![]() |
دكتر منیر طه | |
از پای فکندند |
که |
این خانۀ ما بود |
این دادسرایِ پدرِ دادگر ماست |
این خانۀ ویرانه سرایِ پدرِ ماست |
|
خود خانۀ او در دلِ خونین جگرماست |
این خانۀ ما بود که از پای فکندند |
|
مولای تو را جای و مکان چشمِ ترِ ماست |
ای قصرِ کهنسالِ مصدق مَبَر اندُه |
|
از رویِ تو برخاسته رویِ کمرِ ماست |
ای پیکرِ درهم شده آن دشنۀ خونین |
|
کامروز دگر نوبتِ فتح و ظفرِ ماست |
با اینهمه ، گر سر شود از پا ننشینیم |
|
این جغدِ فرومایه که بر بام و درِ ماست |
روزی رسد آخر که زِ فریاد بیفتد |
|
این هرزه گیاهی که به گِردِ شجرِ ماست |
برکنده شود بیخ و بنش ، ریشه بسوزد |
|
****************** |
***** |
****************** |
کو راهبرِ ما به همه بوم و برِ ماست |
ای روبهکِ سفله بهل مسندِ ملّت |
|
در مکتبِ او حفظِ شرافت گهرِ ماست |
ای بدگهر از نامِ تو شرم است وطن را |
|
هر ذرّه از اینِ خاکِ كهن سیم وِ زرِ ماست |
تو خاکِ وطن را بفروشی به زر و سیم |
|
او عِقدِ گرانمایه میانِ دُررِ ماست |
ما حلقۀ دُرّیم و درخشیم شب و روز |
|
این خانه نه از توست که از راهبرِ ماست |
بیهوده چه بنشسته ای از خانه برون شو |
|
آن مهرِ درخشان که نشانِ سحرِ ماست |
شامت بسرآید که دگر بار بتابد |
|
پیروز مصدق بود و آن ثمرِ ماست |
ای گوهرِ ناپاك تو را مرگ و فنا باد |
|
تهران، شهریور 1332 |
||
بازگشت: به بالا |