتم كه از جمله در مجلهی علم و جامعه و روزنامهی
ميهن چاپ شد. و حدود شش سال پيش نيز در شهر كلن سخنرانی داشتم كه در آن به
تفصيل به جنبش ملی پرداختهام و در نشريه پيام ايران چاپ شده است.
خوانندگان علاقمند شما میتوانند به اين منابع مراجعه كنند