مصدق
بزرگمردی سیاسی و كارشناسی عارف
مهندس لطف الله میثمی
برگرفته از سایت نشریه نامه
این نوشتار، متن سخنرانی مهندس لطفالله میثمی است كه به مناسبت "یكصدوبیست و سومین سالروز تولد دكترمحمد مصدق" در تاریخ 29/2/1383 بر سر مزار آن بزرگوار در احمد آباد (آبیك) ایراد شده است. در این سخنرانی مهندس میثمی به بیان خاطراتی از دكترمصدق میپردازد و از او نهتنها بهعنوان یك سیاستمدار، بلكه بهعنوان مردی عارف و نیز استراتژیست نام میبرد. باشد كه رفتار و كردار آن مرد بزرگ را سرمشق و الگوی خود قرار دهیم
مدعی خواست كه آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
با تشكر و قدردانی از گردانندگان و هیئت امنای آرامگاه مصدق، كه اینجانب را در مراسم یكصد و بیست و سومین سالروز ولادت دكترمصدق دعوت نمودند؛ وقتی شنیدم كه مرا بهعنوان سخنران چنین یادمانی دعوت كردهاند، بسیار متعجب شدم، زیرا بین خود و این مرد بزرگ سنخیتی نمیدیدم؛ چرا كه سخن راندن از عارف و كارشناسی بزرگ چون دكترمصدق كاری است بس دشوار
من در دانشكده فنی شاگرد مرحوم مهندس حسیبی بودم. ایشان مرا از مسائل داخلی نهضت ملی آگاه میكرد و ازجمله میگفت؛ زمانی كه دكترمصدق به دیوان بینالمللی لاهه رفته بود، پلیس به ایشان خبر داد، دكتربقایی را در محله بدنام در حال مستی دستگیر نمودهاند، دكترمصدق سرش را روی میز گذاشت و بهشدت گریست و گفت: "ببینید كه ما با چه آدمهایی میخواهیم با امپراتوری كبیر بریتانیا مبارزه كنیم؟!" عرفان دكترمصدق در این بود كه این مسئله را تا زمانی كه زنده بود برای هیچكس ـ حتی به یار نزدیك دكتربقایی، آیتالله كاشانی ـ بازگو نكرد، درحالیكه دكتربقایی به نهضت ملی از پشت خنجر زد و اسناد آن پس از انقلاب افشا شد. دكترمصدق میتوانست او را در جامعهای كه به مثلث سكس، جاسوسی و مسائل مالی حساس بود، بیارزش كند، اما شیوه او نبود كه از ضعف آدمها برای حذف رقیب خود استفاده كند. مرحوم حسیبی این رفتارهای انسانی او را دیده بود و به عرفان دكترمصدق پی برده بود
وقتی كتاب "خاطرات و تألمات" دكتر مصدق چاپ شد، یك نسخه از آن را به مرحوم حسیبی ـ كه دینداری، صداقت و عرفان وی زبانزد خاص و عام است ـ هدیه كردم، ایشان مثل انسان تشنهای كه به آب برسد گفت: "آن را بده، كه حقایق و معارف نزد ایشان بود
مرحوم حسیبی میگفت: زمانی كه مصدق میخواست برای مذاكرات نفتی عازم امریكا شود، قرار بود حسین مكی هم در لیست همراهانش باشد، مكی از آبادان سوار هواپیما میشود و به تهران میآید، در بین راه متوجه میشود كه اسم او در لیست همراهان دكترمصدق نیست، بسیار عصبانی میشود و از فرودگاه مهرآباد با سرعت به خانه دكترمصدق میرود، در آنجا دكترصدیقی، مهندس حسیبی و عدهای از وزرا هم حضور داشتند. در حضور آنها فریاد میزند "من نفت را ملی كردم، این پیرِسگ چهكاره بود؟!" همه حاضران سكوت میكنند و دكترمصدق هم دیگران را به سكوت دعوت میكند؛ آن روز اگر دكترمصدق رازداری و خودداری نمیكرد و اجازه میداد كه این صحنه توسط خبرنگاران به جامعه منتقل شود، هم آبروی مكی میرفت و هم ضربه بزرگی به نهضتملی وارد میشد. مرحوم حسیبی میگفت: "هنگام رفتن دكترمصدق به امریكا، در فرودگاه مهرآباد حاضر شدم و برای جبران این توهین به دكترمصدق و سكوت وی خم شدم و به احترام این مرد، دستش را بوسیدم، این درحالی بود كه مهندس حسیبی دست كسی را در طول عمرش نبوسیده و مخالف این كار بود
*******************************************
عرفان دكترمصدق به حدی بود كه دكترفاطمی نیز جذب وی شده بود. مرحوم فاطمی با دربار بسیار رفتوآمد داشت و حتی در یك ملاقات چهارساعته، شاه به وی پیشنهاد كرد كه مصدق برود استراحت كند و شما نخستوزیر شوید. دكترفاطمی متوجه شد كه شاه میخواهد از او برای حذف مصدق، بهعنوان یك "سر پل" استفاده كند و بعد هم حذف فاطمی برای او كاری نداشت. شاه به دكترفاطمی میگوید كه این حرفها را برای كسی بازگو نكن. اما دكترفاطمی با شجاعت میگوید: "نه، من تمام اینها را برای پیشوا خواهم گفت." و بعد هم تمام مسائل را برای دكترمصدق بیان كرده بود. دكترمصدق در آن مقطع زمانی به شناخت كاملی از شاه رسیده و به نیات درونی او پی برده بود و این خیلی برای یك سیاستمدار مهم است كه بداند دیدگاه واقعی طرف مقابل نسبت به او چیست؟
******************************************
دكترمصدق كارشناس بزرگی بود. معمولاً ما یا عرفان داریم یا كارشناس هستیم، آنهایی كه كارشناس هستند، عرفان ندارند و آنهایی كه عرفان دارند، كارشناس نیستند. دكترمصدق هر دوی اینها را با هم داشت؛ ایشان به قدری در مسائل ژرفكاوی میكرد كه با گذشت 51 سال از كودتای 28 مرداد و 53 سال از قانون ملیشدن نفت، تمام اسنادی كه تا به حال توسط وزارتخارجه امریكا و انگلیس منتشر شده در زمان خودش آنها را پیشبینی كرده بود. من روی این مسئله، كار كارشناسی انجام دادهام، عمده بیشتر اسناد و دیدگاههای دكترمصدق در زمان نخستوزیریاش را هم مطالعه نموده و تطبیق دادهام كه بسیار دقیق و موشكافانه است
*****************************************
امروز میخواهم راجع به استراتژی دكتر مصدق صحبت كنم، او نهتنها یك بزرگمرد سیاسی بلكه یك استراتژیست بود. همانطوركه میدانید در سال 1328 قرارداد گس ـ گلشائیان بسته شد كه از طرف انگلیس حمایت میشد و كابینه آقای ساعد هم آن را مطرح كرد، ولی در مجلس با مخالفت ملیون به رهبری دكترمصدق روبهرو شد و اواخر مجلس پانزدهم آنقدر وقت مجلس را با سخنرانیهای طولانی گرفتند كه عمر مجلس به تصویب آن نرسید و بعد مجلس شانزدهم آمد و در آنجا هم باز فراكسیون نهضتملی به رهبری دكترمصدق بود كه ضمن بررسی قرارداد گس ـ گلشائیان به پیشنهاد دكترمصدق در مجلس، در 26 اسفند 1329 قانون ملیشدن نفت در سراسر ایران تصویب شد كه نهماده داشت و سه روز بعد، در 29 اسفند، مجلس سنا تصویب كرد و به امضای شاه رسید و روز ملیشدن نفت اعلام شد كه با شب عید نوروز مصادف بود و همه مردم به این دلیل جشن گرفتند و پایكوبی كردند
قانون ملیشدن نفت درراستای "قانوناساسی انقلاب مشروطیت" بود. اما به نظر من عمیقتر، تازهتر و فراگیرتر بود؛ چرا كه قضیه ملیشدن و قضیه خلع ید به عمق روستاهای ما نیز كشیده شده بود
مراجع چهارگانه آیات عظام صدر، فیض، كوهكمرهای، آقاسید محمدتقی خوانساری به ملیشدن نفت فتوا داده بودند، آیتالله العظمی بروجردی هم دكترمصدق را تأیید نمودند، ولی فتوا ندادند. تمام حوزههای علمیه در شهرستانها این قانون را تأیید كردند و وارد این مبارزه شدند. قشرهای دانشگاهی، دانشجویی، دانشآموزی و بازاری ـ بار مبارزات ضداستعماری در آن مقطع عمدتاً روی دوش بازار بود ـ واقعاً مایه گذاشتند؛ به این ترتیب بعد از 46 سال قانوناساسی مجدداً تازه شد. عظمت قانون ملیشدن از عظمت قانوناساسی مشروطیت بیشتر بود؛ چرا كه نسل جدید فعالانه در آن مشاركت داشت. بسیج عجیبی حول ملیشدن بهوجود آمده بود و نهضتملی تا روز آخر به قانون ملیشدن وفادار ماند
************************************************
دكترمصدق كینه عجیبی نسبت به انگلیس داشت. گاندی هم نسبت به انگلیس كینه داشت. منتها گاندی یك سخنی دارد كه باید آن را به خط زرین بنویسند، میگوید: "من سی سال با نفسم مبارزه كردم تا كینه انگلیس را از درون خویش بزدایم تا بتوانم با انگلیس مبارزهای روشمند و علمی داشته باشم." یكی از مولفههای استراتژی درست این است كه مبارزه طی یك پروسه "مرحلهبندی" و "زمانبندی" داشته باشد. دكترمصدق تمام مسائل ملت ما در آن روزها را ناشی از استعمار انگلیس میدانست. آنها میخواستند كه مالكیت همهچیز، حتی انسانها را بهدست آورند، به همین دلیل یك شبكه جاسوسی مستقر كردند بهطوریكه دكترمصدق رسماً پالایشگاه آبادان را "لانه جاسوسی انگلیس" نامید، با این وجود علیرغم نفرت از رفتار انگلیس، ایشان یك مبارزه مرحلهمند و زمانبندی را با انگلیس آغاز نمود. بدین معنا كه گفت: "ملت ما، با ـAnglo Iranian Oil Company ـ شركت نفت سابق انگلیس و ایران روبهروست؛ ما یك دولتیم و طرف مقابل خود را محدود كرد كه ما نه با مردم انگلیس و نه با دولت انگلیس و نه با غرب، بلكه با یك شركت طرف هستیم. ... ما تنها میخواهیم نفت را ملی كنیم." در آن زمان سازمان ملل، قانونی تصویب كرد كه هر ملتی بر منابع روی زمین و زیر زمین خود حاكمیت و مالكیت دارد، یعنی از نظر بینالمللی، هم حاكمیت بر منابع و هم حاكمیت ملی تصویب شده بود، بنابراین مقاومت بینالمللی بر سر راه ملیشدن نخواهد بود. در چنین فضایی دكترمصدق بهعنوان كارشناسی هوشیار از فضا بهگونهای بهینه بهرهبرداری كرد
مسئله دیگر، فضای ملیكردن در آن زمان بود، دولتهای كارگری در فرانسه و انگلیس، معادن زغالسنگ و دیگر معادنشان را ملی كردند و ملیكردن به صورت عرف در آمد و یك پدیده جاری در كشورهای غربی شد و البته باید غرامت هم میپرداختند. دكترمصدق هم گفت: "بهدنبال ملیكردن نفت، ما غرامت هم میپردازیم. مهم این است كه ما مالك منابع خود باشیم
اتفاق دیگر، ملیشدن نفت مكزیك بود و دولت مكزیك غرامت هم پرداخته بود. اواخر دوره دكتر مصدق هم قرار شد كه ما هم به همان روالی كه مكزیك غرامت داد ـ تقریباً شش برابر مكزیك ـ غرامت دهیم و به این ترتیب موانع ملیشدن نفت به لحاظ استراتژیك حل شد
***********************************************
در یك استراتژی درست نباید دشمنتراشی كنیم، مثلاً در دوران جنگ بیاییم بگوییم كه شیخنشینها همه خوكهای خلیجفارس هستند و همه را علیه خود بسیج كنیم، چند ماه بعد بگوییم كه شما برادران ما هستید و بیایید دست به دست یكدیگر بدهیم كه جلوی ناوگانهای امریكا و... را بگیریم. دشمنتراشی یك مشكل ماست. مصدق دشمنتراشی نمیكرد. از یكسو بیشترین نیرو را بسیج نمود و از سوی دیگر شعارش محدود بود و با مقاومت بینالمللی و مقاومت داخلی هم روبهرو نبود، درنهایت، شاه هم ملیشدن نفت را امضا كرد. بنابراین نیروی دربار هم پشت این قضیه بود. مرحوم امیرعلایی، مشاور دكترمصدق، برای ما نقل كرد كه یك بار احمد مصدق نزد او میرود و میگوید كه به فرموده پدر، شما با قطار سلطنتی برای "خلع ید" به خوزستان بروید. ایشان گفتند كه به پدر بگو كه زندگی من، زندگی سادهای بوده و تا به حال زندگیمان ایجاب نمیكرد كه با قطار درجه یك و دو برویم، چه برسد به قطار سلطنتی! دكترمصدق دوباره احمد مصدق را میفرستد و به ایشان میگوید كه "ضرورت دارد و باید با قطار سلطنتی بروی." امیر علایی تحمل نمیكند و نزد دكتر مصدق میرود و از ایشان دلیل اصرارشان را میپرسد. دكترمصدق میگوید: "برای اینكه دولت انگلیس بفهمد نیروی سلطنت هم پشت جریان ملیكردن هست"، یعنی در بسیجكردن نیرو هم ایشان بسیار فعال بود. درنهایت حركت بزرگی خلق شد. دكترمصدق اصرار داشت كه ما نمیخواهیم انگلیس را از ایران بیرون كنیم و ایشان نیك میدانست درگیری تمامعیار با بریتانیای كبیر كه آفتاب در مستعمراتش غروب نمیكند كار بزرگی است. در شرایطی كه همه جامعه نسبت به انگلیس كینه شدیدی داشتند، یكنفر بیاید بگوید كه ما نمیخواهیم انگلیس را بیرون كنیم، تا به حال انگلیس ارباب ما بوده و به ما دستور میداده، اما حالا قرار است كه مقاطعهكار ما بشود؛ یعنی ما مالك نفت، مشاور و ناظر باشیم و انگلیس مقاطعهكار باشد. این عمل تقوای سیاسی مصدق را نشان میدهد
مرحوم بازرگان در كتاب خاطرات خود نوشتهاند كه روزی مهندس حسیبی نزد من آمد و گفت كه دكترمصدق مایل است كه شما بهعنوان رهبر هیئت خلعید به همراه آقایان عبدالحسین علیآبادی و محمد بیات به مناطق جنوب بروید. مرحوم بازرگان گفته بود كه من صلاحیتی ندارم، من كه رجل نفتی نیستم. مهندسین عالیمقام هستند، آنها بروند. با هم نزد مرحوم طالقانی رفته و آنجا استخاره میكنند و بعد نزد دكترمصدق میروند و حتی مهندس بازرگان چند شخصیت نفتی را معرفی میكند و دكترمصدق میگوید كه من در این مرحله نمیخواهم انگلیسیها را بیرون كنم و نمیخواهم در آنها حساسیت ایجاد كنم و به این دلیل شما را انتخاب كردهام كه هیچچیز از مسائل نفتی نمیدانید. ولی میخواهم كه شما بروید و نقش فیگوران را بازی كنید. او در این مرحله نمیخواست با امپراتوری بریتانیای كبیر برخورد تمامعیار كند. در دانش سازماندهی یك اصل بهنام اپورتونیزم و یا فرصتطلبی تشكیلاتی هست كه نیروها را بدون تجهیزات درمقابل دشمنی كه تا دندان مسلح است عریان میكنند كه این، هرزدادن نیروها و قراردادن ملت ایران در اختیار بریتانیا بود، آن هم درحالیكه ناوهای انگلیس هم به خلیجفارس آمده بودند و تهدید میكردند. مرحوم بازرگان در این فراز از خاطراتش عرفان مصدق را بهخوبی نشان میدهد. نامههایی هم كه مصدق به مكی مینویسد دال بر این امر است كه مكی باید مراقب سخنانش باشد و خارج از اصول دیپلماسی صحبت نكند. این نامهها در تاریخ ثبت شده است. اصل بر "شعار محدود" و "مقاومت نامحدود" بود كه این روح استراتژی پیروز دكترمصدق بود. بنابراین چنانچه در تاریخ ژرفاندیشی شود، این نكته روشن خواهد شد كه برخلاف باور برخی غرضورزان كه میگویند دكترمصدق آدمی بود با افكار واهی و اتوپیایی و تفكر افراطی و میگفت "یا همه یا هیچ"، واقعاً اینگونه نبوده است. مصدق دشمنان نهضتملی را بهخوبی میشناخت
در دانشكده فنی استادی بهنام دكترعرفانی داشتیم كه مشاور اقتصادی مرحوم مصدق بود. در درس اقتصاد نفت از وی سوال كردیم كه چه شد علیرغم طراحی مصدق، از آن عدول شد؟ نظر ایشان این بود كه نباید بهسادگی از این مقطع گذشت، جناحی كه در نهضتملی بودند ـ دكتربقایی و حسین مكی ـ حتی مصدق را به سازشكاری با انگلیس متهم میكردند. در شرایطی كه امریكا تنصیف منافع را با عربستان پذیرفته بود، اینها سعی داشتند كه نفت را از انگلیس بگیرند و به امریكا بدهند. ولی دكترمصدق، ملی فكر میكرد. او میخواست ایرانیهایی كه در خارج بودند به ایران بیایند و رشته مهندسی نفت در دانشكده فنی برقرار بشود و همانها هم كادرسازی كنند. متخصصانی هم به ایران آمدند، ازجمله دكتر مهندس شمس كه رئیس دانشكده فنی آبادان شد
وقتی كه جكسون ـ اولین نماینده انگلیس ـ برای مذاكره به ایران آمد، همزمان با خلع ید و هیجانات بود، تندرویهایی هم میشد كه حساسیت برانگیز بود. مثلاً زمانیكه مردم آبادان ماشین مكی را روی دست بردند، وی دچار غرور شده و به دكترمصدق گفته بود كه نفت را من ملی كردم. از اینجا بود كه خلع ید مكانیكی شد؛ یعنی پیشنهاد مكی به مرحوم بازرگان برای اشغال میز نماینده انگلیس در شركت نفت آبادان. بهنظر من این روند در اهداف استراتژیكی كه مصدق در نظر داشت نمیگنجید و انقلاب ما در مرحله اول، انقلاب مالكیتی بود. طراحی این بود كه این مرحله به پیروزی برسد اما این اعمال باعث شد كه انگلیسیها پالایشگاه را تخلیه كردند، اما مهندسان ایرانی پالایشگاه را راه انداختند. همان مردمی كه رزمآرا میگفت " یك لولهنگ هم نمیتوانند بسازند" توانستند پالایشگاه را بدون كمك انگلیس اداره كنند
متأسفانه دعوای یك دولت با یك شركت تبدیل به دعوای یك دولت با یك دولت دیگر و دعوای یك ملت با یك ملت دیگر و دعوای غرور ایرانی با غرور انگلیسی شد و از كنترل خارج گردید. دكترمصدق بعد از سفر یك ماههاش به امریكا، از طریق مصر به ایران آمد. البته در مصر سخنرانی پرشوری علیه استعمار انگلیس كرد و در آنجا احساسات ناسیونالیستی ملت مصر را علیه انگلیس برانگیخت و به نفع ملیشدن كانال سوئز ترغیب و تشویق نمود و زمانیكه به ایران بازگشت، جمال امامی در مجلس با پرخاشگری خطاب به دكترمصدق فریاد زد كه "شما ازجانب چه كسی به مصر رفتید و علیه انگلیس صحبت كردید؟ ما دعوایی با بریتانیا نداشتیم
این یك معمای استراتژیك است، چرا مصدقی كه آنگونه اصرار داشت، تبدیل به مصدقی شد كه علیه انگلیس صحبت كرد و سفارت انگلیس را بست. من به این نتیجه رسیدم كه دكترمصدق به این مسئله نگاه كارشناسی و راهبردی داشته است. تحولات بسیاری در روزهای 26 و 29 اسفند 1329 ایجاد شد، با رجوع به كتابها، گویی این سه روز، سیصدروز بوده است، مثلاً آقای مكگی، معاون وزارتخارجه امریكا، در 27 اسفند به ایران میآید و به شاه میگوید: "باید بازی را بر هم زد. اجازه بدهید كه این قانون ملیشدن را برگردانیم"، شاه میگوید: "ناسیونالیسمی كه در ایران شكل گرفته بهقدری قوی است و بهقدری مردم بسیج شدهاند كه بنده میترسم، اصلاً چنین كاری ممكن نیست." این مسئله در خاطرات مكگی و هم در كتابی بهنام "همه مردان شاه" كه اخیراً آن را ترجمه كردهام هست
امریكا علیرغم آن چیزی كه دكتربقایی و امثالش فكر میكردند، ملیشدن نفت را قبول نداشت. فقط میخواست برنامه عربستان در ایران پیاده بشود و یك فرقی هم با انگلیسیها داشتند. انگلیسیها حتی بخشی از درآمدشان را هم به نفع كارگرها و فقرای حصیرآباد خرج نمیكردند، اما امریكاییها میگفتند كه یك هزارم درصد هم باید برای رفاه كارگران داد. مكگی میگوید كه امریكا قانون ملیشدن نفت را قبول نداشت و اسناد هم در این زمینه زیاد است. وقتی مصدق به امریكا میرود، آنجا عمیقاً متوجه این موضوع میشود. در امریكا به او گوشزد كردند "قانون ملیشدن نفت نه، ولی تنصیف منافع آری" و این درحالی است كه قانون ملیشدن نفت برای دكترمصدق از هر مسئلهای مقدستر و مهمتر شده بود. وقتی هم به ایران آمد، گفت ما باید اصلاحات اجتماعی بكنیم و لایههای عمیقتر ملت را بسیج كنیم و به همین دلیل تقاضای اختیارات تام از مجلسی كرد كه بیشتر اعضای آن طرفدار انگلیس بودند. با اختیارات تام، قانون تأمین اجتماعی و قانون بیستدرصدی كه به نفع دهقانان بود در زمان مصدق ایجاد شد
جكسون، نماینده انگلیس، همزمان با خلع ید به ایران آمد و هنگام خروج در فرودگاه مهرآباد گفت: "تا زمانیكه مصدق بر سر كار است ما هیچ قرارداد نفتی با ایران نخواهیم داشت و این مطلب را در فرودگاه هیثروی لندن نیز تكرار كرد. خط انگلیس از ابتدا خط براندازی مصدق بود. اما با این وجود مصدق موفق شده بود با اصلاحات اجتماعی و بسیج تودهها، انگلیسیها را از پای دربیاورد. این است كه میگویم و معتقدم كه حركت مصدق یك "استراتژی پیروز" بود . اگر امریكا به كمك انگلیس نمیآمد، ما صنعت نفتمان را ملی كرده بودیم و اقتصاد ملی داشتیم. در دوره دكترمصدق، بدون نفت، ما اقتصاد متوازن نیز داشتیم. در سال 1331 صادرات با واردات برابر بود و حتی حجم صادرات بر واردات غلبه نموده بود و ما به یك اقتصاد ملی رسیده بودیم و درآمد نفت هم مكمل آن بود. به یقین میتوانم بگویم كه ما در آن زمان از ژاپن جلوتر بودیم. امروزه در نروژ این طرح دكترمصدق یعنی داشتن یك اقتصاد ملی و متعادل و عدم استفاده از درآمد نفت در بودجه را ملاك قرار دادهاند. صحبت امروز من داستان مختصری از یك استراتژی پیروز بود
روزی كه آقای عالینسب خدمت دكترمصدق رفته بود، دكترمصدق به او گفته بود كه جلوی صدور نفت را گرفتهاند و نفت ما را تحریم نمودهاند و باید كاری كرد تا این نفت در داخل ایران به جریان بیفتد. بهدنبال توصیه دكترمصدق، آقای عالینسب چند سماور نفتی آزمایشی درست كرد و به همین مناسبت جشن كوچكی هم در نخستوزیری گرفته شد و مصدق با این سماور نفتی یك استكان چای خورد. این آغاز صنعت نفت ماست. نفت ما صادر میشد و همهچیزمان از خارج میآمد، اما اكنون چندین هزار كیلومتر لوله نفتی داریم و كشور ما پتانسیل ترانزیت شدن نفت و گاز منطقه را دارد. این مسائـل اتفاقاتی بـود كه در داخـل كشـور روی داد اما بعـد از مـدت كوتاهی در مصـر، در سال 1956 (1335) جمال عبدالناصر قیام كرد و كانال سوئز را ملی اعلام نمود؛ و این درحالی بود كه هفتاد درصد سهام كانال متعلق به كشورهای انگلیس و فرانسه بود. عبدالناصر گفت من با الهام از دكترمصدق، دست به ملیكردن كانال زدم
عبدالكریم قاسم نیز در سال 1958 (1337) در عراق علیه سلطنت زمان خود قیام كرد. یكی از كارهای وی كه با الهام از مرحوم مصدق شكل گرفت قانون شماره 80 بود. براساس این قانون، 95درصد اراضی كه دست كنسرسیوم نفت بود به ملت عراق برمیگشت و تنها كنسرسیوم حق داشت در جاهایی كه چاه زده، بهرهبرداری كند و بقیه مناطق ملی اعلام شد و این هم برمبنای تجربه ایران شكل گرفت. چند روز قبل از سقوط عبدالكریم قاسم ائتلافی بهوجود آمده بود و بعثیهای فعلی با كمپانیهای انگلیس و امریكایی متحده شده بودند. كردهای عراق به رهبری ملامصطفی بارزانی هم در این ائتلاف بودند. سفیر امریكا به دفتر عبدالكریم قاسم رفت ـ درست مثل هندرسن كه یك روز قبل از كودتای 28 مرداد به خانه دكترمصدق رفت ـ و گفت كه اگر این قانون لغو نشود نتیجهاش سرنگونی است. عبدالكریم قاسم مقاومت كرد و دو روز بعد با آن وضع فجیع كودتا شد. خوشبختانه این قانون هنوز هم در جسم و جان عراقیها ماندگار است. عبدالكریم قاسم یك قانون دیگر هم گذراند كه هر دولتی سر كار بیاید و بخواهد این قانون شماره 80 یا 95 درصد اراضی را برگرداند دولت خائنی است. به این ترتیب، تا به حال حتی دولتهای وابسته هم نتوانستهاند این قانون را برگردانند و یكی از هدفهای نیروهای ائتلاف (امریكا، انگلیس و همپیمانانشان) در عراق این است كه این قانون را از بین ببرند
نیكسون در كتاب "جنگ حقیقی" كه در سال 1359 نوشته، اشاره كرده كه اولین كسی كه به منافع امریكا و غرب ضربه زد، دكترمصدق بود و بعد اشارهای به ملیشدن نفت میكند و میگوید كه ملیشدن نفت در ایران، ریشه درختی بود كه ساقهها و برگهایش به كل منطقه و دنیا رسید. سیری را كه نیكسون بهعنوان یك رجل نفتی در كتابش مطرح میكند بسیار جالب است. اگر با قوه قهریه، با كودتا و... دكترمصدق را ساقط كردند، ولی حق از بین نرفت، بلكه دوام بیشتری پیدا كرد. اگر چیزی ناحق باشد دیگر در تاریخ عقبه نخواهد داشت
آقای استیون كینزر در كتاب "همه مردان شاه" مینویسد: اگر كودتای 28 مرداد نبود، مطمئناً انقلاب اسلامی شكل نمیگرفت و اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده بود، دیدگاههای اسلامی در منطقه گسترش پیدا نمیكرد، خاورمیانه تحریك نمیشد و 11 سپتامبر هم اتفاق نمیافتاد؛ آن هم پس از فروریختن دو برج تجارت جهانی (دوقلوها) و پنتاگون پس از پنجاهسال، وقتی در داخل امریكا ضربه میخورند به این جمعبندی میرسند و حق را به دكترمصدق میدهند و مظلومیت او را مطرح میكنند، ولی چرا اینقدر دیر! به امید آن روزی كه بشریت حق را در همان مقطع خودش تأیید كند. یك خبرنگار نباید اجازه دهد كه مظلومیت كسی را پس از گذشت 50 سال بازگو كنند. امیدوارم كه استقلالطلبی، آزادیخواهی، اسلامیت و ایرانیت دكترمصدق در رگ و ریشه و خون ما جاری شود
والسلام