گفتگوی سایت مصدق با آقای محمد جعفر محمدی در رابطه با وقایع تیر ماه سال 1331

شعار «یا مرگ یا مصدق» فضای جبهه جنگ روز سی تیر 1331 را پر کرده بود

گفتگو کننده: سهیلا ستاری
جمعه ٢٥ تیر ١٣٨٤ خورشیدی
برابر با ١٥ ژوئیه ٢٠٠٥ میلادی

آقای محمد جعفر محمدی (سروان سابق) دعوت سایت مصدق به مصاحبه را پذیرفته اند. ایشان مولف کتاب «پس از نیم قرن، راز پیروزی کودتای 28 مرداد» میباشند و در پشت کتاب خود چنین معرفی گردیده اند: پس از گذراندن دوره اول دبیرستان و دوره سه ساله آموزشگاه ستوانی فنی در تهران در سال 1321 به اخذ دیپلم کمک مهندسی در رشته مکانیک با درجه ستوان سومی به خدمت ارتش درآمد. در سال 1324 حین خدمت در اداره موتوری ارتش جذب سازمان نظامی حزب توده ایران شد. در همان سال به لشکر اصفهان و بعد از دو سال به لشکر تبریز منتقل شد. پس از مدت کوتاهی از تبریز تحت الحفظ به تیپ سنندج تبعید شد. پس از گذراندن سه سال در تبعید مجددا در سال 1329 در درجه سروانی به تهران منتقل شد. سه ماه پس از کودتای 28 مرداد در آبان 1332 برابر ماده 5 قانون حکومت نظامی از طرف فرمانداری نظامی دستگیر و بمدت یکسال بدون ملاقات در زندان انفرادی بسر برد. او را بشدت تحت فشار قرار دادند که شاید از طریق او به سازمان نظامی حزب توده ایران دسترسی یابند. در این رابطه پرونده ای برای او تشکیل شد و دادستان ارتش تقاضای اعدام او را از دادگاه نظامی به جرم قتل افسری که زنده بود و از ایران خارج شده بود، نمود

دادگاه بدوی مشغول رسیدگی به این پرونده قتل بود که در شهریور 1333 لیست افسران سازمان نظامی حزب توده بدست ماموران حکومت نظامی افتاد. چون نام او نیز جزو این لیست بود دادگاه رسیدگی به قتل راکد ماند. در دادگاههای بعدی او بجرم عضویت در آن سازمان به اعدام محکوم شد. پس از به اجرا درآمدن حکم اعدام چندین سری از افسران محکوم به اعدام، حکم اعدام او و پنجاه و یک نفر دیگر نیز که به مرگ محکوم شده بودند با یک درجه تخفیف به حبس ابد تخفیف یافت

ایشان در سال 1337 از زندان آزاد گردیدند، از آن پس نیز اجازه خدمت در ارتش را نداشتند و در حال حاضر در آلمان اقامت دارند


سایت مصدق: جناب آقای محمدی بینهایت ممنونم از فرصتی که به من جهت انجام مصاحبه دادید، تقاضا میکنم لطف کنید در رابطه با آیت الله کاشانی اگر نکته یا بویژه خاطره ای بیاد دارید برای خوانندگان سایت بازگو کنید

محمد جعفر محمدی: آیت اله سید ابوالقاسم کاشانی در آن دوران نقش دوگانه ای داشت: ابتدا در نقش درجه اول او در قیام تاریخی 30 تیر ماه 1331 و به نخست وزیری رسیدن مجدد دکتر محمد مصدق و به دنبال آن در نقش مخالفت با دکتر مصدق و بر زمین کوبیدن او و تأیید کودتای خائنانه 28 مرداد

در نقش اول وی با صدور اعلامیه 25 تیر ماه در اعتراض به برکناری دکتر مصدق از نخست وزیری، و انتصاب احمد قوام السلطنه بجای او از جانب شاه که حمایت همه جانبه بازار وکسبه از این پیام و حضور انبوه مردم در خیابان های تهران و مقابله با نیروهای انتظامی را بدنبال داشت و منتج به سقوط دولت چهار روزه احمد قوام و فرار او گردید، از کارهای برجسته آیت الله در راه احقاق حقوق مردم ایران بود

در نقش دوم - گردش 180 درجه ای او و خیانت به مصدق وآرمان های ملی و میهنی مردم ایران و تأیید توطئه خائنانه شاه و دربار و همپیمانان داخلی و خارجی اش در جریان حوادث سال 1332 می باشد

در رابطه با این چرخش به واقعه ای اشاره میکنم: همگان می دانند پس از انقلاب 22 بهمن 1357 و برچیده شدن بساط ننگین استبدادی 25 ساله شاه بعد از کودتای 28 مرداد، عده زیادی از امرای ارتش از جمله سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی - سرلشکر بعدی- به حکم حاکم شرع شیخ صادق خلخالی، به اعدام محکوم و تیرباران شدند ولی سرلشکر نادر باتمانقلیچ که ریاست ستاد ارتش بعد از کودتا را عهده دار بود و آلودگی او در جنایات قبل و بعد از کودتا به مراتب بیشتر و سنگین تر از نصیری ها، مقدم ها، رحیمی ها، مجیدی ها و... و.. بود از حکم اعدام، برائت حاصل کرد. دلیل آن «آس»ی بود که باتمانقلیچ در جلو حاکم شرع شیخ صادق خلخالی کوبید. این «آس» چه بود؟ این آس فتوایی بود که آیت اله سید ابوالقاسم کاشانی صادر نموده بود. جریان از این قرار بود که همزمان با کودتای 28 مرداد، با تمانقلیچ ضمن نامه ای از آیت اله کاشانی استفتا می کند تقریباً به این مضمون: «از من خواسته شده پست ریاست ستاد ارتش حکومت سرلشکر زاهدی را عهده دار شوم. آیا این مسئولیت را بپذیرم؟» آیت اله زیر این استفتا، چنین اظهار نظر می کند: اشکالی ندارد - در واقع فتوا می دهد - (نقل به مضمون) در این فتوای مذهبی، آیت اله سید ابوالقاسم کاشانی نه تنها فرمان می دهد که سرلشکر نادر باتمانقلیچ پست ریاست ستاد ارتش کودتا را بپذیرد بلکه نظام برآمده از کودتا را نیز مشروعیت بخشیده و به آن جنبه قانونی ومذهبی می دهد. این آسی بود که توسط سرلشکر نادر باتمانقلیچ به زمین زده شد و از حکم اعدام شیخ صادق خلخالی حاکم شرع نجات پیدا کرد

سایت مصدق: آقای محمدی شما حرکات و عکس العملهای احزاب را در چند روز منتهی به سی تیر چگونه دیدید؟

محمد جعفر محمدی: در قیام سی تیر، احزاب وابسته به جبهه ملی (حزب ایران، حزب ملت ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران و... ) و سایر احزاب و جریان های آزادیخواه ضمن صدور اعلامیه هایی از مردم خواستند که در سی ام تیر ماه به جمع معترضان پیوسته و به تصمیم شاه در برکناری دکتر محمد مصدق از پست نخست وزیری و انتصاب احمد قوام به جای او وارد خیابان ها شوند

مسئله ای که باید به آن اشاره شود غیبت بزرگ ترین حزب کارگری خاور میانه یعنی حزب توده ایران در این جنبش اعتراضی سراسری بود، حزبی که در تنویر افکار عمومی و بیداری ملت ایران در بعد از دیکتاتوری بیست ساله رضا خان و در ده سال فعالیت های خود علیه دشمنان داخلی و خارجی به ویژه در شرکت نفت و علیه امپریالیسم انگلستان نقش برجسته ای داشت، حزبی که نیروی عظیمی از کارگران، زحمتکشان و تهی دستان را گرد خود جمع کرده بود و بر علیه استبداد و استعمار فعالیت داشت و حقیقتاَ به یک حزب کارگری قدرتمند، که سالها در تظاهرات خیابانی علیه اقدامات آزادی کش دولت ها، دولت هایی که بطور عموم از دست پروردگان، دست نشاندگان و وابستگان به طرفداران شرکت نفت و دولت انگلستان بودند مبارزه کرده و می کرد و تجربیات پر بهایی هم در برخورد های خیابانی کسب کرده بود در این اعتراضات خیابانی پایان تیر ماه غایب بود.. دلیل غیبتش عدم شناخت صحیح دکتر مصدق و اهداف و اندیشه های ملی و میهنی او بود

سایت مصدق: از نظر شما که خود عضو سازمان نظامی حزب توده بودید دلایل این نوع قضاوت حزب به چه برمیگشت؟

محمد جعفر محمدی: عمده دلایل حزب توده در این رابطه از این قرار بود: اولاً حزب مصدق را اشراف زاده و وابسته به طبقه اشراف و ثروتمندان جامعه می دانست، (که نظر بی پایه و غیر واقعی نبود) و از آنجا که اکثر افراد این طبقه گرایش های زیادی به انگلستان و سیاست های آن کشور داشتند و چه بسیار از افراد این طبقه، دست پروردگان و خدمتگذاران درجه اول امپراتوری بشمار میرفتند و از درد های اجتماعی مردم زحمتکش ایران بی خبر بودند باور اینکه کسی از افراد این طبقه بتواند در راه احقاق حقوق مردم مبارزه ای بکند وجود نداشت
ثانیاً او را یک عامل امپریالیسم آمریکا می دانست که هدفش حل مسئله نفت به سود امپریالیسم خصوصاً امپریالیسم آمریکا بود. این موارد دائماً در نشریات حزبی پیگیری و تبلیغ می شد. در مجموع شناخت دیر از افکار و اهداف دکتر مصدق عامل فاصله گیری سیاسی حزب توده ایران با وی و جبهه ملی میگردید

ولی این عدم شرکتش در جنبش اعتراضی آن روزها، مورد تأیید و رضایت اعضا وهواداران حزب نبود. اکثر کادر های حزبی در میان تظاهر کنندگان حضور داشته و تماشاگر شرکت کلیه اقشار جامعه در میدان بودند و انتظار دستور رهبری حزب مبنی بر شرکت در تظاهرات را می کشیدند که همراه و همگام با شرکت کنندگان در تظاهرات، به مقابله با دشمنان ملت بپردازند. ولی چنین اعلامیه ای از طرف رهبری حزب صادر نمی شد و کادرها، اعضا وهواداران در رنج و عذاب شدید بسرمیبردند ولی خوشبختانه اگر که دیر، در روز 29 تیر از طرف جمعیت مبارزه با استعمار که یک سازمان وابسته به حزب بود اعلامیه ای صادر شد وهمگامی خود را باجنبش اعلام نمود و از اعضا خواست به معترضان بپیوندند و همکاری نمایند. البته اما و اگرهای فراوان و شرط و شروط زیادی در این اعلامیه بکار گرفته شده بود ولی اعضا و هواداران بدون توجه به شرط و شروطها، قاطعانه به یاری معترضان شتافتند و در روز 30 تیر این خلأ در ابعاد گسترده ای پر شد و آنها واقعاً با فداکاری کامل غیبت دو روز قبل در تجمعات را جبران نمودند. تمامی احزاب جبهه ملی و دیگران از این حضورحزب توده به گرمی استقبال و خوشحالی بی اندازه آنها و همگان فراهم گردید

سایت مصدق: از نظر شما علت استعفای مصدق در 25 تیر ماه از سمت نخست وزیری خود چه بود؟ حاصل این استعفا چه شد؟ همچنین چرا مصدق خواهان سپردن مسئولیت وزارت دفاع (وزارت جنگ) و نظارت بر امور نیروهای مسلح و انتظامی به هیئت دولت بجای تمرکز آنها در دست شاه بود؟

محمد جعفر محمدی: در 29 اسفند ماه 1329 به پیشنهاد جمعی از نمایندگان جبهه ملی در مجلس و زیر فشار شدید افکار عمومی، طرح ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید. دولت انگلستان نیز چاره نداشت که به مصوبه مجلس ایران احترام گذاشته وآنرا مورد تایید قرار دهد. دکتر محمد مصدق که یکی از نمایندگان منتخب مردم تهران در مجلس شورای ملی و یکی از طراحان و پیشنهاد دهندگان ملی شدن صنعت نفت بود، داوطلب اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت شد. مجلس شورای ملی که اکثریت قریب به اتفاق آن از طرفداران و وابستگان به شرکت نفت و دولت انگلستان بودند تحت شرایط معین سیاسی رأی به نخست وزیری او دادند

اردیبهشت ماه 1330 او در مذاکره با نمایندگان شرکت نفت سابق، به مدت یک سال نهایت تلاش خودرا بکار می برد تا با دادن غرامت های کلان و دادن امتیاز وگذشت های فراوان، شرکت نفت و دولت انگلستان را راضی نماید. اما آن ها تن به رضایت نمی دادند و خواست آنان همان غارت و چپاول ده ها سال گذشته بود، در داخل نیز عوامل آشکار و پنهان از جمله شاه و دربار و ارتش دائماً سنگ اندازی و جو سازی برعلیه حکومت ودکتر مصدق می کردند تا مذاکرات تخطئه و منتهی به نتیجه مطلوب برای ایرانیان نشود. تا جایی که دکتر مصدق برای خنثی سازی اقدامات خرابکارانه مجبور شد از شاه درخواست کند که پست وزارت جنگ به او واگذار شود تا گستاخی ها و سنگ اندازی ها و مشکلاتی را که ارتشیان فراهم می ساختند چاره جویی نماید ولی این خواست برحق و بجای او مورد قبول قرار نگرفت، دکتر مصدق از پست نخست وزیری استعفا کرد و شاه بلافاصله احمد قوام را که بار ها خدمات شایسته اش رضایت او و ارباب را فراهم ساخته بود طی فرمانی به نخست وزیری برگزید

سایت مصدق: آیا اولین اعلامیه قوام موجب خشم و تظاهرات عموم گردید؟ از تظاهرات و حرکات مردم در بازگرداندن مصدق به نخست وزیری در فاصله 25 - 30 تیر چه خاطراتی دارید؟ بویژه از پیوستن ارتش به مردم؟

محمد جعفر محمدی: احمد قوام با صدور یک اعلامیه سراسر تهدید آمیز مردم را به اطاعت از اوامر و دستورات خود دعوت کرد و تهدید نمود که با شدت و قدرت هرچه تمامتر هرگونه مخالفت و سرکشی را سرکوب خواهد کرد و این اخطاری بود به طرفداران دولت قبلی و مدافعان ملی شدن صنعت نفت. بلافاصله احزاب جبهه ملی، حزب ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران، حزب ملت ایران و... و مهمتر از همه آیت اله سید ابوالقاسم کاشانی از مردم ایران خواست دست از کار کشیده و به این انتصاب اعتراض نمایند. از روز 26 تیر ماه بازار، کسبه خیابان های سبزه میدان، خیابان ناصر خسرو، خیابان بوذرجمهری و کلیه خیابان های اطراف بازار تهران بسته شد. کاسبکاران ،کارمندان ادارات، بسیاری از مردم به این فراخوان پاسخ مثبت دادند و به خیابان ها ریختند. شاه و فرماندهان نظامی نیز تدابیر سختگیرانه ای تدارک دیدند و واحد های نظامی فوق العاده ای را برای حفظ نظم و آرامش به خیابان ها کشاندند. سیل جمعیت خیابان های مرکزی شهر را فرا گرفت. تا سی ام تیر ماه روزی که برای اعتراض عمومی تعیین شده بود. روز سی ام تیر دوجبهه متخاصم، شاه و حامیانش و نیروهای نظامی فراوان با سلاح های گرم در یک طرف، مردم بی دفاع وبی سلاح در جبهه مقابل رودرروی یکدیگر قرارگرفتند. برخورد های خشونت آمیز آغاز شد. دراثر تیر اندازی و شدت تهاجمات از طرف نیروهای انتظامی مردم به دفاع و استقامت پرداختند. صد ها نفر از مردم بی دفاع و بی گناه با گلوله های آتشین به زمین افتاده وجان باختند ولی مقاومت همچنان ادامه می یافت. شعار «یا مرگ یا مصدق» فضای جبهه جنگ را پر کرده بود و سرانجام نظامیان با شرمساری فراوان تسلیم جوحاکم بر جبهه ها شدند. من خود در میدان بهارستان حضور داشتم و ماشین بدون نمره دربار را دیدم که بمیان جمعیت آمده بود. دوستی برایم تعریف کرد که این ماشین در سه راه ژاله نیز دیده شده و شاهپور علیرضا در آن بوده که خودش با سلاح دستی خود از داخل ماشین به مردم تیراندازی میکرده است

سایت مصدق: از نظر شما چرا ارتش با آن همه نیروهای مسلح و سلاحهای آتشین تسلیم شعار «یا مرگ یا مصدق» شد؟

محمد جعفر محمدی: از یک سال و دو سال قبل، هنگام مطرح شدن نفت در جامعه و بیداری و هشیاری مردم، تحول عظیمی سراسر جامعه ایران را فراگرفت و جنبش آزادیخواهی در تمام شئون مملکتی شکل گرفت و با سرعت خارق العاده ای به جلو میرفت، از زمانی که ملی شدن مسئله نفت مطرح شد و دانسته شد چگونه منافع ملی ایران و ایرانیان و ثروت سرشار ملی، دهها سال بود به یغما برده می شد، مجلس شورای ملی که اقلیت ناچیزی از آن طرفدار ملی شدن صنعت نفت بود، زیر فشار شدید افکار عمومی و جنبش آزادیخواهی چاره ای جز این ندید که طرح ملی شدن صنعت نفت را به تصویب برساند (29 اسفند ماه 1331)، گرچه اکثریت نمایندگان آن مجلس - جمال امامی ها، حائری زاده ها و... و... - از مهره های سرشناس و نوکران سرسپرده به شرکت نفت و امپراتوری انگلستان بودند. جنبش آزادیخواهی درابعاد وسیعی رو به گسترش بود. این جنبش فراگیر، ارتش و نظامیان را مستثنی نکرد و بدرون آن با سرعت راه یافت، با این که افسران در تنگناهای قانونی فراوانی قرار داشتند (حق دخالت کردن در سیاست، حق شرکت در احزاب و طرفداری از احزاب بویژه احزاب مخالف و چپ را نداشتند، از طرفی هنگام نیل به درجه افسری سوگند یاد کرده بودند به شاه و سلطنت وفادار باشند و تخلف از این مقررات، مجازات های شدیدی را به همراه داشت.) ولی این مقررات و پایبندی ها اثری در تصمیم گیری آن ها نداشت

خصوصاً افسران جوان به سرعت جذب این جنبش شدند و حتی برخی از آنان در آن روز تاریخی نه تنها مبادرت به تیراندازی نکردند، که با شجاعت به صف شرکت کنندگان در تظاهرات پیوستند. برای نمونه عملکرد سرهنگ حبیب الله پرمان و پیوستن او به صفوف مردم آورده میشود. او که فرماندهی یک دسته تانک سبک در شهر را عهده دار بود از تانک خود خارج شد و بر روی تانک رفت، سردوشی های شاهنشاهی را از شانه هایش کند و با مسالمت و مهربانی فراوان در نطقی همبستگی خود را با تظاهرکنندگان اعلام نمود. این سرهنگ چندی پس از وقایع تاریخی آن روز جذب سازمان نظامی حزب توده ایران شد و پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 به زندان ابد با کار محکوم و از ارتش اخراج شد. این جهش سریع و شکسته شدن سد ها و موانع بر سر راه افسران و نظامیان وفادار به مردم و میهن، دلیل عمده و اصلی پیروزی شعار «یا مرگ یا مصدق» بر آتشٍ - توپ، تانک، تفنگ و مسلسل - بود . در روز تاریخی سی ام تیرماه بود که راهی برای شاه باقی نماند که با خفت و خواری شکست را بپذیرد و به پیشنهاد قانونی دکتر محمد مصدق تسلیم شود و پست وزارت جنگ را به او واگذار نماید

این یکی از رویدادهای نادر و تاریخی و بسیار سرنوشت سازی بود که در شرایط آن روزها نصیب ملت ایران شد و اولین شکست مفتضحانه و عقب نشینی شاه، در طول ده سال اول سلطنتش بود. احمد قوام از ترس خشم مردم پا به فرار گذاشت و مدتی در مخفیگاهها و زیر حمایت پلیس و نیرو های نظامی دولت دکتر مصدق قرار داشت. دکتر مصدق می توانست با اتکا به این پشتوانه مردمی که نصیب او و ملت ایران شده بود مرتکبین و مسببین این جنایات هولناک و از جمله احمد قوام نخست وزیر فراری را به پای میز محاکمه و عدالت بکشاند. با این که در جو سیاسی – اجتماعی جامعه نیز آمادگی کافی برای انجام چنین محاکماتی فراهم بود ولی او بلافاصله سیاست سازشکارانه و مماشاتگرانه با شاه و دربار را پیشه کرد و نه تنها چنین محاکماتی صورت نگرفت که حتی یک نفر هم به جرم این کشتار های جمعی محاکمه و محکوم نشد و پس از مدتی که جو اجتماعی آرامش خودرا بازیافت و آب ها از آسیاب ها افتاد، احمد قوام را از ایران خارج ساخت

او حتی می توانست با استفاده از جو سیاسی - اجتماعی برآمده از قیام تاریخی سی ام تیر ماه، پایگاه و جایگاه عمده ارتجاع داخلی یعنی مجلس شورای ملی را منحل و تعطیل نماید همان کاری را که در سال بعد با تاخیر فروان و پس از خنثی شدن چندین توطئه براندازی حکومت (نهم اسفند که شاه و دربار قصد جان او را کرده بودند، ربودن وکشتن سرتیپ افشارطوس رییس شهربانی کل کشور، کودتای به شکست کشیده شده سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی) در 25 مرداد 1332 و پس از نظرخواهی از مردم رفراندم، انجام داد. ولی او چنان نکرد که می بایست می کرد و ملت ایران گرفتار دیکتاتوری وحشتناک 25 ساله شاهنشاهی گردید. با اینکه خود مسئولیت وزارت جنگ را عهده دار بود و عزل و نصب کلیه فرماندهان ارتش از شاه عزل و به او واگذار شده بود کار چندان چشمگیری در ارتش صورت نگرفت و تنها به یک تصفیه کوچک آن هم با تاخیر هشت ماهه، 136 نفر از امرای ارتش را به جرم فساد بازنشسته و از ارتش اخراج نمود . انجام این کار با وسعت خیلی بیشتر می توانست در همان بحبوحه قیام تاریخی انجام گیرد و افسران جوان جای افسران تربیت شده دوران دیکتاتوری بیست ساله رضا خان را اشغال نمایند

البته خود آقای دکتر محمد مصدق نخست وزیر بخوبی می دانست که دشمنان داخلی و خارجی ملت ایران، همان کسانی که از ملی شدن صنعت نفت ضرر و زیان می دیدند بیکار نمی نشستند و با اجرای توطئه های دیگری مانع به اجرا در آمدن ملی شدن نفت می شدند. توطئه نهم اسفند، ماجرای ربودن و کشتن رییس شهربانی سرتیپ افشار طوس، کودتای 25 مرداد و در پایان کودتای 28 مرداد 1332 با این که سه توطئه اول خنثی و بی اثر شدند ولی متاسفانه باز هم مجازات و مکافاتی در بین نبود و توطّئه گران در کمال آزادی کارهای ضد مردمی خود را دنبال کردند و سرانجام با کودتای 28 مرداد، همه چیز تمام شد. به گفته خود او در دادگاه نظامی در رابطه با حادثه نهم اسفند توجه شود: این کار سبب شد که همه مردم با من مخالفت کنند و بگویند در جامعه ای که مجازات نیست، امنیت نیست، چرا سیاست نکردید؟

سایت مصدق: جناب محمدی، باز هم بینهایت سپاسگزارم از اینکه وقتتان را در اختیار سایت مصدق و خوانندگانش گذاشتید




چاپ این صفحه                 بازگشت : به صفحه مصاحبه ها       به بالای صفحه