پاینده ایران
به نام آن كه هستی نام از او یافت
سخنان داریوش فروهر در بزرگداشت نودوششمین زادروز دکتر مصدق
٢٩ اردیبهشت ١٣٥٧
محل برگزاری آیین زادروز مصدق: دفتر حزب ملت ایران در خیابان فردوسی
هم میهنان
دو رویداد بزرگ ، زندگی انسان را ترسیم مینماید ، آغاز میكند . به پایان میرساند ؛ یكی تولد و دیگر مرگ .
به اعتقاد من برخی از انسانها در تاریخ منزلتی خاص پیدا میكنند و زادروزشان به عنوان بزرگترین یادآور زندگی برای نسلهای بعد ، احترام آمیز و جاودانه میشود . گروه اندكی از این انسانهای تاریخ ساختهی تاریخساز، گویی در زندگی و فراگرد اجتماعی آن چندین بار تولد یافتهاند؛ یعنی چندین حركت و دگرگونی در روزگار خود پدید آوردهاند كه بزرگی و اثربخشی و چشمگیری آن كمتر از نخستین تولد نبوده است . مرگ نیز به همین شیوه است
فراوانند كسانی كه جسم خاكیشان چون «برگ درختان بیبر» از وحشت آتش، «حیات ملتمسانه» دارد . اینان هویت والاینده را از دست داده و در جامعه به گونهی مردگان بی اراده درآمدهاند . ولی هستند كسانی كه كالبد آنها سالها ، بل قرنهاست كه با خاك آمیخته شده است، اما هستی افلاكیشان زنده و زایا و زندگی آفرین مانده است . سخنان امروز من در جمع شما از مردی است كه نشانههایی از این دست دارد
از آشنای خسته دلی كه از نادرههای زمان و از شگفت پدیدارهای تاریخ پرفراز و نشیب ملت فرهنگ ساز ایران است
سخن از «خورشید» تابان و شعلهوری است كه از كوهساران تاریك و خاموش و فراموش شدهی تاریخ طلوع كرد و جامعهی زیر سلطه و جنگ زدهی ما را در خط سیر جدیدی قرار داد .
با جنبش و گرمی ایرانگیر خود ، نسل امید باختهی سالهای جنگ جهانگیر دوم را به نسلهای گذشته ، نسل انقلاب پرشكوه مشروطیت و نسلهای درخشان دورتر پیوند داد و حركت ملی ما را در راستای بنیادمند و پردوام تاریخ رهنمون شد
سخن از مردی است به خروشندگی آمو دریا و شكوهمندی دماوند ، مردی مردستان ، فرزانه انسانی از ایران زمین ، جاودانهای به جاودانگی ایران ، سخن از دكتر محمد مصدق است .
مردی كه از نخستین روز تولدش ، یعنی تولد جسمانی و طبیعیاش كه هر انسانی آن را دارد ، نود و شش سال میگذرد ، آزادهای كه در كوششهای ملتگرایانه و حركتهای والایندهاش چندین تولد پر بركت و روشنی بخش داشته است ، آن هم در اجاق خانگی مردم رنجدیده و ستم كشیدهای كه سالها چشم به ستاره دوخته بودند
نجات دهندهای كه بر فراز قلهی زمان و فراسوی سدههای گسست ، جویبار پرطراوت حماسه پرداز بزرگ ایران را از پهنهی خراسان به كوهپایههای البرز میكشاند و در سنگینی فرسنگها تهی بودن ، سخنسرای قلعهی طایران را از پیش گویندهی عصیان تاریخی خود میساخت
-در این شیر به زنجیر احمد آباد ، حماسههای شاهنامه جان مییافت - صفحهی دوم این نوشتار پیدا نشده است
حركت تاریخی هر جامعه به سان یك واحد زنده و پویا در گرو «رابطهی تتابعی» قرار میگیرد و درستترین نظریهای كه میتواند برخاسته از رویدادهای تاریخی باشد ، تحلیل علمی جامعه در چارچوب برخورد «درونی و برونی» است
برخی از جامعهها در حركتهای تاریخی خود توانستهاند این واقعیت را بهتر نشان دهند . جامعهی ایران از لحاظ ساخت جغرافیایی و تحولهای سیاسی واجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خود یكی از بهترین نمونههایی است كه میتواند نظریهی «برخورد» را اثبات كند
الف ـ شرایط درونی
در چهار گوشهی فلات ایران از روزگاران كهن ناحیههای حاصلخیزی وجود داشته است و در درون آن در رگههای استثنایی باز هم واحدهای روستایی و ایلی كم اهمیتتری پیدا شدهاند كه در رابطه با سردی و گرمی هوا و كمی و زیادی آب و نحوهی آبیاری هستههای اصلی ، زندگی انسانی را در نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی و نوعی ناپیوستگی سرتاسری شكل دادهاند
در این واحدهای پراكنده ، تیرههای گوناگون ایرانی زندگی كردهاند كه البته تحلیل «قوم شناسانه»ی آن در این جا مورد توجه نیست؛ اما باید یادآور شد كه نظر به وضع اقلیمی و طبیعی ، این تیرهها با حفظ ویژگیهای اجتماعی خود ، در جمع با تیرههای بیگانه در برخوردهای گوناگونی قرار گرفتهاند؛ به ویژه در بخشهای مرزی ایران زمین، و بدین گونه از هستی ملی هم به طور ناحیهای و هم به طور سرتاسری دفاع كردهاند
ب ـ شرایط بیرونی
این «مجموعهی پراكنده» كه با همجوشی خاص خود در كل عرصهی حملههای گستره از سوی قومها و ملتهای غیر ایرانی قرار گرفته است، شرایطی را فراهم كرده تا تمامی تمدنها و فرهنگهای جهان با آن در داد و ستد باشند . در دنیای كهن تاختهای بزرگ نظامی و سیاسی از شرق این جامعه توسط قومهای آسیای مركزی و از غرب توسط یونانیان و رومیان در شكل گیری اجتماعی و فرهنگی واحدهای آن به طور مثبت یا منفی دخالت كردهاند و در ایران جدید نیز كه فرهنگ آن با آموزشهای اسلام درآمیخته است، اثرهای تركان و مغولان از شرق و عربها و قومهای مدیترانهای از غرب دیده میشود
پ ـ برآیند شرایط درونی و برونی
آنچه از این شرایط دوگانهی به هم پیوسته برداشت میشود ، این است كه در ایران هیچ سلول اجتماعی به دور از سلول دیگر و یا هیچ واحد اجتماعی به دور از واحد دیگر و بینیاز از آن به ویژه از لحاظ اقتصادی و فرهنگی تكامل نیافته و زیست مجموعه واحدها نیز در سرتاسر فلات هیچگاه به دور از برخوردهای جهانی ، خاصه از لحاظ سیاسی و نظامی در حركت اجتماعی قرار نداشته است
این وضع جغرافیایی و تاریخی دو نوع گرایش ادغام یافته در یكدیگر روشن میسازد
ـ گرایش به حفظ ویژگیهای ناحیهای
ـ همبستگی ناحیه در یك مجموعه
گرایش نخست به سوی نابودی انحصار قدرت در حركت است و گرایش دوم به سوی قدرتهای گسترش یافته
هرگاه در برون این «مجموعه» آرامش برقرار باشد، گرایش نوع نخست چشمگیرتر میشود و هرگاه دوران جنگ و ستیز و دفاع از «هویت كلی» فرا میرسد، گرایش نوع دوم آشكارتر میگردد
علیه آزادی و آزادگی كه به اعتباری فطرت انسانی است و طبیعیترین حق بشر به شمار میآید، دارندگان قدرت (زور) و دلباختگان مال (زر) به اشتراك یا جداگانه تلاش كردهاند و بخش عمدهای از تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعههای انسانی در این رابطه ترسیم یافته است و نشان دهندهی این واقعیت میباشد كه آزادگی و آزادیخواهی با گروههای زیر سلطهی جامعه ـ چه سلطهی سیاسی و چه سلطهی اقتصادی ـ پیوند بیشتر داشته است؛ یعنی تعلق به بخشهایی از جامعه دارد كه به سوی فطرت و بر ضد «از خود بیگانگی» انسان تلاشی پیگیر میكنند
گفتار علی ابن ابیطالب علیه السلام، آنجا كه به فرزندش حسن (ع) و همهی فرزندان زمان فرمورد : لاتكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا» ناظر بر این حق طبیعی بشر است . در فرهنگ ایران زمین، متكلمان و متفكران و شاعران اشارههای فراوانی در این زمینه به یادگار گذاردهاند
صاحبان زر و زور همیشه و در همه جا كوشش كردهاند تا قدرت اقتصادی و سیاسی خود را به حق بدل سازند و با تدوین و تنظیم ظاهری و شرعی و قانونی كردن آن ، نوعی عقیده سازی به عمل آورند و جملهی معروف و منسوب به معاویه این حیلهگر بدكنش «الحق لمن غلب» در رابطه با همین بینش غیر انسانی بیان شده است . بطلان حق بودن زور در همین جمله نهفته است ؛ چه اگر كسی یا گروهی كه قدرت داشته باشد ، بر كسان و یا گروههای دیگر سلطه یابد ، حق به صورت نهادی ناپایدار و از میان رونده درمیآید و هیچ نظم عادلانه و پایداری را به وجود نمیآورد . تلاش صاحبان قدرت اعم از اقتصادی و سیاسی جهت چیرگی بر كل جامعه و واكنشهای اجتماعی و فرهنگی انسانهای زیر سلطه ـ همانطور كه اشاره شد ـ سازندهی حركتهای جامعهی بشری بوده است
ب ـ اصل استقلال
به محض این كه اصل آزادی در رابطه با جمع شكل یافتهای در نظر گرفته شود ، اصل استقلال نظر را به خود جلب میكند
در ماجرای نبردهای تاریخی در رابطه با فرهنگها و اقلیمهای جغرافیایی و شیوههای آفرینندگی انسانی به معنای وسیع مادی و معنوی و قدرتهای جوشنده از اجتماع ، خط و رسمی برای جامعههای بشری پیدا شده است كه به عنوان «جامعهی ملی» از آن نام برده میشود . و «حق حاكمیت» اساسیترین حقوق این جامعهها به شمار میرود و در نتیجه ارادهی جمعی بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی این جامعهها رهبری دارد و هیچ مرجعی بالاتر از آن نمیتواند باشد
ارادهی جمعی یا همگانی یا به زبان دیگر «ارادهی ملت» همانطور كه غیرقابل تقسیم است ، غیرقابل انتقال هم هست ، یعنی به همان گونه كه نمیتوان در درون جامعهی ملی ، قدرت را به بخش خاصی واگزار كرد و تصمیم گیری سیاسی را به آن سپرد ، در كل هم نمیتوان این قدرت را به خارج از جامعه انتقال داد
در عین حال استقلال نمیتواند به بخشی از نهادها و كاركردها توجه كند ؛ یعنی جامعهای را نمیتوان دارای استقلال دانست كه از همهی جهتهای سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی تكیه بر خود نداشته باشد و بدین اعتبار ، استقلال باید جامعه را در كلیت نهادی در برگیرد . به محض این كه نیروی تنظیم كنندهی حركتهای جامعه در داخل آن كاربرد خودرا به هر دلیل از دست دهد ، آن جامعه در نوعی اسارت همگانی به سرمیبرد كه به طور قطع، آزادی نیز به فقدان كاركرد اجتماعی خویش دچار میگردد .
پ ـ به هم آمیختگی آزادی و استقلال
آزادی در گرو زیست در جامعهی حد و رسم یافته (قوم و ملت) میباشد كه با قبول هویت خاص و دفاع از استقلال آن، درهم آمیخته است و بدین اعتبار آزادی همچون فطرت انسانی در پیوند ناگسستنی با استقلال یعنی سرشت زیست اجتماعی قرار میگیرد و این دو از هم تفكیك ناپذیر میگردند و «لازم و ملزوم» یگدیگر شمرده میشوند
جلوهی آزادیخواهی یا استقلال طلبی در رابطه با برخوردهای جامعههای بشری شكل مییابد؛ گو این كه هیچ جامعهی دارای استقلال نمیتواند بدون آزادی به سربرد ؛ ولی شرایط خاص گاهی این دو اصل را از یكدیگر متمایز میسازد . در جامعههای زیر سلطهی مستقیم، اصل استقلال برجستگی بیشتری دارد؛ در حالی كه جامعههای تازه رها شده از سلطه ، اصل آزادی نمایانتر است و در جامعههای ویژهای كه زیر سلطهی غیرمستقیم استعمار و استبداد زائیدهی از آن قرار دارند، این دو اصل در یكدیگر ادغام میشود و رها كردن یكی و چسبیدن به دیگری سردرگمی فكری و سازمانی به وجود میآورد
شكل گیری زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان در موازهی منفی
به باور من ایرانیان از كهنترین روزگاران در رابطه با قدرتهای داخلی و خارجی و شرایط جغرافیایی و اعتقادهای دینی و فلسفی به نوعی زندگی كه در واژگان اجتماعی جدید «موازنهی منفی» نام گرفته است، آشنا بودهاند ؛ ولی در این گفتار به برداشت سیاسی آن در گذشتهای نه چندان دور اكتفا میشود
در عصر كنونی یعنی در دورهای كه دولتهای استعمارگر نسبت به ایران و وحدت و استقلال آن چشم طمع دوختند و با هجوم نظامی و سپس با پدید آوردن و نیرومند ساختن دو جناح روسوفیل و انگلوفیل در خط وابستگی، شیوهی خانمان برانداز «موازنهی مثبت» را تنظیم نمودند ، سیاست «موازنهی منفی» صبغهی جدیدتری پیدا كرد
در این دوران فضیلت سوز قائم مقام و امیركبیر دو صدراعظم بزرگ ایران ، در خط موازنهی منفی گام برداشتند و در راه آرمان خود شهید شدند و به دنبال چندین قیام ناحیهای ، دو جنبش مردمی با بهرهوری از همین سیاست در خط استقلال و آزادی در ایران به وجود آمد «نهضت تحریم تنباكو» و «انقلاب مشروطیت» كه هر دو پیروز شدند و یكی پیشدرآمد دیگری بود .
در تدوین قانون اساسی و متمم آن، با این كه اقتباسهایی از قوانین خارجی به عمل آمد، ولی استقلال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بخش عمدهای از این دو قانون را به خود اختصاص داد
بعد از انقلاب مشروطیت و تا قبل از استیلای دیكتاتوری وابسته به بیگانه در ایران ، شادروان سید حسن مدرس پاسدار موازنهی منفی در كل مبارزههای مردم میهن ما بود . وی عدم حاكمیت دولتهای خارجی را بر جامعهی ایرانی، موازنهی عدمی میدانست و حاكمیت بر بنیاد قدرتهای سلطهگر را موازنه وجودی میگفت
میدانیم كه وی علیه قرارداد شوم وثوق الدوله با امپراطوری انگلیس به مبارزه برخاست و در این باره میگوید : «یك سیاست مضر به دیانت اسلام (و) مضر به سیاست بیطرفی ما بود . كابینهی وثوق الدوله خواست ایران را رنگ بدهد ، اظهار تمایل به دولت انگلیس كرد، بر ضد ملت ایران قیام نمود . حالا هم هركسی تمایلی به سیاستی نماید ، ما یعنی ملت ایران با او موافقت نخواهیم نمود؛ چه رنگ شمال ، چه رنگ جنوب و چه رنگ آخر دنیا .»
شادروان مدرس در سنت پارلمانی كشور ما به راستی پاسدار حاكمیت ملی ایرانیان بود. امید است كه این چهرهی درخشان تاریخ كه بیانگر خواستهای روحانیت ترقی خواه نیز به شمار میرود، به نسل امروز كه با كمال تاسف به علت وجود دیكتاتوری و سلطهی استعمار فرهنگی از گذشتهی بسیار نزدیك خود هم بریده شده است، به شایستگی شناسانده شود
مصدق نماد استقلال و آزادی ایران
با زمینهی به دست داده شده از روند شكل گیری خط «موازنهی منفی» همچون «نیاز ملی ایرانیان» اكنون میتوان به نقش مصدق ـ قهرمان گفتار امروز ـ پرداخت و دید كه چگونه این سیاست تاریخی را با شیوهی قاطع تری به كار گرفت و برای مدتی نه چندان دراز به پیروزی رساند
زندگی مصدق، سراسر مبارزه است برای پاسداری از استقلال ایران و نگهداشت آزادیهای فردی و اجتماعی مردم . دو اصل یاد شده ، محور اساسی كوششهای مصدق است و دیگر اقدامات اجتماعی وی به دور این محور حركت میكنند. گرچه امروز فرصت این نیست تا سخنان او جمله به جمله به نقد آید و در رابطه با وضع ایران، در زمانی كه آن گفتار اظهار گردیده است، قرار داده شود؛ ولی به مصداق شعر مولانا جلالالدین بلخی :
آب دریا را اگر نتوان كشید
هم به قدر تشنگی بتوان چشید
تنها در چند بند گلچینی از گفتههای همیشه آموزندهی او را نخست پیرامون استقلال و سپس در بارهی آزادی یادآور میشوم
الف ـ دوران پیش از جنگ جهانگیر دوم
زمانی كه فراماسونری و غرب گرایی در خط كوبیدن فرهنگ ایران بود، مصدق در نطقی در نهم آبانماه ١٣۰۴ در مخالفت با استقرار استبداد وابسته به بیگانه اعلام كرد : «اگر كسی پیدا شود كه نظریات مملكتی و ملتی و اسلامی خود را اظهار نكند، بنده او را پست و بیشرف و مستحق قتل میدانم .»
در آن روز به سان همیشه دكتر مصدق سود و صلاح كل جامعه و مردم را در رابطه با دین اسلام و آرمانهای میهنی آشكار ساخت و در نطق دیگری در ششم مهرماه ١۳۰٦كه «غرب گرایی» و «از خود بیگانگی» به مفهوم فرهنگی شدت بیشتری پیدا كرده بود ، اظهار كرد : وضعیات جغرافیایی و مذهب و زبان و نژاد هر قوم در اخلاق و عادات و قوانین آن قوم موثر است . اگر آقایان موافقند باید تصدیق بفرمایند كه چون این چهار اصل یعنی وضعیت جغرافیایی و مذهب و زبان و نژاد ما با اصول فرنگستان موافق نیست، لذا اقتباس عادات و اخلاق و قوانین آن اقلیم هم ممكن نیست
در آن روزگار كه روشنفكرنمایان و از فرنگ آمدگان ، چهار اسبه به نام نوسازی و مدرنیزاسیون میخواستند جامعهی ما را بیهویت كنند و به صورت زائدهی اروپا درآورند، مصدق این غرب زدگی زشت را محكوم كرد و در همان نطق ششم مهرماه ١۳۰٦به پاسداری فرهنگ ایرانی و آموزشهای اسلام كه به هم درآمیخته است، پرداخت و بیان كرد: ما نباید با این اصولی كه در جامعه است و به عنوان تجددهای دروغی مملكت را خراب كنیم
مصدق به هیچ وجه اعتقاد نداشت كه رایزنان و كارگزاران خارجی را به ایران بیاورند و سرنوشت كشور را به دست آنها بسپارند تا با خواستههای استعماری خود، در حركت سالم اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه خدشه ایجاد نمایند و در نطقی در بیست و نهم شهریور ماه ١۳۰۵بیان كرد: اگر آبادی مملكت به دست ملل دیگر برای اهل مملكت مفید بود ، هر ملتی برای رفع زحمت و جلب فایده كه یكی از اصول مهم اقتصادی است، اجنبی را به خانهاش دعوت میكرد . اگر رقیب خوب بود، هیچ ملتی نمیخواست بعد از اسارتها (و) جنگهای خونین وتلفات سنگین طوق رقیت را رها نماید
و در نطق دیگری در چهاردهم دیماه ١٣۰٦اظهار نمود: افتخار بنده این است كه تمام كارها را ایرانیها متصدی باشند تا این كه انسان اگر تعریف میكند از هم وطن خودش كرده باشد ، و اگر هم تنقید میكند، نسبت به كارهای هم وطنان خودش كرده باشد . مصدق گویی نمای ایران ویران امروزی را از پنجاه سال پیش میدید و در برابر آن سیاستهای ویرانگر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نمیتوانست سكوت اختیار كند و میگفت : «برای اشخاص وطن خواه مملكت كشی ، خودكشی است .
تبعید و زندان در دورهی دیكتاتوری را از دل و جان پذیرفت ؛ اما به حكومت نظامی وابسته به امپریالیسم تسلیم نگردید
ب ـ دوران پس از جنگ جهانگیر دوم
پس از پایان آن دورهی قلدری در دورهی چهاردهم كه از سوی مردم تهران به عنوان نمایندهی اول وارد مجلس شورای ملی شد ، فرصتی به دست آورد تا در رابطه با مخالفت با اعتبار نامهی سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان عامل كودتای سوم اسفند ١۲۹۹كه بیسامانیها و بدبختیهای ملی بسیار به بار آورد ، حقیقتهای زیر پردهی دورهی سیاه بیست ساله را آشكار سازد و در نطقی در شانزدهم اسفند ماه ١۳۲۲اظهار داشت : «آیا میشود گفت كه به كمك دستهی قزاقی كه تحت امر خارجی است ، انقلاب كنند و ملت را به راه راست دلالت كنند ؟» و اضافه كرد : «با اتكای قوای خارجی ، قیام نمودن و به روی هموطنان تیغ كشیدن و آنان را توهین كردن و حبس نمودن ، كار وطن پرستان و آزادمردان نیست .» و در پاسخ كسانی كه اعتقاد داشتند با نظام استبدادی میتوان جامعه را به پیشرفت و بزرگی رساند ، گفت : «هیچ ملتی در سایهی استبداد به جایی نرسید .» و به رویگردانان از نیروی بیكران مردم گوشزد كرد هركس كه به ملت خود احترام نكرد ، پشتیبان او جای دیگر است. و در همانجا بیاعتقادی خود را به اصلاحات میان تهی استعمارپسند ابراز داشت و بیان نمود: اگر خیابانها اسفالت نمیبود ، چه میشد و اگر عمارتها و مهمانخانهها ساخته نشده بود، به كجا ضرر میرسید. من میخواستم روی خاك اره راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم. خانهای در اختیار داشتن، به از شهری است كه در دست دیگران است
به هر روی دوران اشغال ایران ، با همهی تباهیها شاید یكی از دورانهای تاریخی باشد كه خط «موازنه ی منفی» یعنی سیاست تضمین كنندهی استقلال و آزادی ایران را به خوبی شناخته شده است . باید یادآور گردد كه از میانههای جنگ جهانگیر دوم تا زمان حاضر بازهم دو حركت ریشه دار در جامعهی ما شكل گرفته است
حركت نخست در رابطه با سیاست «موازنهی مثبت» و حركت دوم در رابطه با سیاست «موازنهی منفی» .
حركت نخست در دو خط سیر نظم یافته بود یا در خط دو امپریالیسم انگلیس و امریكا و به اصطلاح «جهان آزاد !» یا در خط امپریالیسم روس و به اصطلاح «ستاد زحمتكشان!» حركت دوم سیاست موازنهی مثبت را قبول نكرد و با شناخت واقعیتهای میهن برای رسیدن به استقلال ملی سیاست موازنهی منفی را نظم داد .
نهضت ملی ایران به رهبری دكتر مصدق در این خط سیر قرار گرفت و هنوز هم به مبارزه ادامه میدهد . استراتژی مبارزه در چارچوب سیاست موازنهی منفی ، دو جناح در ظاهر راست و در ظاهر چپ را همساز و همكار میكرد و در یك «اتحاد» ناپیدا و گاه پیدا قرار میداد
ناگفته نماند كه تاكتیك مبارزاتی طرفداران استقلال و آزادی ایران نیز در زمانهای بسیار كوتاه در این «اتحاد نامیمون» وابستگان به بیگانه خدشه ایجاد میكرد و یك جناح را علیه جناح دیگر برمیانگیخت و گاه از برخورد آنها بهرهور میشد .
درگیرودار نبردهای سیاسی قدرتهای جهان گستر یعنی دو دولت سرمایهداری و یك دولت سوسیالیستی ، مصدق به عنوان نمایندهی واقعی ملت وارد مجلس شد و از همان ابتدا وضع سیاسی خود را به دقت روشن ساخت: من ماموریت موكلین خود را قبول نكردم و به این مجلس پا نگذاشتم ؛ مگر برای یك مبارزهی مقدس و آن نیل به مقصود عالی است ؛ در سیاست داخلی برقراری اصول مشروطیت و آزادی و در سیاست خارجی تعقیب از سیاست موازنهی منفی . این هدف من بوده و هست و خواهد بود و تا بتوانم برای رسیدن به آن مجاهدت خواهم كرد
در آن روزگاران به درستی پیشوای ملت ایران دریافت كه اشغالگران زورمند ، اصل قیمومیت بر ایران را پذیرفتهاند و جناحهای دوگانهی موازنهی مثبت در خط تدارك این توطئه هستند ، وی یك تنه بر هزاران زد و صدای ملت استقلال طلب و آزادیخواه ایران را به گوش جهانیان رسانید : «ایران رشید است و زیر بار قیمومیت نمیرود .»
این جملهی تاریخی مصدق همهی حسابها را برهم زد و جناحهای سیاست «موازنهی مثبت» را بر آن داشت تا با نیرنگهای دیگری حمله به وی را آغاز نمایند
جناح به اصطلاح «چپ موازنهی مثبت» در ابتدا با تخطئه كردن اصل استقلال ملی و ارزش نهادن بر انترناسیونالیسم سلطه گر علیه نهضت ملی ایران اعلام جنگ كرد .
این حیله را مصدق به خوبی برملا ساخت و در نطقی در دورهی چهاردهم در مجلس شورای ملی گفت: من متاسفم كه بعد از سقوط دیكتاتوری به جای این كه سیاسیون این مملكت از تجارب گذشته عبرت بگیرند و به آزادی خواهان صدر مشروطیت تاسی كنند و از یك سیاست به تمام معنا ایرانی پیروی نمایند و به جای این نطق و قلم ، یعنی دو نعمتی را كه در سایهی مشروطیت تحصیل شده ، در راه دفاع از مصالح ایران به كار برند و رشد ملی ما را به جهانیان ثابت نمایند ، به جهاتی كه از بیان آن شرم دارم ، عدهای شمال و عدهای جنوب را قبلهی حاجات خود ساختهاند و جار و جنجالی در این مملكت راه انداختهاند كه هستی ما را تهدید مینماید .
رویداد دیگری كه فرصت مناسب فراهم آورد تا دكتر مصدق كاربرد سیاست موازنهی منفی را آشكار سازد و در میدان نبرد ملی سرافراز و پیروزمند گردد ، موضوع مخالفت با دادن امتیاز به بیگانگان بود كه بهتر است از زبان خودش در مذاكرات دورهی شانزدهم مجلس شورای ملی شنیده شود : «در اوایل دورهی تقنینیه كه مرحوم مستوفیالممالك زمامدار شده و برای رفع اختلاف با شركت، دو كمیسیون در مجلس انتخاب و افتخار عضویت آن نصیب من گردیده بود، پس از مذاكرات و تبادل اخلاق عقیده مند شدم كه تا شركت نفت در ایران هست ملت ایران نخواهد توانست از استقلال سیاسی و اقتصادی خود بهرهمند شود و آرزو میكردم روزی فرا رسد كه ملت ایران بتواند این زنجیر بدبختی و این حلقهی اسارت و عبدویت را پاره كند. در اواسط سال ١۳۲۳وقتی كه آقای كافتارادزه برای تحصیل امتیاز نفت شمال به ایران آمد، موقع مناسب به دست من رسید كه از مضار و معایب آن ورق پاره در مجلس حرف بزنم و معایب و مضار گفته شده را علت طرح پیشنهادی خود راجع به تحریم امتیاز نفت قرار دهم
نظر من در تمام دورهی چهاردهم پیروی از سیاست موازنهی منفی بود ، در صورتی كه نظر نمایندگان حزب توده در مجلس این بود كه موازنه وقتی برقرار میشود كه همسایهی شمالی هم در شمال از حقوق و مزایای شركت نفت یعنی دولت انگلیس در جنوب بهرهمند شود و حال آن كه معقول نیست پیكر بی دو دست بتواند مقدرات خود را اداره كند و هركس كه خواهان تعالی و ترقی و مقید به حفظ استقلال ایران است باید سعی كند كه دو دست بریده هر چه زودتر به جای خود گذارده شود تا ملت ایران بتواند در مقابل دول بزرگ از حقوق خود دفاع كند .
بجاست مذاكرات مجلس شورای ملی در دروهی چهاردهم دوباره ورق زده شود. مصدق در نطقی در این مجلس بیان میدارد : «ملت ایران آرزومند توازن سیاسی است ؛ یعنی توازنی كه در نفع این مملكت باشد و آن “توازن منفی” است .» و در همین نطق برای روشن شدن توازنها اضافه میكند : «هرگاه تعقیب از سیاست مثبت كنیم ، باید امتیاز نفت شمال را هم برای مدت نود و دوسال بدهیم و به این طریق موازنه برقرار كنیم . گذشته از این كه ملت ایران برای همیشه و اكنون مجلس با این كار موافق نیست ، دادن امتیاز مثل این است كه مقطوع الیدی برای حفظ موازنه راضی شود كه دست دیگر او را هم قطع كنند ؛ در صورتی كه هر مقطوع الیدی برای حفظ ظاهر هم كه شده طالب دست مصنوعی است و آن مقطوع الیدی كه بخواهد مقطوعالیدین بشود، خوب است خود را از مذلت زندگی خلاص و قبل ازاین كه ید ثانی او قطع شود ، انتحار كند
مصدق از آن پس نیز در هر فرصت به روشن كردن «سیاست موازنهی منفی» و شیوهی به كار گرفتن آن در كشورداری پرداخت و در مخالفت با دولت رزم آرا كه به گونهی مظهر دیكتاتوری وابسته به بیگانه به قدرت رسیده بود ، گفت: ما كه ایرانی هستیم باید از وطن خود دفاع كنیم و بدانیم آن روزی كه دولت اتحاد جماهیر شوروی از پیشهوری امتیاز گرفت ، روزی است كه امریكا و انگلستان هم در ایران بتوانند بمانند . ما نمیخواهیم امریكا وطن ما را اشغال كند و یا دولتهای خود مختاری تشكیل دهند و امتیازی از دولت مخلوق خود تحصیل نماید . ما میخواهیم ایران در وسط دو همسایهی شمال و جنوب بماند ، وضع بینالمللی هم همین طریقه را ایجاب مینماید
چند ماه بعد كه نهضت ملی به مقدمات پیروزی خود میرسید ، دكتر مصدق به عنوان پیشوای جبههی ملی ایران كه در بر گیرندهی همهی نیروهای استقلال طلب و آزادیخواه بود ، در مجلس بیان كرد : آقایان محترم و همكاران عزیز بیائید… با هرگونه دخالتی از طرف بیگانگان و باز تكرار میكنم با هرگونه دخالتی از طرف بیگانگان ـ چه راست و چه چپ ـ مبارزه كنید و وطن عزیز را از دستبرد حوادث بعونالله و رسوله محفوظ بدارید
در این تاریخ بود كه پس از ملی كردن صنعت نفت برغم تلاشهای دو جناح چپ و راست موازنهی مثبت ، مصدق اندك اندك جبههی ملی را به سوی گرفتن مركز قدرت تصمیم گیری جامعه هدایت میكرد: اكنون لازم است من از مجلس كه به اتفاق آرا به ملی شدن صنعت نفت رای داده است ، تشكر كنم . شما آقایان كاری كردهاید كه هیچیك از ادوار تقنینیهی این مملكت نكرده است . شما ثابت كردهاید كه هر وقت منافع ایران در خطر است ، همه یكدل و یك زبان ، موافق و مخالف ، دوست و دشمن ، متفق و حتا حاضر میشوید كه جان خود را در راه سعادت ایران فدا كنید . شما ثابت كردهاید كه ایرانی هیچوقت خود را تسلیم خارجی نخواهد نمود و نیز مدلل نمودهاید كه هر وقت حادثهی حیاتی روی دهد ، همه متفقالقول و متفقالكلمه از منافع ایران و استقلال وطن عزیز دفاع میكنی
مصدق چند روز پس از این نطق تاریخی ، در نطق دیگری بیان كرد: جبههی ملی میگوید كه صنعت نفت باید در سراسر ایران ملی شود تا موضوع دخالت شركت نفت و اعمال نفوذ آن از بین برود و بنابراین تشكیل شركت نفت مختلط در شمال ایران سبب میشود كه دولت شوروی هم با ما همان معاملهای را بكند كه شركت نفت انگلیس میكند . من از آقایان نمایندگان محترم استدعا میكنم ، مملكتی كه در نصف آن دولت انگلیس و در نصف دیگر اتحاد جماهیر شوروی دخالت كند ، كجا مستقل است و در چنین مملكتی چطور ممكن است پایهی زندگی مردم به جایی برسد كه در دول مترقی ساكنین آن رسیدهاند ؟ نظریات جبههی ملی این است كه شركت نفت از ایران برود تا دست بیگانه از سیاست این مملكت قطع شود و دولتهای صددرصد ملی تشكیل شوند
در این مبارزهی رهائیبخش برای مصدق بیگانه، بیگانه بود و در كوششهای خود نهضت ملی را به شیوهای راهبری میكرد كه پس از پیروزی بر دو امپریالیسم شناخته شده در آن زمان ،هن ما در كام امپریالیسم آزمند و تازه نفس و نو به دوران رسیدهای كه با مرزهای ما هم فاصلهای زیاد دارد ، فرو نرود .
در كرسی زمامداری در نطقی كه در سوم آذرماه ١۳۳۰در پایانهای دورهی شانزدهم مجلس شورای ملی ایراد كرد ، این را به خوبی آشكار ساخت : «اما این كه فرمودید وقتی كه امریكاییها با ما همراهی بكنند ، باید از مرام ملی و استقلال خودمان صرف نظر كنیم ، بنده هیچوقت زیر بار این مطلب نمیروم . من آدمی هستم كه با این حال كسالت و با تمام ناتوانی خودم ، تا نفس دارم برای آزادی و استقلال این مملكت مبارزه میكنم و من از این كار صرفنظر نمیكنم . آن ملتی كه نوكر و بندهی یك كمپانی بشود ، آن را یك ملت جلو افتاده نمیگویند . ملت عقب افتاده میگویند . بنده ننگ دارم كه بگویند به ملل عقب افتاده میخواهند كمك و راهنمایی بكنند . این برای ایران ننگ است .»
اما تكیهی مصدق بر اصل استقلال هیچ گاه موجب این نشده است تا اصل آزادی فراموش گردد . از تمامی گفتارها و نوشتارهای مصدق چنین برمیآید كه در برداشت وی ، زندگی در جامعهای به دور از سلطهی خارجی به اندازهای ثمربخش میباشد كه آزادی از آن نشات میگیرد
مصدق در دریای ژرف اخلاق ایرانی پرورش یافته بود و نیز حركت زمان را میشناخت . به مشروطیت ایران و بنیادمندی آن نیز اعتقاد میورزید و میگفت : «ضرورت تاریخی ایجاب كرد كه ملت ایران در راه آزادی و مشروطیت خود قیام نماید و با ایثار خون خویش به حق خود برسد و قانون اساسی را به وجود آورد و به همین دلیل قانون اساسی را «خونبهای شهدای آزادی» میدانست و این احترام از آنجا ناشی میشد كه باور داشت «در حكومت مشروطه تنها یك قدرت اصیل و لایزال موجود است و آن نیروی ملت است .» و از این رو صمیمانه راهنمایی میكرد : «مملكت ایران باید به طریق دموكراسی و بر طیق اصول مشروطیت اداره شود . دیكتاتوری مملكت را به روز سیاه نشانده و آن را هیچوقت ملت ایران طالب نبوده و نیست .» و به راستی بیان نموده است : «دیكتاتوری همیشه به دست بیگانگان و به نفع آنها ایجاد شده و ملت از آن بهرهای جز حبس و زجر و ذلت و بدبختی نبرده است و نخواهد برد .»
مصدق رشد شخصیت را در جامعهی آزاد و برخوردار از مردمسالاری میدانست و اظهار میداشت : مملكتی كه رجال ندارد ، هیچ چیز ندارد . مخالفت من با دیكتاتوری برای این بود كه از خصایص دیكتاتوری یكی این است كه مملكت فاقد رجال و دیكتاتور رجل منحصر به فرد باشد . آنهایی كه عقیده به این رژیم دارند باید فكر كنند كه بعد از دیكتاتور كار مملكت چه میشود
با وجود این كه قانون اساسی را «خونبهای شهیدان» میداند ، اعتقاد دارد كه خواست ملت و نیازهای جامعه میتواند بر پایهی دو اصل آزادی و استقلال ، دگرگونیهایی در قانونها به وجود آورد ؛ لیكن با دگرگونیهایی كه به آزادیهای اساسی خدشه وارد كند و یا هستی كشور را به خطر اندازد ، مخالف است و میگوید: «من نمیگویم قانون اساسی كه زادهی فكر بشر است لاتغیر است . ولی میگویم قانون اساسی را باید نمایندگان حقیقی ملت تغییر دهند و هرگونه تغییری كه غیر از این باشد ، مورد تصدیق ملت ایران نیست و كار مجلس موسسان بیارزش و غیرمعتبر است.» و اضافه میكند: «این مجلس موسسان قلابی است و ملت ایران زیر بار این مجلس موسسان نخواهد رفت. بر فرض آن كه شما هم بگویید مجلس موسسان این قانون را تغییر داده، قانونی كه مخالف میل مردم باشد، قانون نیست.» در این رابطه است كه مصدق قانون را برای مردم میخواهد و نه مردم را برای قانون و هوادار قانونهایی است كه در برگیرندهی خواست ملی باشد
پ ـ دوران زمامداری
مصدق دو اصل استقلال و آزادی را درهم آمیخته میدانست و آن را «شرط اساسی حیات هر ملت میدانست» در سراسر دوران زمامداری خود نشان داد كه به این دو اصل اساسی كه از آغاز زندگی سیاسی او به گونهی ساخت عقیدتی درآمده است ، وفادار میباشد .
چنانكه گفته شد اصل آزادی و اصل استقلال برای مصدق محور همهی حركتهای سیاسی به شمار میآمد و به دور این محور كه شمع روشنایی بخش زندگی ملت ایران است ، پروانهوار چرخید . سوختن در این آتش را از دل و جان میپذیرفت و ننگ نوكری بیگانگان را تحمل نمیكرد
در جلسهی بیستم تیرماه ١۳۳۰ دورهی شانزدهم مجلس شورای ملی به عنوان نخست وزیر اظهار داشت: «اگر قرار باشد در خانهی خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشتهای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سوی كه میخواهند بكشند، مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است كه ملت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتیكه به فرهنگ و تمدن جهان كرده است، هرگز زیر بار این ننگ نمیرود
محمد مصدق «انترناسیونالیسم» را كه زبانزد و ابزار سیاستگران زمانش بود ، در دو وجه آن به خوبی میشناخت و به شكل سلطهگرانهی آن كه در عدم استقلال و وابستگی بود ، اعتقاد نداشت ؛ چه از نوع «كاپیتال امپریالیستی» و چه از نوع «سوسیال امپریالیستی» و چه از نوع حاكم در كشورهای امریكای لاتین و چه از نوع حاكم در كشورهای اروپای شرقی و همانندهای این هر دو در آسیا و افریقا .
برعكس مصدق به همبستگی جهانی با دفاع از حق حاكمیت ملتها اعتقاد داشت و در این راه شكوهمند تا میتوانست پایداری میكرد و موضوع را سالها پیش از تشكیل كنفرانس باندوگ از كادر ملی یك جامعهی خاص به پهنهی سیاسی جهان گسترش داد .
پیشوای ملت ایران برای نخستین بار در تاریخ جهان به طور رسمی به دفاع از ملتهای دیگر در سطح سازمانهای بینالمللی اقدام نمود و به روند استقلال ملی در جهان سوم طنین بیشتری بخشید
در تلگرافی به رئیس هیئت نمایندگی ایران در هفتمین دورهی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تاریخ بیست و دوم مهرماه سال ١٣٣۱ چنین میآورد : «چون یكی از هدفهای اساسی سیاست خارجی دولت این جانب ، همراهی با ممالكی است كه برای حفظ استقلال و حق حاكمیت خود مجاهده مینمایند . در این موقع نیز كه موضوع مراكش و تونس در مجمع مورد مذاكره قرار خواهد گرفت ، صریحا دستور داده میشود كه هیئت نمایندگی ایران حداكثر مساعدتهای ممكنه را برای تحصیل استقلال و حاكمیت ممالك محروم افریقایی به عمل آورد و ضمنا اگر لازم باشد چون ممالك مزبور نماینده در مجمع ندارند ، رسما اعلام دارند كه دولت ایران حاضر است صدای مظلومانهی آن ها را از پشت تریبون مجمع به گوش جهانیان برسانند .»
در این جا به شرح همهی عملكردهای حكومت مصدق نمیپردازم كه این خود میتواند موضوع گفتارهایی چند باشد و امیدوارم در آیندهی نزدیك ایراد گردد
وحدت عمل علیه حكومت ملی
حكومت مصدق قربانی دفاع از استقلال ایران و آزادی مردم شد . به داستان روزهای پس از جنگ جهانگیر دوم بازگردیم و به یاد آوریم كه پیشوای ملت به دو قدرت بزرگ كاپیتالیستی (انگلیس و امریكا) و یك قدرت سوسیالیستی (روس) اعلام كرد : «ایران رشید است و زیر بار قیمومیت نمیرود .»
هشت سال از این رویداد گذشت . اتفاقها به اختلافها و اختلافها به اتفاقها بدل شدند . قدرتهای موازنهی مثبت علیه نیروهای موازنهی منفی به حركت درآمدند .
امریكا و انگلیس سرانجام با یكدیگر به توافق رسیدند ؛ یعنی امپریالیسم امریكا سهمی در خور از نفت ایران به دست آورد و به قول ایدن طرفین تصمیم در سقوط مصدق گرفتند و آیزنهاور دستور اجرای كودتا را به سازمان «سیا» صادر كرد . روسها «حركات محتاطانهای» داشتند ؛ چه میدانستند كه حیات غرب بدون نفت ایران نمیتواند استمرار پیدا كند و به همین دلیل اولتیماتوم غرب را پذیرفته بودند و سكوت میكردند
در رابطه با این قدرتهای ویران كنندهی جهانی ، سرانجام هواداران سیاست موازنهی مثبت ، حكومت ملی ایران را با كودتای ۲٨ مرداد ماه ۱۳٣۲ ساقط ساختند و بیانگر خواست استقلال و آزادی را به بیدادگاه بیگانه ساخته بردند . دكتر مصدق در دادگاه نیز به استعمار و استبداد تاخت آورد و از پشت میلههای زندان ، نسل كنونی را به مبارزهی رهایی بخش فراخواند . از این چه بهتر كه من تا سر حد امكان در راه خدمت به وطن كوشیدهام و اكنون زندگی برایم سخت و صعب شده است و سیاست خارجی به دست عمال خود از من انتقام میكشد ، تا آخرین نفس در راه مقدسی كه رفتهام ، استقامت كنم و از افراد ملتم بخواهم كه آنها نیز وظیفهی خود را در راه خدمت به وطن و مبارزه برای تحصیل آزادی و استقلال ، با شرافت و استقامت انجام دهند
كوتاه سخن دكتر مصدق نمونهی انسان كاملی بود كه همه جا و همه گاه از بنیادهای فكری خود انحراف پیدا نكرد . از سختیها نهراسید . فریفتهی هیچكس نشد . دریا دلی بود و در موجهای سهمگین غوطه میخورد و پایداری میآموخت . نماد «ایستادگی و كوشش» بود و در سختیها آزمایش میداد .
در زندان و در تبعید هیچگاه ملت و میهن خود را در رابطه با دو اصل استقلال و آزادی فراموش نمیكرد و این حقیقت را در رهنمونهای واپسین سالهای عمرش آشكارا میتوان یافت : «جبههی ملی مركز احزاب و اجتماعات و دستجاتی است كه برای خود تشكیلاتی دارند و مرامی جز آزادی و استقلال ایران ندارند .» و در جای دیگر : «جبههی ملی را باید مركز احزاب كشور دانست كه همه به یك اصل معتقد باشند و آن آزادی و استقلال مملكت است
همرزمان گرامی
پس از گذشت نزدیك به بیست و پنجسال از برانداختن حكومت ملی مصدق ، نظام حاكم بر ایران بگونهی پاسدار سلطهی بیگانه با به تاراج دادن ثروتهای ملی و رواج همه گونه بیفضیلتی و انحطاط اخلاقی و ایستایی فرهنگی ، هم اكنون در بنبستی بیمانند افتاده است .
شكست اصلاحهای بیبنیاد استعمار پسند و فزونی تنگناها در كلیهی شئون كشوری اعم از سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و شدت وابستگیها و تزلزل استقلال ملی و نابودی هویت ایرانی ـ در چارچوب این زندان بزرگ میهن و نیز پهنهی گیتی ـ برانگیزندهی اعتراضهای گوناگون به ویژه قهرآمیز كنونی شده است .
در این برههی حساس تاریخ باید یادآور شد كه ایجاد دگرگونی در جامعه گاه حالت رادیكال و بنیادی دارد و گاه نوعی ظاهرسازی و آرایش .
جامعهی ما از بیخ و بن ویران شده، علت اصلی این ویرانی در آن است كه «مجموعه»ی یاد شده از خود اعتبار ندارد و قدرتهایی از برون مرزها گردانندگی كارها را برعهده گرفتهاند .
آنان كه از مبارزه با استبداد سخن میگویند، آنان كه تنها به نوعی «آزادی» دل بستهاند و از طرح اصل استقلال سر باز میزنند، در صورت داشتن حسن نیت، تمام كوششهایشان در حد آرایش بنای از هم پاشیده است. باید از بنیاد خواستار دگرگونی شد و پیشاپیش بر همهی خواستها، بریدن رشتههای گوناگون وابستگی و تلاش بر دوام در خط تدارك ایرانی دارای استقلال و ایستاده به خود است
نبردها و هدفها به طور كامل روشن شدهاند . در یكسو «دستگاه استبداد» است كه حقانیت سیاسی و اجتماعی را از دست داده و هستیاش در تار و پود مكانیسم سلطه میباشد و در سوی دیگر نیروی مردم به پا خاستهی ایران است كه هر نوع انقیاد و وابستگی را پس میزند و تا رسیدن به استقلال كامل از پای نخواهد نشست .
ترس «دستگاه استبداد» از هیچ نیرویی به اندازهی این نیرو نیست . خطرناكترین و به اصطلاح فرنگیان «چپ»ترین نیروی سیاسی جامعه همین نیروی رشد یابنده و فزاینده است كه از بطن و متن و تاریخ و فرهنگ ایران زمین ریشه گرفته و هوادار استقلال ملی است
تكرار میكنم : مردم میهن ما با درست اندیشی و آگاهی و آزمونهای تاریخی در این سنگر قرار گرفتهاند و میخواهند كه نیروی نیستی ناپذیر آنها در این خط سیر حركت كند، . طرحهای «ساختگی» و فریبنده و دلخوشكنك و به اصطلاح «مجازی» خط اصلی مبارزه را كور میكند . اساس كار این است كه ملت ایران پس از دو قرن بردگی و خفت و از خود بیگانگی میخواهد خودش باشد . خودش تصمیم بگیرد . خودش عمل كند و در خواستنها و تصمیمگرفتنها و عمل كردنها آزاد باشد .
در نیمهی سخن از دسیسههای هردو جناح موازنهی مثبت سخن گفتم . در «صراط مستقیم» مبارزهی رهایی بخش باید خود را از آن فریبها و فریفتگیها به دور داشت .
اگر فقط از «آزادی» سخن به میان آید و استقلال فراموش گردد ، به تحقیق بخشهایی از گرایندگان موازنهی مثبت بهانهی راهیابی به نهضت را پیدا خواهند كرد . از این رهگذر به مبارزهی بنیادی و آیندهساز ملت ما آسیبهای فراوان وارد خواهد شد
در همه حال باید به مبارزان راستین گوشزد كرد كه آزادی بدون استقلال نیرنگ است و غیرقابل تحقق . روشنتر بگویم میان استقلال طلبان و نیروهای سیاسی دیگر كه به دنبال تغییر نوع وابستگی «دستگاه استبداد» روی صحنه آمدهاند ، هیچ «فصل مشتركی» وجود ندارد . همكاری با كسانی كه به استقلال ایران اعتقاد ندارند ، همكاری با كسانی كه استقلال را «امر ثانوی» میدانند ، همكاری با كسانی كه طرح اصل استقلال را به «مصلحت» نمیدانند ، در جمع نوعی همزیستی با دشمن و دفاع از شرایط ضدملی كنونی است كه به طور قطع مورد قبول ملت قرار نخواهد گرفت
آیا تاریخ چند دههی گذشته كافی نیست كه از روانشناسی مبارزه و گرایشهای سیاسی و ارزشهای حاكم بر پیكارهای ملت خود پند بگیریم ؟ اگر مخالفان به دنبال «مصلحت اندیشی»ها و یا پیدا كردن «مصالح مشترك» با قدرتهای آنسوی مرزهای ایران باشند، بیشك بازی را خواهند باخت و در جامعه به سان «آلات و ادوات» امپریالیستها شناخته خواهند شد .
مبارزان راستین باید اولا «دستگاه استبداد» را به سان یك مجموعهی ویران ساز در نظر نظر بگیرند و در سرنگونی آن در جهتهای گوناگون كوششهای خود را نظم دهند. ثانیا در این مبارزهی زندگی بخش اصل استقلال را مد نظر داشته باشند و در همهی حركتها به تكیه گاه اصلی یعنی مردم روی آورند ؛ مردمی كه صمیمانه به پا خاستهاند؛ مردمی كه هر روز قربانی میدهند؛ مردمی كه بی هیچ گفتگو از پای نخواهند نشست . «دستگاه استبداد» كه با تمامی وجود در مرداب وابستگی غوطه میخورد. بیجهت نیست كه شب و روز میهن پرستان و آزادیخواهان را «بیگانه پرست» و یا «تحریك شده»ی آنان معرفی « میكند .
میخواهند ضمن پنهان كردن ظاهری وابستگیهای خود ، نوعی «حقانیت» و «مشروعیت» برای نظامی به دست آورند كه در حال فروپاشی است .
به باور من این نیروی مخالف است كه باید با تشریح و بیان كردن دقیق و عمیق حركت استقلال و چگونگی استقلال و زمینهی استقلال و راه رسیدن به استقلال ، وابستگی «دستگاه استبداد» و خیانتش را آشكارتر سازد و رسواییاش را صد چندان كند و نشان دهد كه دامنهی پیوندهای این دستگاه به امپریالیستهای رنگارنگ آنقدر گسترده است كه حتا یك روز هم بدون پشتیبانی بیگانگان نمیتواند بر كرسی زمامداری بنشیند
خوشبختانه تلاشهای آزادیخواهان و استقلال طلبان در گوشه و كنار كشور هر روز «دستگاه استبداد» استعمار ساختهی چیره بر ایران را با شكستی جدید روبرو میسازد و وضعی پیش آورده و میآورد كه این نظام از هیبت افتاده ، همهی پایگاههای خود را از دست بدهد و در لبهی پرتگاه نیستی قرار گیرد .
بیش از چهار ماه است كه به «كشتار جمعی»مردم بیسلاح پرداخته است و صدها انسان شرافتمند و پاكباز و پاكدامن میهن ما را برای استمرار قدرت پوشالی خود به خاك و خون كشیده و ملت بزرگ ما را در «اربعین»هایی چند به سوك نشانده است
خوشبختانه «جامعهی روحانیت» با درایت و هدایت مراجع عظام ، در تلاشی پر دوام ، حركت استقلال را بازشناسی كرده است و در پیامی از حضرت آیتالله خمینی پیشوای بزرگ شیعیان میخوانیم : این خوان یغما كه مدتهاست مورد هجوم چپی و راستی قرار گرفته و گاهی با صراحت تقسیم گردیده، اكنون با عناوین دیگر، با كمال عوام فریبی نقشه كشی شده و مورد تقسیم قرار گرفته است
در این پیام آشكار میشود كه این پیشوای روحانی میهن ما به خوبی جناحهای موازنهی مثبت را میشناسند و میدانند كه بیگانه برای ملت ایران بیگانه است و نباید فریفتهی هیچیك از حركتهای سیاسی آنها شد كه همه رنگ است و نیرنگ .
ایشان در پیامی دیگر مبارزان را راهنمایی كردهاند : «امید من آن است كه تمام جبههها باهم همدست و همگام گردند و ملت با تمام ابعادش متحد شود… جبهههای مختلف خود را مستحكم نموده و متشكل شده و با كلمهی واحده مبارزه كنند و آن كلمهی واحده قطع ایادی ظلمه و قطع ایادی اجانب باشد .»
بدین اعتبار «جامعهی روحانیت» كه در فرهنگ و تاریخ ایران زمین ، ریشههایی استوار دارد ، هم اكنون نیز در این جبهه برای كسب آزادی و استقلال مبارزه میكند و بی جهت نیست كه روحانیت بیش از همهی گروهها آماج حملههای مزدوران بیگانه شده است
بی جهت نیست كه شهرهای سنتی و پرشكوه میهن ، چون اصفهان و مشهد و شیراز و كرمانشاه و جهرم و یزد و اهواز و… به پایداری كم مانندی برخاستهاند .
بی جهت نیست كه تبریز قهرمان ، زادگاه آزادهی آذرآبادگان با خون عزیزترین فرزندان خود حماسهی مشروطیت را زنده میكند و چونان كه بارها در تاریخ نشان داده ، آزادی و استقلال ایران زمین را جاودانه پاسداری مینماید . بی جهت نیست كه به دنبال نخستین كشتار جمعی مردم قم در تمامی شهرهای ایران و بیشتر روستاها و دهستانهای دور افتاده ، جوشش و خیزشی ایجاد شده كه همانند آن تنها در نهضت تحریم تنباكو و انقلاب مشروطیت و جنبش ملی كردن نفت در تاریخ ایران به ثبت رسیده است و این بار به علت تباهیهای بیشتر و وابستگیهای بیحساب «دستگاه استبداد» به سلطهی خارجی و عدم آزادی و بدتر از همه ویرانگریهای فرهنگی و معنوی و سیاستهای شوم ضد ضد اندیشه ای و از بین بردن شخصیتهایی كه بتوانند گردانندگان با عزم جامعه باشند ، احساس خطر تجزیهی دوبارهی ایران را پدید آورده و در نتیجه خواست استقلال ملی و آزادیهای فردی و اجتماعی ، تبلور بیشتری یافته و آهنگ پیكارهای میهنی را فرونتر ساخته است .
در این روند اتحاد بزرگ سازمان یافتهی تمام نیروهای ملت بیش از همهی زمانها نوید بخش گردیده است و جبههی ملی ایران تنها به گونهای كه پیشوای ملت ـ دكتر محمد مصدق ـ بیان كرد ، میتواند در شرایط كنونی ایران به این خواستهای اساسی یعنی آزادی و استقلال ، شكل سیاسی و سازمانی دهد .
در غیر این صورت ممكن است خدای ناكرده دشمن زخم خورده در داد و ستدهای پیوند یافته با سیاست موازنهی مثبت ، بار دیگر آهنگ دیكتاتوری را تندتر سازد و بر ما آن گذرد كه بر بسیاری از ملتهای امید باخته میگذرد
هم میهن ، هم رزم
از زبان سخنسرای پارس به گفتارم پایان میدهم
«حرم در پیش است و حرامی از پس اگر رفتی بردی و اگر خفتی مردی»
چاپ این صفحه
بازگشت : به بالای صفحه
به صفحه قبل